سرگذشت ذوالفقار خان درانی
قسمت سوم
در قسمت قبل گفتیم که نادر هرات را محاصره کرد. او پس از آنکه خیالش از بابت قطع رابطه هرات با خارج راحت شد امام وردی خان را با ۸ هزار سرباز و توپخانه ای مشتمل بر چند توپ بزرگ و ۵۰ توپ زنبورک مامور تسخیر فراه کرد. [۱] و به او فرمان داد که پیش از حمله به شهر منتظر رسیدن ابراهیم افشار، برادر نادر بماند و فرماندهان مطابق باصلاح دید او عمل کنند. [۲]
ذوالفقار خان هم که از تصمیم نادر برای حمله به فراه آگاه شده بود، در نیمه شبی علیمردان خان برادر خود را با سپاهی برای دفاع از فراه فرستاد و به او توصیه کرد که تا جای ممکن در برابر حملات سپاهیان نادر مقاومت کند و در صورت نیاز از شاه حسین کمک بخواهد. علی مردان خان و نیروهایش به سرعت حرکت کردند و پیش از رسیدن سپاه نادر، به فراه رسیدند و ضمن تهیه ابزار آلات دفاع، برج و باروی شهر را هم مرمت کردند و آماده دفاع از شهر شدند. [۳]
امام وردی خان برخلاف دستور نادر که فرمان داده بود تا زمان رسیدن نیروهای کمکی به فرماندهی ابراهیم خان افشار و سرداران دیگر (اسماعیل خان خزیمه و علیقلی بیک) به فراه حمله نکند، به طرف شهر پیشروی کرد. مدافعان فراه به فرماندهی علی مردان خان هم از شهر بیرون آمدند و در جنگی که در «شبلی کوه» میان دو سپاه رخ داد و هر دو طرف تلفات سنگینی را متقبل شدند.[۴] در این جنگ دو تن از فرماندهان ارشد سپاه ایران کشته شدند.[۵] افغان ها هم بخاطر تلفاتی که داده بودند به فراه عقب نشینی کردند.[۶] و فراه تحت محاصره قرار گرفت.
بر میگردیم به هرات و موضوع محاصره را پی می گیریم. تنگ شدن حلقه محاصره و طول کشیدن آن صبر و امید مردم را از بین برد و آن ها سعی می کردند از قلعه خارج شوند و خودشان را به اردوگاه نادر برسانند تا شاید از گرسنگی نجات پیدا کنند. کم کم کار به جایی رسید که گاهی شب ها ۵۰۰ الی ۶۰۰ نفر از افغان ها اعم از زن و مرد از قلعه خودشان را به زیر می انداختند و برای اندکی نان خودشان را به سنگر كلب علی خان و پیر محمد خان، سرداران نادرشاه می رساندند. سربازان نادر هم به آن ها رحم نمی کردند، مردان افغان را می کشتند و زنان و کودکان شان را اسیر می کردند. این روال ادامه داشت تا اینکه کاظم بیک، میراب باشی هرات، شخصا داوطلب شد كه با ۱۰ هزار نفر از قلعه خارج شده و سنگر فوق الذکر را تسخیر کند. کاظم بیک اجازه یافت و به آن سنگر یورش برد. هنگامی که نادرشاه از این موضوع مطلع شد شخصا به همراه نیروهای کمکی به آن سنگر رفت و از سوی دیگر، ذوالفقار خان، سیدال خان ناصری و امان الله خان را هم به یاری کاظم بیک فرستاد. این جنگ با شکست افغان ها پایان یافت، کاظم بیک دستگیر و اعدام شد. امان الله خان، خبر این شکست را به ذوالفقار خان رساند و مورد خشم ذوالفقار قرار گرفت و از او دشنام های زیادی شنید به همین خاطر شب هنگام مخفیانه، همراه با ۴۰۰ و یا ۵۰۰ تن از همراهانش از قلعه خارج شد و به نادر پیوست.[۷] و سیدال خان ناصری بنا به روایتی پس از یک شکست سخت، و بخاطر تلفاتی که در طول ماه ها جنگ با نادر داده بود، از سر یاس و ناامیدی هرات را ترک کرد. [۸]
در سال ۱۷۳۱ ذوالفقار خان بار دیگر برای نبرد با نادر از هرات خارج شد. نادر هم به پیشواز ذوالفقار خان رفت و در جنگی سخت، او را شکست داد. پس از آن افغان ها پیشنهاد صلح کردند و از نادر خواستند که به آن ها امان بدهد و الله یار خان را به عنوان حکمران خود به هرات بفرستد. [۹]
نادر پذیرفت و الله یارخان به عنوان حکمران منصوب شده نادر به هرات رفت اما مردم به جای استقبال از او، وی را مورد شماتت و ملامت قرار دادند به حدی که الله یار خان از همکاری با نادر پشیمان شد و به او پیام فرستاد كه تا آخرین لحظه عمر با وی خواهد جنگید.[۱۰]
نادر که از این پیام الله یار خان سخت ناراحت شده بود دوباره هرات را محاصره کرد و راه ورود آذوقه به شهر را بست. با وجود آن طی مدت محاصره افغان ها گهگاهی به سپاه نادر حمله میکردند و جنگ های خونینی رخ میداد. پس از مدتی الله یار خان به نادر پیام فرستاد و از او خواستار آزادی اعضای خانواده اش شد و قول داد که در ازاء این کار خودش را به نادر تسلیم خواهد کرد. نادر اعضای خانواده او را آزاد كرد، اما الله یار خان همسر خودش را كشت و به نادر که به گازرگاه رفته بود، حمله كرد ولی کاری از پیش نبرد و بالاخره پس از محاصره ای طولانی که آن را حداقل ۱۰ ماه [۱۱] و حداکثر یک سال و یک ماه [۱۲] نوشته اند افغان ها به نادر پیام فرستادند و از او امان خواستند. نادر به آنها امان داد و به قرآن مجید سوگند خورد که به آنها آسیبی نرساند. افغان ها هم تسلیم شدند و هرات به وسیله نادر تسخیر شد. [۱۳] ذوالفقار خان در روزهای پیش از سقوط هرات با فرستادن قاصدی به برادرش علیمردان خان که در فراه در محاصره ابراهیم خان افشار قرار داشت خبر داد که هرات به زودی سقوط خواهد کرد و از او خواست که مهیای رفتن به قندهار شود و با اهل و عیالش به قندهار برود. علی مردان خان، سرکردگان سپاه را در جریان نامه ذوالفقار خان قرار داد و همه موافقت کردند که به قندهار بروند.[۱۴]
پس از سقوط هرات، ذوالفقار خان به گونه پنهان از هرات خارج شد و به همراه احمد خان برادرش خودش را به قندهار رساند. بعدها پس از آنکه نادرشاه قندهار را هم فتح کرد ذوالفقار خان و برادر کوچکش احمد خان به اسارت او درآمدند و به مازندران تبعید شدند و در آنجا زندگی ذوالفقار خان به پایان رسید.
پایان
منابع:
۱_عالم آرای نادری، ص ۱۸۱
۲_ جهانگشای نادری، ص ۹۵
۳_ عالم آرا، ص ۱۸۰
۴_جهانگشای نادری، ص ۹۵ و ۹۶
۵_ همان ص ۹۶
۶_عالم آرای نادری، ص ۱۸۰ و ۱۸۱
۷_عالم آرای نادری، ص ۱۸۹ تا ۱۹۱
۸_نادرشاه، لکهارت، ص ۷۶ و تاریخ سلطانی ۱۲۷
۹_جهانگشای نادری، ص ۹۱
۱۰_عالم آرای نادری، ص ۱۹۱ و ۱۹۲
۱۱_نادرشاه، لکهارت، ص ۷۷
۱۲_ عالم آرای نادری، ص ۱۹۵
۱۳_عالم آرای نادری، ص ۱۹۷
۱۴_ همان منبع، ص ۱۹۹