خرابات در دیوان حافظ

خرابات ، خراباتیان ،اهل خرابات ، خرابات مغان و رند خرابات در دیوان حافظ بیش از ۲۷ بار بکار رفته است .

ازان زمانه ها تا کنون دو برداشت از بکار برد این کلمات در شعر حافظ وجود دارد ؛

عده ای باشرح اوضاع سیاسی و اجتماعی وقت حافظ را از جمله اهل شراب و مقام عملش را خرابات تعبیر میکنند و میگویند حافظ با توصیف باده وشراب و ستایش خرابات و اهل خرابات یک مرد مخمر و خرابات گرا بوده است .

اما اهل تصوف و عرفان خلاف نظر این گروه ، عشق ، شراب و خرابات حافظ را توجیه به رمز و راز اهل عرفان کرده اینها را سمبولهای به غیر از معانی ظاهری ان تلقی میکنند و حافظ را " وضو ساخته از چشمه عشق " میگویند که " سجاده اش را با مایع ارغوانی این شراب تطهیر کرده است "

در حقیقت حافظ رستگاری و فلاح را در پاکی و تطهیر شراب عشق میدانسته مقام خرابات را نیز تقدیس کرده میگوید :

در خرابات مغان نور خدا میبینم‌

این عجب بین که چه نوری زکجا می بینم

یا

در عشق خانقاه و خرابات فرق نیست

هرجاکه هست پرتو روی حبیب است

ا

او مقام خرابات رت را جایگه بی ادبان نه ، منزلگه اهل ادب میداند :

قدم منه به خرابات جز به شرط ادب

در جای دیگر :

امد افسوس کنان مغبچه باده فروش

گفت بیدار شو ای رهرو خواب الوده

شستشویی کن کن و انگه بخرابات خرام

تا نگردد زتو این دیر خراب الوده

در طرز دید عرفانی حافظ قدسیت این مقام غیر ازانست که در طرز دید گروه اول جادارد . در هفت صد سال پیش از امروز خرابات را با چنین صفات یاد کردن در ظاهر باید کفر تلقی میشد اما معنویت عرفا و بیان پوشیده برخی از اندیشه های شان نزد اهل خرد و دانش معلوم بوده متعصب ترین ها هم نتوانسته اند با تعبیر سوء به تکفیر بپردازند .

حافظ خودرا متصف به رندی کرده میگوید :

قصر فردوس به پاداش عمل می بخشند

ماکه رندیم و گدا دیر مغان مارا بس

همین رندی که معمولآ به لا ابالی گری و لا پروایی و عدم پابندی به اصول اخلاقی و نترس بودن تعبیر شده است نزد حافظ به معنی صاف دلی ، پاک طینتی و وارستگی از رنگ تعلق و صفاتی چون " خدارا به سجودی و نبی را به درودی " نفریفتن تعبیر میشود که دران ریا و فریب جا ندارد ، ان مسلک مربوط پاکبازان و دوری گزینان از اهل ریا است .

در شیراز ان وقت که از شاه تا رنود فریبکار همه الوده دامان معاصی بودند ، متقیان و صاحب دلان پاکباز از ارتباط با انها نفرت داشته انرا مغایر فهم و دانش ، تقوا و نیک سیرتی شان میگفتند ، شیوخ منحرف را که حلقه ای از ین ریاکاران بودند نمی پسندیدند ، ازینرو رهایی از الودگی و هم نشینی با انها را با شیوه ها و اسالیب زندگی مبتنی بر تقوا ، ازاد بودن از قید شهوات و حفظ استقلالیت اندیشه مغایر میپنداشتند .

انها خودرا در برابر این گروه فساد الود و فضیحتهای ان دوران بیباک ، رند و تسلیم ناپذیر میگفتند . حافظ خودرا به همین صفات متصف میگفت او " صحبت حکام وقت را ظلمت شب یلدا میگفت

اختلاف حافظ با این گروه تا خانه خاک بود در ساقی نامه میگوید

من ار زانکه گردم به مستی هلاک

به ائین مستان بریدم به خاک

به تابوتی از چوب تاکم‌کنید

براه خابات خاکم کنید

به اب خرابات غسلم دهید

پس انگه بر دوش مستم نهید

نیارید بر مرگ‌من جز رباب

مریزید بر تربتم جز شراب

عرفا در مجموع و منجمله حافظ شراب و نشه وبی خودی (سُکر) رانه حاصل باده گساری بلکه ناشی از غلبه تجلیات در دالها میدانند .

از نفوذ معنوی عرفا در میان مردم بود حکام و اهل ریا توان تکفیر و امحای این گروه را نداشتند ورنه تابوت چوب تاک ، دفن در راه خرابات ، غسل به اب خرابات ، انتقال تابوت بر دوش مستان و ریختن شراب روی قبر به جای اب پیامدی جز تکفیر و قتل نداشت .a

عقاید نویسنــــدگـان لـــزوما نظــر هـــوډ نمی باشــد