محترم نعیم سلیمی

روایتی ازدیپلوماسی مبتنی برمداراچنگیزخان

وسبک سری های خوارزمشاهیان دربرابرآن

۲۳ سرطان ۱۴۰۳

چندی قبل یادواره ای را در مورد شیخ عطار؛شاعروعارف نامدارزبان فارسی درپایان سده ششم وآغازسده هفتم منتشر نمودم.ودرین یادواره روایتی از فتح و قتل نیشابوردرسال 618 قمری بدست سپاهیان مغول آوردم .[1]

درنوشته کنونی سعی بعمل می آورم تا یک روایت مقایسوی متفاوت وخوبی را مبتنی بریک دیپلوماسی توام با مدارا و گذشت چنگیز خان[تموچین]ویارانش در تقابل با سبک سری های شهنشاهی خوارزمشاهیان وپیامد های بدآن براساس مستندات وروایت های تاریخی زنده یادمیرغلام محمدغبا،آزادی خواه و مورخ بزرگ وطن- ترتیب نموده و در اختیارقراردهم.سوال اساسی که حتما درذهن خواننده بروزمی نمایداین است که چرا سرنوشت وسرشت انسانی با چنین پیچیدگی های مغلق خود را تبارزمی دهد. انسان ها درجایی به گرگ یگدیگر مبدل می شوند و درجای دیگری با مدارا،گذشت و آدمگری عمل می نمایند. شاید به همین لحاظ است نمیتوان تعریف ایستا،معین و مشخصی را برای سرشت آدمی ارائه نمود.زیرا که تاریخ خودش جزدگرگونی های دوامدارماهیتی انسان چیز دیگری نبوده و نمی تواند جز این باشد.بناً با این پیش درآمد اندک می پردازیم به اینکه چگونه بستر تاریخی وضعیتی که چنگیز خان وامپراتوری وی پا به عرصه وجود گذاشت.

زمانی هگل یکی از فیسلسوفان بزرگ آلمانی خاطرنشان ساخت که «تصادف در غایت امر بازتاب[آئینه] ضرورت و نیازمندی است.[2]

پس ازین تعریف فلسفی چنین نتیجه منطقی حاصل می گردد که ظهوروبروزیک شخصیت منحصربه فردوبزرگی چون «تموچین» که بعدها درسال 1206لقب «چنگیزخان»[شهنشاه بزرگ] را بدست آوردبه لحاظ تاریخی یک امرتصادفی برمبنای نیازمندی آن زمانی پنداشته می شود.زیرا که در شرایط معین و مشخص تاریخی نقشی را که قرار باشد چنین یک شخصی ایفا نماید، می تواند از جانب شخص دیگری ودریک مکان و زمان دیگری نیزدریک شرایط مشابه به منصه اجرا در آید.بطورمثال ظهورناپلیون؛ این آدم کورسیکایی که بایددیکتاتور نظامی ای بوده باشد که جمهوریت فرانسه بنابرخستگی ازجنگ خودش [وی را]به مثابه ضرورتی [درتاریخ فرانسه]محول نمود، یک امر تصادفی برمبنای یک نیازمندی تاریخی پنداشته می شد.اگر ناپلیون درآن فرصت میسرنبودی؛شخص دیگرواجدچنین شرایطی می توانست جال او را پر نماید.ولی به همه حال این مطلب مصداق آن است که شخصیت های تاریخی،چه تموچین ویاهم ناپلیون براساس نیازمندی های بستر تاریخی که برای ظهور آنها فراهم می شود،عرض اندام می نمایند.

به تصور من لازمی به نظرمی رسد تا نیازمندی های تاریخی زمانی که چنگیز خان درآن ظهورمی نمودرا به تجزیه وتحلیل بگیریم.تا باشد بحث مورد نظرطرف دلچسبی خواننده قرارگیرد:«مغل ها در مغلستان زندگی چادرنشینی داشتندودرطوائف متعددی منقسم میشدند.مشهورترین این طوائف تاتار،قنقرات،اویرات،ارلاد،جلایر،کرائیت،و نایمن بود.یک طائفه کوچک دیگر ازمغل «بورچقین» نام داشت که بواسطه ظهور چنگیز خان درین طائفه بعدها شهرت بیشتر حاصل کرد.طوائف مغلی مثل ترکان شرقی که در پهلوی چین افتاده بوند،بیشتر به آن مدنیت قدیم دیده دوخته بوند،درحالیکه ترکان غربی زودتردین اسلام پذیرفته وبه حیث مدافع اسلام بدنیای عرب بحرالرومی نگاه می کردند.راه های تجارتی بین چین وافغانستان وهندوستان و ماورالنهروایران – یعنی شرق و غرب – هم از بین ممالک ترک و مغل عبور میکرد.پس مطالعه ثروت و تجمل کشور های اسلامی و چین ،میتوانست انگیزهء{نیازمندی تاریخی}برای حمله ترک و مغل در این ممالک باشد .شهر های مغل درآنوقت عبارت ازچادروخرگاه هائی بودکه به مقتضای فصل و هواوضرورت به چراگاه ها توسط عراده به سهولت از یک جا بدیگرجامنقل میگردید.طوائف خانه بدوش مغل - تا ظهور چنگیز- بیشتر مشغول شکار حیوانات و تجارت پوست باب با ترکها و ختنیها بودند.پوشاک شان پوست وخوراک شان گوشت حیوانات صحراولبنیات بودزیرااین ها زارع نبودند و بشکل قبایل مالدار متفرق و متحالفی ، زیرریاست روسای متعدد زندگی می کردند.[جالب این است که] روسای طوایف از سامان تجمل فقط [رکاب] آهنین داشتند.اما قشر اشراف [به لحاظ ساختار طبقاتی ]باداشتن صدها وهزارها مال و مواشی دربین مردم چوپان وخانه بدوش خود ممتازبودند.آنها به جادو و خرافات عقیده داشتند.دربهاروتابستان درآب جاری نمی نشستندو حیوان راذبح نکرده بلکه سینه میشگافتند.طلا را میشناختندولی با ظروف طلا و نقره آب نمی برداشتند،استحمام نمی کردندولباس شسته رابه زعم آنکه رعدوبرق زیاد میشود در صحرا نمی گستردند،خانه برق رسیده را نیز برای سه سال از خیل بیرون می راندند تا داخل اردوی خانه شده نتوانند.[بلاخره تصور باید نمود که ]سواران مغل و اسپان شان درگرسنگی و تشنگی متحمل و در سفر های دور مقاوم بودند.این ها مجرمین را سخت مجازات میکردند.»(افغانستان درمسیر تاریخ ،جلداول، صفحه 185).

به تصورمن؛درارتباط با موضوع مورد بحث کنونی پیرامون دیپلوماسی مبتنی بر مدارا و مروت چنگیز خانی وسبک سری خوارزمشاهیان دربرابرآن و مصیبت شناسی بیشتر شکل گیری وضعیت تاریخی آنزمانی؛بهترین جایی که میتوان این کاررا به گونه اساسی ازآنجا آغاز نمود بازهم کتاب «افغانستان در مسیرتاریخ» واین باربطور اخص آن چپتر«حمله{چنگیزخان} در آسیای وسطی» می باشد.اما قبل ازینکه به چپتر نامبرده بپردازیم ؛ می خواهم یادداشت های غبار را مقارن ظهور چنگیزخان روزرسانی نمایم:«همچنین در قرن دوازدهم- مقارن ظهور چنگیز خان- کشور پهناور چین بین دوحکومت رقیب منقسم بود:چین شمالی مربوط به مانچو ها و پایتختش پیکنگ بود که ازپیکنگ تا کایفونگ به عنوان«کن»یا «پادشاهان طلا»فرمان می دادند.درچین جنوبی شهنشاهی چینائی «خانواده سونگ»(پایتخت آن شهر کونسی)مستقربود.در سرحدات غربی این دوحکومت دسته جات تبتی و تانگوت قرارداشتند.واما ممالک اسلامی در آسیای وسطی و آسیای قریب - مقارت ظهور چنگیز خان - شکل ذیل را داشت: کشور های ماورالنهروافغانستان وایران جزقلمرومقتدرخوارزم بودکه درزیر فشاراستبداد زندگانی ناراضی داشتند.در ماورای دریای سند (سند وملتان)، ناصرالدین قباچه غوری و در هند متوسط سلطان شمس الدین التتمش غوری در راس دولت های مستقل قرار داشتند که فقط درداخل قشروسیع خویش مشغول وازسایرممالک اسلامی جداافتاده بوند...»(افغانستان درمسیرتاریخ،جلد اول صص 186-187 ).

به ادامه موضوع ؛غباردرچپتر جداگانه ای که در فوق از آن نام بردیم [حمله در آسیای وسطی]چنین می نویسد:«چنگیزخان بعدازتشکیل دولت مغل وتسلط برچین شمالی و ترکستان شرقی درابتدا خیال پیشروی درآسیای وسطی نداشت،زیرااو شهنشاهی خوارزم راقوی ترین دولت های جهان می دانست وحاضرنبودامپراتوری صحرائی وجدیدالتشکیل خودرادرنبرد با چنین قدرتی دربساط قمار بگذارد.چنگیز خان ازفاصله دوروبیگانه ئی باطن پاشیده وفرسوده آنرا ندیده،بلکه فقط می توانست شبح عظیم دولت بزرگ خوارزمی را بشکل دیو قوی پیکرواما مجللی درنظرآرد که از سیحون تا عراق فرمان میراندوبردها ملیون نفوس مجهز تراتکادارد،اومیشنید چهارصدهزار سوارمسلح زیربیرق خوارزمشاه حرکت می کند ودرفنون جنگی ورزیده است.لهذا چنگیزخان مصلحت درآن میدید که با چنین شهنشاه بزرگی بامدارا ومواسا راه اتحاد ودرعین حال [بی طرفی] به پیمایدوازروابط تجارتی با ممالک خارجی استفاده نماید ،درحالیکه تمام راه های تجارتی چین با هند وایران و تا سواحل مدیترانه همه ازقلمرووسیع خوارزمشاه عبورمیکردوتنها این دولت میتوانست که دولت مغل را بگذارد با دنیای غرب تجارت نمایدویا اورا باانسداد این راه ها محکوم به انزوا کند.چنگیز خان از همه بهتراین مطلب را درک میکرد و به همین سبب بود که قبلا در سالا 1215 سفیر سلطان خوارزم سید بهاءالدین رازی را که تا پیکنگ رسیده بود با مودت و احترام پذیرفته و ازوجوب صلح دائمی بین دولتین واستقرارروابط تجارتی بین مملکتین سخن باز کرده بود، همینکه اولین کاروان تجارتی ماورالنهررا درقلمرو خوددید با منتهای شوق و شعف ازآنها پذیرائی کرد ونه اینکه به آنها سود بسیاری داد بلکه تجار مشهوراین کاروان را نزد خودپذیرفت وآمادگی خود را برای توسعه تجارت بین شرق وغرب اظهار نمود.این تنها نبود درمعیت این کاروان چنگیزخان سفیری بنام محمود یلواج با پیام و هدایاتی بحضور سلطان محمد خوارزمشاه فرستاد(درآنجمله یک پارچه طلای بزرگی بضخامت گردن اشتری بود که توسط گردونه انتقال داده می شد)و استقرار روابط تجارتی بین مملکتین را خواستار شد،چنگیزخان درین پیام خود را پادشاه مشرق و سلطان را پادشاه مغرب خوانده وتحکیم دوستی بین هردوراتاکید نموده بود.سلطان پیشنهاد چنگیز خان را عجالتا پذیرفت و برای استقرار تجارت بین هردو طرف با محمود یلواج سفیر چنگیز خان قرار بست و تحکیم روابط تجاری وعده داد .

چنگیز خان ازین پیش آمد بقدری خوش و مطمئن شد که متعاقبا کاروانی مشتمل باچهارصد نفر تاجربا طلا ونقره واموال تجارتی ازقبیل ابریشم، احجارکریمه، منسوجات وغیره به استقامت قلمروخوارزمشاه بحرکت افتاد.وقتیکه این کاروان بشهراتراردر ساحل سیحون رسیدوسلطان ازحاکم اترار«ینالجق»ملقب به غایر خان اطلاع ورود آنان را گرفت چون خود مصمم تسخیر چین و لهذا طالب جنگ با چنگیزخان بود امر کرد تجار چین کشته و اموال تجارتی شان ضبط گردید.چنگیز خان اطلاع این حادثه را از یک نفر تاجر فراری گرفت ولی هنوز نمیتوانست چنین عمل دیوانه واری را از یک نفرپادشاه مقتدرباور کند.لهذا برای فهمیدن صحیح این واقعه یک هیئت سه نفره سفارت مرکب از دونفرتاتار (مغل)و یک نفر مسلمان بدربار سلطان فرستاد تا در صورت وقوع چنین حرکتی تاوان اموال ضبط شده وتسلیم قاتل ازسلطان تقاضا شود.اما جواب سلطان در برابر چنین تقاضای معقول تنها اعدام هیئت سفارت بود وبس.وقتیکه چنگیز خان ازاین حرکت دوم سلطان اطلاع گرفت تکان سختی خورد و گفت: سلطان محمد پادشاه نی،بلکه یک دزد است.چنگیز خان دانست که از این ببعدتادولت خوارزمشاه باقیست راه تجارتی چین و مغلستان با تمام کشور های غربی مسدود خواهد بود زیرا راه ابریشم وسایرطرق فرعی تجارتی از چین و مغلستان به ماورالنهر و افغانستان و هندوستان و ایران همه ازقلمروخوارزمشاه عبور میکرد.وشاهرگ تجارتی قلمرو مغل دردست قدرت دولت خوارزم بود که هر وقت میخواست میتوانست با فشاری آنرا فلج کند.پس سکوت چنگیز خان در این مورد در معنی تسلیم بود .این است که امر تجهیزاردو صادرودر سال 1220 با دوصدهزار عسکرمرکب ازمغل وترک به استقامت ماورالنهرسرازیرشد.

سلطان درحالیکه با اردوی خود ازسمرقند به بخارا وازآنجا به جانب سیحون روان شد به احضار سپاه ازتمام ولایات فرمان داد،و قسمتی ازاردوی خوارزم قبلاًدردوکناره سیحون وضع دفاعی اختیار کرده بود زیرا هجوم دشمن از جبهه شمال در سواحل سیحون انتظار برده میشد،اما پیشدار مغل نه از این جبهه بلکه ازکاشغرستان به فرغانه زمین ریخت وجبهه سیحون به تقویه فرغانه مجبور و خود ضعیف گردید.مغل هم از این وضع استفاده و ازمنطقه بالخاش به هجوم پرداخت و توق تغان قنقلی مدافع خوارزمی را درهم کوفت.سلطان شخصا بمقابله دشمن شتافت ودربین دو رودخانه «قیلی و قیمچ» با یک مفرزه مغل مقابل گردید،مغلها همینکه دانستند با شخص سلطان دچار شده اند از اقدام به جنگ خودداری نمودند،ولی سلطان نگذاشت و خود به جنگ آغاز کرد،مغلها به سختی جنگیدند و جناح چپ سلطان را ازپیش برداشتند واگر سپاه تحت قیادت جلال الدین پسرسلطان ازجناح راست پیش نمیکشیدوباسرنیزه جلو پیشروی دشمن را نمیگرفت هرآئینه درهمین جنگ سلطان منهزم میشد،درهر حال تاریکی شام مانع ادامه جنگ شد وشباشب مغل عقب کشید. اما سلطان از دیدن صحنه چنین جنگی اعتماد خودش را به سپاه از دست داد.در حالیکه این اعتماد را مدت ها پیشتر نسبت به رعایای خود از دست داده بود و تنها تکیه گاه او سپاه بود،این است که از جنگ روبرتافت و با همه اصرار جلال الدین وافسران ورجال دربار باز نه ایستاد درهمین وقت بود که شبی قسمتی از افسران سوء قصدی نسبت به سلطان نشان دادند.و خیمه خواب او را تیرباران کردند،چون سلطان احتیاطاًخیمه تبدیل کرده بود نجات یافت و مرتکبین به جانب چنیگز فرارکردند،این حادثه آخرین اعتمادی را که بین سلطان وافسران نظامی اوباقیمانده بودازبین ببرد، لهذا سلطان ، افسران بزرگ را با قسمتی از سپاه بنام دفاع از ولایات به سایرنقاط فرستادوپراگنده نمودو خود به عجله به قصد افغانستان روان شد.گفته میشد که در تولید این سوء تفاهم بین سلطان و افسران نظامی او نامه های جعلی موثر بود که به عنوان افسران سلطان ازاردوی چنگیز خان فرستاده شده وبدست سلطان رسیده بود،این کارهم بدست یکی از مامورین ناراضی دیوان سلطان عملی شده بود که بدرالدین عمید نام داشت و پدروخاندانش از اشراف اترار به امر سلطان اعدام شده بودند وخودش نیزدرزمان یورش چنگیزخان بدشمن پناهنده شد.عمید درین کار تنها نبود بلکه عده دیگری از مسلمانان کاشغرستان وماورالنهرهم ازاداره جابرانه کوچلک خان و سلطان به امیدعدالت دشمن به چنگیز خان متوسل گردیدند،وبعضا مامورین متنفرازدولت توسل به دشمن را بردفاع ازوطن ترجیح دادند،و چنگیزخان در سوقیات نظامی خود حداعظم استفاده ازچنین پناهندگان مسلمان نمود.

سلطان که به اندازه دشمن خارجی ازدوستان داخلی می ترسیدبلاوقفه از ماورالنهر به عبور جیحون واردبلخ شدوبه گرگانج مرکز امپراتوری فرمان داد که عایلۀ سلطنتی به ایران منتقل گردد ، و به شهر های بزرگ قلمرو خود درافغانستان و ماورالنهرامرنمود که درورود دشمن بدون جنگ تسلیم شوند،تا ازویرانی محفوظ مانند، ازآنجمله به شهرمرو چنین گفت:سپاه مروبه قلعه های دیگرروندومردم در ورود مغل تسلیم شوند زیرا شاه که به منزله قلب است اگرضعیف شد جوارح را قوتی نماید.سلطان بدین ترتیب کشور های بزرگی را بدشمن سرگشاده گذاشت و خود ازافغانستان به ایران رفت و در جزیرۀ ازجزایربحرخزرپنهان شد تا بمرد.سلطان محمد تنها به این کفایت نکردبلکه پسران خودش را چون جلال الدین ورکن الدین وغیاث الدین هم اجازه جانشینی شاه و حفظ دولت و مرکزاداره کشور نداد و همه را با خود ببرد.این کار در آن دورۀ که ما ازآن سخن میگوئیم[بقول غبا]در منزلت تسلیمی بلااشرط کل شهنشاهی آن هم بدون جنگ با دشمن بود،زیرا یک دولت مطلق العنان که فقط یک نفر پادشاه خود مختار درراس آن قرار دارد به مثابه خیمه بزرگیست که بالای یک ستون قراردارد ،همینکه ستون شکست خیمه فروافتدوتمام تشکیلات دولتی با نظم و اداره از بین رود،به همین سبب بود که مرگ پادشاهان را مخفی نگهمیداشتند تا جانشین آن مستحکم میشد.در هرحال بعد از آنکه سلطان فرارکرد وقلمروخود را برای دشمن بازگذاشت توده های مردم در افغانستان و خوارزم و ماورالنهربغرض دفاع از وطن خود قیام کردند و مخصوصا مردم افغانستان هم قدم بقدم آنقدرجنگیدند تا با تمام شهر ها و مراکز و قلعه های خود ازبین رفتند درحالیکه اغلب رهبران سیاسی ونظامی و روحانی زودتربه دشمن تسلیم شدند...»

زنده یاد غبار در صفحه 197 همین اثری که مرور نمودیم روایت جالبی را در مورد ملا های آنوقت میآورد که بینهایت دلچسب وخواندنیست که با ذکراین روایت نوشته را به پایان می رسانم :

«درچنین زمان و مکانی بود که دستۀ از ملا های بخارا بحضور چنگیز خان آمده واستدعای مقرضی و مستمری خود را مثل ایام خوارزمشاه نمودند.چنگیز خان پرسید چرا چنین معاشی سلطان محمد برای شما میداد؟جواب دادند برای آنکه در حق او دعا می کردیم.چنگیز خان گفت اگر دعای شما مقبول میبود او به چنین روزی گرفتار نمیشد پس بروید خداحافظ...»

در یک نتیجه گیری کلی؛ اهمیت مرور این رویداد تاریخی که به آن پرداخته شد در آن نهفته است که که ماباید به حیث کشور مطرح کنونی [افغانستان] در آسیای وسطی امروز ، جنوب شرق آسیا و بصورت کل جهان برخوردوموضعگیری های دیپلوماتیک ،سیاسی و اقتصادی خویش را برمبنای مدارا و مواسا مبتنی بر واقعیت های موجودعینی ، نه احساسات آرمانگرایانه افراطی ملی گرایانه، بلکه براساس ایجاد یک سیاست بیطرفی فعال،متوازن متناسب و متعادل در روابط بین المللی عیار نموده و خویشتن را از گزندروزگار درین برهه ی بحرانی حالت کنونی در امان نگهداریم.ورنه آنچه راکه سیاست های سبک سرانه ی خوارزمشاهیان در گذشته با کشانیده پای چنگیز خان درماورالنهر ما را بسوی نابودی سوق داد،دوباره تکرار خواهد شد.

پایان

***


[۱]

https://www.facebook.com/share/p/6Eimb7HE3Dbv8Zfy/?mibextid=oFDknk

 [۲]

https://www.facebook.com/share/p/PiU8snoom35hjc23/?mibextid=oFDknk

عقاید نویسنــــدگـان لـــزوما نظــر هـــوډ نمی باشــد