محترم حریف معروف

روایت های افشأ نشده

 ۱- علم نمودن نام مرحوم ببرک کارمل (مصادرۀ شخصیت اش) و دور نگهداشتن ایشان از "تصامیم".

۲- استفادۀ موُقت از جنرالان اردوی جمهوری دموکراتیک واخراج تهدید آمیز شان ازکشور توسط "برادران"

۳- نقش عملی چهار عضو دفتر سیاسی در تعاملات، اتفاقات و سرعت بخشیدن سقوط نظام خود شان

۴- چهار پرسش از محترم احمد شاه راستا در رابطه به حوادث .

منظور از نوشتن این یادداشت، نه توهین وتاختن به اشخاص، احزاب وگروه ها است ونه تصمیم دارم تا ازکسی بُت فکری، زبانی، سمتی وقومی تراش کنم.  برعکس، میخواهم ناگفته‌ها، طفره رفتن‌ها واغماض آگاهانۀ آدمهایی را بازگویی کنم که در این اواخر در رسانه‌های مختلف معلومات جعل شده و محصولات خیالی خویش را بخورد مردم میدهند! دلیل دیگر، این‌که نمی‌خواهم نسلهای آینده مانند نسل ما در میان روایت های مختلف ومتفاوت مثل زنگولۀ ساعت دیواری سرگردان شوند!

گپ اول (علم نمودن نام ببرک کارمل و مصادره شخصیت اش) توسط (گویا) حواریون خودش را بدلیل کوتاه شدن مطلب از کمر گپ آغاز میکنم! طی فصل‌های آخر حاکمیت داکتر نجیب الله، بند وبست های خیلی شمار شده ودقیق برای سقوط نظام در سطوح بلند فرا ملی صورت گرفت که خلاصۀ آن چنین بود: عملی نمودن تصامیم نشست ریکجاویک گرباچف وریگن، توافق‎نامۀ ژنیوا، مجالس رسمی وخصوصی پاکستان روسیه، بعد روسیه وایران، روسیه وگروه های‌هفت گانه و عملی نمودن یکجانبه (تناظر منفی ) از جانب روسیه و ... ملاقات کلارک CIA ودو تن MI6 با قوماندان عبدالحق در اسلام آباد برای تامین ارتباط با آغا صاحب کلان و روان نمودنش نزد احمدشاه مسعود، جنرال دوستم، ملاقات ودعوت پیتر تامسن از مرحوم جبار قهرمان از داخل کشور در کویته تشریح مرحله سقوط نظام و انفجار سیستم از داخل تسلیمی حدود ۳۵ ملیون پوند از جانب انگریز به آغاصاحب وآغاز کار در سطوح داخل کشور.!!! تأ مین ارتباط نمایندۀ قره بیگ با قوماندان فرقه ۵۳جنرال دوستم ملاقات رودر روی نمایندۀ GRU روسیه با مسعود انتقال و جابجایی صدها تن جمیعتی توسط بابه جان در ۳۱۵ پروژۀ جدید خیرخانه آوردن مخفی قسیم فهیم ، قیوم وافرادش ….. در همین راستا آوردن ملیشه های دوستم واشغال میدان هوایی کابل خزیدن گلبدینی ها به موسسات مختلف و آغاز تباهی کابل و کابلیان نمیشود در این بحث "خیلی دامنه دار" به جزئیات پرداخت. چون عنوان بحث دور زدن وعلم نمودن نام ببرک کارمل میباشد، لذا از همین نکته آغاز میکنم. مرحوم کارمل یکتن از روشنفکران ومبارز صاحب نام ونشان (۶۰) سال اخیر کشور ما بود! با حفظ بدبینی وخوشبینی، نمیتوان از نقش وفعالیت ایشان در روند روشنگری شش دهه اخیر وطن از دهه چهل تا ۸۰ یاد ننمود. ایشان یکتن از فعالین جنبش محصلین، رهبران ح دخ ا ، مبارزات پارلمانی …. ورئیس دولت دهه هشتاد میلادی بود. روند حوادث بالا وعدم بلاغت فکری (سیاسی) دلایل عمده قربانی شدن جنبش روشنگری در آسیاب جنگ سرد گردید! حالا باید بدانیم که در ماه های اخیر نظام تحت رهبری داکتر نجیب الله چه شد؟ روسها برای تطبیق پلان استرتیژیک خویش توسط GRU وKGB به بندوبست های ذیل پرداختند:

اول- تجمع مخالفین نجیب‌الله بشمول چهار عضو بیروی سیاسی زیر یک چتر کلان، فعال نمودن سازایی‌ها، گروه کار وگروپک های شمال.

دوم- ارتباط دادن شورای نظار وجنبش توسط ملاقات داکتر عبدالرحمن، ملک خان وحاجی قدیر (وبخیه نمودن دامن‌های شان یکجا در مسکو) سوم- نفوذ دادن تمامی "همکاران" خویش بشمول گلابزوی وارتباطی های GRU در گروه های مختلف. از مشاورین روسی بنامهای ایفگینی ، بلال! واسیلی وقنسل مزار شریف روسها روابط مخفی وبعدأ علنی با تمامی جناحها با همین مختصر میگذرم که از قدیم الایام گفته اند: یک اشاره بده و به ترات بگذر! درخانه جنرال اسد مار خور چه گذشت؟ عمده ترین شعار این بود که داکتر نجیب حزب را به بیراهه میبرد (به آرمانهای حزب خیانت میکند) چون علیه کارمل قد علم نموده، باید کنار زده شود. نشست دو عضو دفتر سیاسی و رفقا در خانه و یا اپارتمان جنرال اسد مار خور: مرحوم محمود بریالی از پلان مخفی آن دو عضو بیروی سیاسی آگاه نبود. او صرف داکتر نجیب الله را غاصب تاج وتخت برادرش میدانست. زیرا دلیل ایجاد گروپهای مخالف پلینوم ۱۸ بنیاد تیوریک (برنامه) نداشت. همین افرادی که مرحوم کارمل را "مریض" گفتند ویا در روز تجلیل جشن استقلال، گذاشتن عکس هایش را در نواحی ۱۲ گانه اجازه ندادند، درست همین مهره ها بودند که اول کمر داکتر نجیب‌الله را بستند وبعدأ کمر کارمل را شکستند! (دلیل واضح بود: از آبخور بیگانه ها دستور میگرفتند.) وزیر خارجه وقت حتی روز سوم امضأی توافق‌نامۀ ژنیو در سویس وآلمان به آدم‌های نزدیکش گفت: من مخالف امضأی این موافقت‌نامه بودم وهستم! (شاهدان الحمدالله حیات اند)! همچنان زمانی که کابل تشریف آورد ند، حد اقل سه تن را در دفتر خویش ملاقات وعهده های پُست سفارت بعد از برکناری نجیب‌الله داده بود. (دوتن از همان آدمها گُل‌واری زنده هستند در آلمان زندگی میکنند)! آن کاویانی ومزدک‌اش داکتر نجیب الله را با یک دست اطمینان دادند و با دست دیگر مهره های خویش را جدا از کانال رسمی برای تامین ارتباط با جمیعت ( تاجیک) فرستادند. جنرال رفیع با درک این وضیعت رفت وبا ده عراده جیب وافراد مسلح گلبدین، قطار از چهار راه پشتونستان تا دروازه اصلی ارگ خود را رساند! تعدادی از جنرالان، قطعات رزمی که با شورای نظار (ائتلاف) فرموده بودند، برای زدن و راندن گلبدینی‌ها از شهر و قبضه نمودن حاکمیت! به گفته مشهور مرحوم داکتر نجیب الله "در خانه خانه و ودرکوچه کوچۀ کابل" جنگ را آغاز نمودند. شورای نظاری گلبدینی میکشت! گلبدینی، جنبشی میکًشت! دوستمی ویا ملیشه دوستم، ملیشه های جبار قهرمان را نابود میکرد! وحدتی‌ها با چند تن از جنرالهای (کمونیست) گاهی در کنار جنبش وگاهی با هفت گانه‌ها موقتأ یکجا میشدند. سیافی ها برای تثبیت جایگاه در کنار شورای نظار بقتل هزاره ها دست یازیدند! وتمامی آنها مردم بیدفاع ومظلوم کابل را میکشتند! خلاصه که عجب سَیل بود، اما سیل خونین. وچنان بود تصویر پایتخت کشور ما با ورود مجاهدین (راه الله). حالا سوال اول از محترم احمدشاه راستا باز خات (خواهد) آمدی و خات گفتی که نخیر!!! هیچ کس! با هیچکس! ارتباط نگرفته بود، مچُم! جنرال امیرمحمد که در زمان ح‌د‌خ‌ا وحزب وطن عین رئیس سازمان‌دهی اردو بود و در زمان حاکمیت جمعیت ۲۴ ساعت لاف میزد که مه ۱۵ سال سابقه جمیعتی توب دارم، ورفیق! خان آغای شان تا جم وجور شدن مرحوم مارشال دوم در مقام وزیر امنیت مجاهدین با کلاه پکول ودسمال چهار خانۀ فلسطین‌وارو بیانیه میداد که: مه از ۱۲ سال قبل جمیعتی بودم! (بیچاره اطلاع نداشت که قدامت خود شورای نظار از سه سال یک سانتی هم زیاد نبود) ده ها تن رفقای بیکس وکوی وزارت امنیت آن خطابه اش را بیاد دارند. همچنان هموطنان عزیز ما همین حالا در یوتیوب میتوانند مشاهده کنند که چند تن افسران (تاپ) واعضای رهبری حزب حاکم با داکتر عبدالرحمان، نجیب‌الله مجددی، قوماندان گدا بند وبست غصب رهبری کشور را داشتند (در گارنیزیون ).

راستا صاحب! آیا میتوانی از همان عضوبیروی سیاسی که با نام مرحوم ببرک کامل تجارت کرده شیشته روان هستند، بپرسی که در همان لحظه که کامرۀ مخفی از مرحوم عظیمی وشرکا فلم تهیه مینمود، چرا جناب ایشان با جنرال امیرمحمد درتهکوی کلوپ سپورتی خود را مخفی نموده بودند؟ آیا از کمره و فلم آگاهی داشت ؟ یا نمیخواست مردم با دیدن چهره مبارک شان شوکه شوند؟

و همو دوعضو بیروی سیاسی شما نیز در خانه صد باشی (اگر یاد شان باشند) فرموده بودندی: "ما مسعود بزرگ را قبلأ در جریان گذاشتیم و این ما بودیم که قدرت دوصد ساله اوغان!‌ها را سقوط دادیم!" حتمأ دقیق بیاد دارند که "در شهرک حیرتان زمانی که مرحوم ببرک کارمل در مقابل همان کانتینر! مشهور بالای یک چوکی تشریف داشت وهمین برادران! بیروی سیاسی که هنوز هم آن مرحومی را با القاب "مبارز ومدافع فرهنگ "فارسی" و زمانی هم علم‌دار تجزیه وتقسیم فدرالی افغانستانی) بدنام میکنند! و هر دو عالی‌جنابان از جاده و یا راه بخش مغازه وبازار حیرتان آمدند تا به دفتر ویا بارک جنرال مومن، محل اتراق جای شان بروند که دفعتأ چشم شان از دور به مرحوم کارمل افتاد، به گفته احمدشاه مسعود آن "یکیش" به دیگیش" گفت: "گمشکو ! بیا که ازی راه نرویم که باز ده سر راه ی ما شیشته" و به این ترتیب، مرد مردانه راه راست خود را کج کج چپ نمودند!

راستا صاحب! آیا تمامی این بند وبست های کلان سیاسی یک نظام کاملأ تصادفی بود ویا پلان شده؟ صبر کو. هنوز خلاص نشده، سوال بخش اول من چهار جز دارد!

۱- چرا مرحوم کارمل را بنام "تاجک و مدافع تاجک" مصادره میکنند؟ مگر جناب ایشان یکتن از رهبران جنبش چپ فرا زبانی، فرا قومی، فرا تباری و فراملیتی نبود؟

۲- آیا عالی‌جنابان میتوانند ازنشست‌های شان در دفتر وزیر خارجه، اپارتمان مکروریان اول و خانۀ اسد مار خور بنوبسند وبگویند؟

۳- در صورتیکه رهبر شان کارمل بود، چرا رهبر را دور زدند و بدون آگاهی بریالی لین مستقیم با (شمالی تلوال) داشتند؟

۴- و بلاخره در حیرتان با وجود صدها خانه و اپارتمان، ببرک کارمل را در کانتینر جا دادند و به دستور جنرال مومن لین‌های تلیفونش را هم قطع نمودند. در حالی که آن دوعضو شوروای مرکزی در قرارگاه دل بیغم بلک لیبل میزدند! آیا بی‌مروتی کدام تعریف دیگر هم دارد؟ مگر رسم رفاقت ودوستی افغانی این نامردی را اجازه میدهد که رهبر یک جنبش، رهبر یک کشور ویک تن از روشنفکران شهیر وطن را تعجیزکنان در کانتینر بینداز و (30) سال بعد نیز بنام قوم وزبان به نامش تجارت کثیف گویا سیاسی را چالان کن؟

پایان بخش اول

چرا از احمد شاه راستا پرسش میکنم؟ اول، چون از جمع آدمهای انگشت شمار است، که با فهم ودرایت حوادث اجتماعی را دقیق موشگافی میکند. دوم چون یگان بار پانگ دار به دفاع از کمونیستها گپ میزند. سوم قدرت بیان علنی را دارد و یک قسم کلنگی "کر جنگ" است. چهارم همین که مورد پسند اینجانب می‎باشد، از همه مهتر! بس خلاص!

دو روایت رئالیستک:

در آخرین قسمت داستان زیبای "سگ ولگرد" صادق هدایت همان دو سه کلاغ سیاه آمده بودند که چشمان آبی و خسته از ظلم و ناملایمتی‌های "پات" را بکشند و بخورند! منظور از این تمثال، بهیچ صورت قصد توهین وتحقیر نیست، بلکه نشان دادن نیأت درونی و عطش چشم خوری "زاغ‌ها" میباشد. همچنان لیوتولستوی در اثر زیبای خود "یک آدم چقدر زمین میخواهد" یک قرن قبل بسیار زیبا و دیو درون، حرص وخودخواهی آدمها را برای بیشتر و بیشترخواهی خیلی خیلی مقبول ترسیم نموده است. آیا همین آدمهایی که در جمع سه چهار نفر قدرتمند و "رهبران" میلیونها انسان سرزمین ما خویشتن را ریکلام مینمودند، هیچگاه با خود اندیشیده بودند که بلاخره مانند "پات" هدایت ویا مانند "پام" تولستوی به آن قلعه حرص و آز نارسیده، خیلی دور هزاران کیلومتر از زادگاه شان در یک کُنج بیگانه! قلب شان از حرکت باز می ایستد!؟

حالا به دلایل کی‌ها؟ وچی های؟ انتقال مرحوم ببرک کارمل به حیرتان وجابجا کردنش در "کانتینر" نمیپردازم. مصاحبه اش با مصطفی دانش هم یکطرف، سوال من این است: شما بزرگواران دوستم داشتید! فرقه کلاااان ۵۳ داشتید! نمیدانم غفار پهلوان و…. ده ها تن پهلوان‌، قهرمان، قلندر، سپهسالار و تفنگسالار با یک عالم لا ولشکر ستاره نشان داشتید! آیا با تمامی آنهمه امکانات لوای ۷۰ نمیشد که یک تن از مبارزین سابقه دار، یکتن ازروشنفکران مبارز وطندوست وآگاه را در یکی از اپارتمانهای لوای ۷۰ ویا خانه گک ساده آبرومندانه جابجا کنید؟ چرا نکردید؟ یا آن سکان داران قدرت وثروت را فقط نام و "بزنس" گویا سیاسی شان در کاربود؟ ده پایان، به زبانم نمیایه، اگه نی گپ همو مصراع فردوسی طوسی میشه:

"تفو بر تو ای چرخ گردون! تفو" که چرخک زده چرخک زده چرخک مره از مرغاب به بلخ آوری و از آب شیرین به تلخ آوردی، مگر جواب یک سواله هم ندادی. مچم که جواب نداری یا داری و نمیگی؟!

عقاید نویسنــــدگـان لـــزوما نظــر هـــوډ نمی باشــد