ماهی ز سر ګنده ګردد نی زدم       -       فتنه از عمامه خیزد نی ز خم
                                                                                   «مولای بلخی»

تعصب به معنی عصبیت نشان دادن یا حساسیت بیش از حد نشان دادن نسبت به یک موضوع یا فرد خاص است.تعصب ازلحاظ لغوی یعنی جانبداری کردن از کسی یا از طریق مذهبی، حمایت و یاری کردن ، به چیزی وابسته و مقید بودن و از آن دفاع کردن است. از نظر جامعه شناسی تعصب تمایلی است عاطفی که فرد یا افراد را بر آن می‌دارد که غرق خود گردد و از واقعیات غفلت ورزد ودرقضاوت‌های خود کله شخ و جامد باشد. تعصب در فرهنگ معین معناي جانبداري‌كردن، حمايت‌كردن، سختگيري و پرخاش‌كردن تعریف گردیده. اما از لحاظ اصطلاحي تعصب، عبارت است از گرايش غيرمنطقي وغير قابل انعطاف نسبت به يك دسته ازمردم،زبان... اگر چه ممكن است كه تعصب جهت مثبتي نسبت به يك گروه داشته‌ باشد ولي معمولاً احساسات منفي را مي‌رساند از قبيل تنفر، دشمني، حتي ترس. جنبه‌ي واقعي تعصب اين است كه همواره ريشه در تعميم‌ها دارد و لذا تفاوت‌هاي ميان افراد را ناديده مي‌شمارد.

لوين دانشمند امریکایی معتقد است كه تعصب به « احساسات وعقايد منفي وآمادگي براي اقدام ويا اعمال انحصاري مربوط مي گردد كه به علت شأن وحيثيت به دست آمده انسان ها يا آنچه به عنوان اعضاي يك گروه اقليت بايد به دست آورند، برعليه آنها انجام مي گيرد»1. وقتي تعصب در ارتباط بين فرهنگي به كارگرفته شود، فرد مورد تعصب را در وضع نامساعدي قرار مي دهد كه مستقيماً با برخورد واقعي او ارتباطي ندارد، بلكه بخش از سوء تعبير فرد متعصب است. تعصب براي بعضي از مردم امتيازاتي را فراهم مي آورد كه از احساس برتري تا احساس قدرت را به همراه دارد.  تعصب به دو قسم است: اول تعصب مثبت، به معناي حمايت از خانواده نوامیس ملی وتعصب در برابر دشمنان وطن است. وهر فرد بايد با بهره گيري از خرد و علوم انسانی، به دفاع از آن بپردازند . تعصب یکی از عکسل العمل هایست که انسان در مقابل دارایی خویش انجام می‌دهد. طبیعی است وقتی فردی یک شی یا چیزی را داراست نسبت به آن تعصب و غیرت دارد و به دیگران اجازه تجاوز به آن را نمی دهد. مردان نیز بنا بر طبیعت وجودی خویش و به واسطه انسان بودن دارای این خصلت هستند وهمین خصلت است در طول تاریخ سلحشوریها، قهرمانی ها و جوانمردی‌ها را پدید آورده است. « نبود این ویژگی در انسان یک انحراف فطری است انسان به ثروت خود تعصب دارد اما در مقابل وطن ، مذهب و ناموس خویش نیز قربانی می‌شود» 2. تعصب مرد به زن هم به اندازه دفاع از وطن و و حتی بالاتر از آنها ارزشمند و حیاتی بوده است. زمینه های تعصب با توجه به فرهنگ و سواد و شخصیت قبلی افراد متفاوت است ولی معمولاً شامل مذهب، نژاد، هنر یا ورزش می شود؛ چرا که این موضوعات قابلیت آرمانی شدن دارند. تیپ شخصیتی هر فرد می تواند تعیین کننده نوع تعصب او باشد و در انتخاب نوع مقالات ،سایتها انترنیتی ورزش یا تیم ورزشی یا نوع هنرمند مورد علاقه اش موثر باشد، مثلا شخصیت آنهایی که تیم های فوتبال گمنام و سخت کوش را دوست دارند با کسانی که تیم های معروف و با استعداد را می پسندند، متفاوت است، به همین شکل چیز فهمان که برای سایت های قومگرا مینویسند ویا کسان که فقط از همین نوع سایت ها بازدید میکنند با غیر همچو نگاه ها وسلیقه تفاوت دارند. دوی دیگر تعصب كه بار منفي دارد و به معناي لجاجت، تكبر و، زبانی وابستگي غير منطقي و غير معقول به كسي يا چيزي است، پيامدهاي منفي و تلقي كوركورانه و پوچ وخشک انديشي را در پي دارد. باید گفت که به تعداد جوامع فرهنگ‌های متفاوتی وجود دارد و بر مبنای هر فرهنگی نیز تعصباتی قرار گرفته است. بنابراین انواع مختلفی از تعصب وجود دارد که برخی از آنها در میان جوامع مشترک است. تعصبات ناموسی، تعصبات پرستیژی یا منزلتی، تعصبات مذهبی، تعصبات نژادی، تعصبات قومی، زبانی و ... از انواع تعصبات هستند. به عنوان مثال تعصب ناموسی در همه جوامع دیده می‌شود منتها «ناموس» در هر جامعه ای معنای بخصوصی خود را د ارد، به باور روانشناسان، « تعصب حاصل دو نوع مکانیسم دفاعی غیرانطباقی در افراد است، یکی آرمانی سازی و دیگری فرافکنی. یعنی فرد احساس بی کفایتی عمیقی در ناخودآگاه خود دارد و بنابراین از یک سو آرزوها و آمال خود را در برخی ارزش ها و الگوها به صورت مفرط، «آرمانی سازی» می کند، یعنی آنها را غیرقابل شکست و نقدناپذیر تصویر می کند و از سوی دیگر، با «فرافکنی»، هرگونه ناتوانی و بی ارزشی را به طرف مقابل نسبت می دهد» 3. اما از نظر جامعه شناسان تعصب بیشتر یک عامل فرهنگی است که تحت تأثیر نگرش های آموخته شده ایجاد می شود، به عنوان مثال، وقتی یک جوان تنبل لاوبالی در درس و کار ویا بر سر شکست تیم محبوبش با هم سن و سالان طرفدار تیم رقیب درگیر می شود، در واقع با شیوه، ناکامی های شخصی را در درون خودش جبران می کند، در حالی که در این وضعیت ظرفیت کنار آمدن با پیروزی رقیب را هم ندارد و او را همیشه ضعیف و شکست خورده می خواهد. از سوی دیگر، جامعه شناسان معتقدند که چنین جوانانی تحت تاثیر الگوهای خانواده و جامعه یاد می گیرند که طرفدار تیم های معروف باشند و در ستدیوم ها هم مانند صدها نفر دیگر به خشونت دست بزنند چون همین رفتارها را به عنوان نشانه های تعصب و ابراز علاقه به تیم دوستداشتنی شان یاد گرفته اند. به بیان دیگر تمایل که جنبه ادراکی آن ضعیف ولی سخت ریشه دار و استوار شده، تعصب یا پیش داوری نام دارد. تعصب انگیزه ای است درونی که فرهنگ یک جامعه تأثیر بسزایی در شکل گیری آن دارد و در مقابل شدت و ضعف تحریکاتی که از طرف اجتماع برآن وارد می‌شود عکس العمل‌های گوناگونی از خود نشان می‌دهد. قضاوت قبل از وقت یا قضاوت زود هنگام، فکر یا احساسی خاص نسبت به یک موضوع است که معمولا قبل از جمع‌آوری و بررسی اطلاعات لازم پدید می‌آید و بر شواهد ناکافی یا حتی خیالی مبتنی است. پیش‌داوری ازنظر جامعه شناسان عنوان یک نگرش، دارای سه عنصر اساسی است. عنصر معلوماتی که به‌صورت تصورات قالبی و کلیشه‌ای است. عنصر عاطفی که به‌صورت حس قدرتمندی از خصومت است و عنصر رفتاری که می‌تواند به‌شکل رفتارهای مختلف وجود داشته باشد، گاهی جزئی و در مواقعی دیگر آشکار است. واشکال آنرا چنین بیان مبدارند:« گفتگوی خصمانه، بدگویی یا ناسزاگویی، گفتن فکاهیات قومی و نژادی.فاصله گرفتن و دوری جستن بدون هیچ‌گونه اعمال آزار رساننده. وقتی تجلّی تعصب، تبعیض باشد، فرد متعصب سعی می‌کند تمام اعضای گروه مورد نظر را از مزایای خاصی از قبیل استخدام، سکونت، حقوق سیاسی، فرصت‌های تحصیلی وغیره محروم سازد. خطرناک‌ترین نوع تعصب براندازی یا نابودسازی است که منجر به خشونت علیه یک گروه متجانس می‌گردد مثل کشتار دسته‌جمعی» 4.به این ترتیب تحجر و تعصب یک جهان بینی است که اگر هر کس، ظواهر و حواشی و سطوح بیرونی یک چیز را با اصل، بنیاد، محتوا و روح یک چیز اشتباه بگیرید، تعصب و تحجر خلق میگردد. « تحجر عبارت از دادن رنگ تقدس، اطلاق و جاودانگي به برداشت‏هاي محدود و ناقص بشري و مقدم داشتن عادات فكري و عاطفي بر منطق و حقيقت»5. ویا جانب داري بي بصيرت و بدون منطق از اصول ، مواضع و عملكرد هاي فردي ، حزبي از نمونه هاي بارزعصر حاضر است. تحجر در عصر حاضر عامل بي عدالتي است .تجارب بشری نشان داده است كه تحجرگرايي سرانجام به خونريزي، نابودي و قتل و غارت مي انجامد و منجر به نابودي بشريت ، انسانيت ، اتلاف منابع و سوء آسايش و رفاه جامعه ميگردد و رشد و تعالي را از جامعه مي گيرد.

مثال روشن آن به اتش کشیدن فرخنده است، دو روز پیش از رسیدن"نوروز فرخنده" زیر پاهای چند مرد که خود را قاضی زمان فکر می‌کردند، جان داد. میزان خشونت در این حادثه، در کشورما کاملن بی سابقه است، این در حالی است که دولت گفته است هیچ سند مبنی بر آتش زدن قرآن توسط فرخنده وجود ندارد. آن وحشیان متحجر ومتعصب که به این جنایت قرن دست زدند، همین بی فرهنگی، همین سنت پرستی ها، و همین باورهای خرافانی ونابسامان کردن جامعه توسط جهادیون زن ستیز است. زیرا کسانی که در این ماجرا شرکت نمودند، هر درس در مدرسه زندگیشان کینه، نفرت، خشم، خصومت، ثواب کشتن، اجر کافر کشی و دشمنی با تمام فرهنگ ها و آیین های دیگر جهان است. این یکی از دردناکترین تراژدی های است که تاکنون من دیدهام وشرکت جوانان هیجان زده ولجام گسیخته همه را نا امید وبهت زده نمود. ببینید حرف سر حاکم بودنِ فرهنگی است که هیچ نشانی از فرهنگ انسانی ندارد. همین پدیده شوم است که در ذات خودش، بی رحمی، و بی مهریِ مردان را، نهادینه کرده و آنان را، با مرگبارترین و خفت بارترین رفتارها به سر فرخنده مظلوم وفرخندها انداخته است. این است بزرگترین فاجعه ای که بخش بزرگی از جامعه ی ما را به تباهی و نیستی و پستی سوق داده است.

                                   « ز ناموس در شهر نامی نماند       به ساز و به قانون مقامی نماند »

تحجر و تعصب تنها یک نمودش در دین و مذهب است ولی در همه حوزه ها، حتی حوزه علم و معرفت نیز دیده می شود، جایی که شناخت به علم پرستی فرو کاسته می گردد. حتی به جوامع عقب افتاده نیز محدود نمی گردد، چنان که در جوامع پیشرفته مختلف میتوان کسانی را دید که بر ملی گرایی و فرهنگ خود آن قدر پا فشاری میکنند که امکان نقد و اصلاح را از خود سلب مکنند، این نیپ مردم وطنپرستان و فرهنگ پرستان وز بان پرستان متعصب و متحجر هستند. هر فرهنگی دارای نکات مثبت و منفی است که باید کوشش کرد، نه با اجبار که با اختیار و انتخاب، موارد مثبت را تقویت کرد و با موارد منفی وداع نمود. نباید فراموش نمود که این عمل احتمالا باعث ایجاد ناراحتی و کدورت بین افراد گردیده و نوعی دفاع بد از یک ارزش به حساب می آید و به خشم و اندوه و اضطراب در فرد متعصب منجر می شود. تعصبات کورکورانه بیشتر در جوامعی نابسامان ، مانند افغانستان وبطور خاص شهر کابل که امروز از برکت «پشمینه ها» و«پلگینه ها» بر آن فرهنگ قشلاقی وتحجر مسلط است ، اتفاق می افتد. در واقع با نشاندادن رفتار تعصب آمیزی که از روی ناآگاھی بروز داده می شود واقعیتها، شخصیت و بلوغ فکری دیگران را نادیده گرفته و با نشان دادن رفتار تعصب آمیز به دیگران صدمه میزنیم. ببینید تحجرو تعصب اول در سخن بروز پیدا می کند، سپس اگر از ذھن به رفتار انتقال پیدا کند، باعث بروز رفتارھای نا مناسب میگردند.در حقیقت اگر در جامعه ای همچوتعصب معمول باشد، پیش داوری به وجود خواھدآمد و واقعیت امر برای ھیچ کس مھم نخواھد بود. نتیجه پیش داوری از بین رفتن امنیت است وتراژدی های مانند تراژدی فرخنده مظلوم را خلق مینماید. ھرفردی نیاز به حفظ امنیت حقوق خود دارد و اگر در چنین جامعه ای زندگی کند، دائم نگران است حقوقش مورد تجاوز قرار بگیرد و به ھمین دلیل نسبت به ھمه افراد بی اعتماد خواھد شد. مسله دیگر درین رابطه تبعیض است اگر چه اين دو واژه غالباً به جاي يكديگر در محاوره به كار مي‌روند ولي در واقع آن‌ها به دو پديده‌ي اجتماعي مختلف، اگر چه مربوط به هم، يعني گرايش‌ها و رفتار اشاره دارند. تبعيض و تعصب از جمله مفاهيم و اصطلاحاتي است كه در بخشهای مختلف علوم اجتماعي بكاربرده میشود به ويژه در جوامع داراي تنوع ديني، نژادي، جنسي و قومي، تبعيض و تعصب در شرايط خصومت و نابرابري بين اين گروه‌ها يافت مي‌شود. آنتوني گيدنـز در تعريف از تبعيض بر اين باور است كه ابتدا بايد ميان تعصب و تبعيض دقيقاً تمايز قائل شويم. تعصب به عقايد يا نگرش‌هاي اعضاي يك گروه درباره‌ گروه ديگر اطلاق مي‌شود، در صورتي كه تبعيض به رفتار واقعي نسبت به آن‌ها اشاره دارد. تعصب متضمن داشتن عقايد از پيش تصورشده درباره‌ي يك فرد يا گروه است كه اغلب بر مبناي شنيده‌هاست نه مدارك و شواهد مستقيم، عقايدي كه حتي به رغم اطلاعات جديد، در برابر تغيير مقاوم‌اند. از نظر گيدنـز « تبعيض به فعاليت‌هايي اطلاق مي‌شود كه حق يك گروه را براي استفاده از فرصت‌هايي كه در برابر ديگران گشوده‌است سلب مي‌كند ـ مانند هنگامي كه به فردي كه از تبار سرخپوستان است شغلي كه در اختيار يك سفيدپوست قرار مي‌گيرد، داده نمي‌شود. اگر چه تعصب غالباً اساس تبعيض را تشكيل مي‌دهد، اين دو مي‌توانند به طور مجزا وجود داشته‌باشند. افراد ممكن است نگرش‌هاي متعصبانه‌اي داشته‌باشند كه بر پايه‌ي آن عمل نكنند همچنين تبعيض لزوماً به طور مستقيم از تعصب ناشي نمي‌شود» 6. ویا «تبعيض متضمن هرگونه رفتاري است كه بر دلايل و موجباتي از نوع طبيعي يا اجتماعي مبتني باشد، دلايل و موجباتي كه نه با استعدادها يا شايستگي‌هاي فردي ارتباط دارد و نه با رفتار مشخص فرد» 7. يكي ديگر از مواردي كه در میان دانشمندان و صاحب‌نظران در مورد آن اختلاف نظر وجود دارد، عدم اجماع بر سر تعداد بنيان‌هاي تبعيض و نابرابري است و اين كه كدام يك از اين بنیان‌ها در ترسيم جامعي از نابرابري در جامعه بيشترين اهميت را داراست. براي مثال ماركسيست نقش عامل طبقه را برجسته و در مقابل دانشمندان چون ماكس وبر، لنسكي، فرانك پاركين، گيدنـز و ... بر كثرت‌گرايي پا فشاری و در كنار طبقه به عواملي چون قدرت، نقش دولت، قوميت، جنسيت، و موقعيت جغرافيايي تأكيد مي‌كنند. با استناد به تمام نوشته‌هاو مدارك موجود در اين رابطه مي‌توان گفت كه اعمال تبعيض و تعصب يك امر طبيعي و اجتناب‌ ناپذير نمي‌باشد بلكه يك امري اجتماعي و تحت تأثير ساختار اجتماعي هر جامعه‌اي شكل مي‌گيرد كه با اتخاذ برنامه های اصولي و بنيادي و دوري‌كردن از تصورات قالبي و كليشه‌اي و پرهيز از شنيده‌ها و تأكيد بر مدارك و شواهد مستقيم تا حدود زيادي مي‌توان آن را تقليل و يا اين كه به طور كلي آن را از بين برد كه در غير اين صورت وجود چنين گرايش‌ها و رفتاري به صورت بالقوه مي‌تواند زمينه‌ساز تضاد و نابرابري اجتماعي باشد كه به تبع آن مي‌تواند منازعات داخلي و خارجي و همچنين هزينه‌هاي سياسي، انساني و مالي جبران‌ناپذيري به همراه داشته‌باشد. راه مناسب، در پیش گرفتن منطق و واقع بینی و انتقاد پذیری است. در واقع باید بدانیم که وقتی برای برخی موضوعات ارزش بیش از حد قایل می شویم به نوعی در حال جبران ضعف های اعتماد به نفس خود هستیم. یعنی یک جامعه با اعتماد به نفس و موفق باید در همه زمینه ها توانا باشد و البته ظرفیت تحمل ناکامی های موقت را هم داشته باشد.موثرترين راه براي بهبود ارتباط بين رسوم وعنعنات مطالعه يك فرهنگ درهر زمان ويادگرفتن تمام  مشخصه هاي خاص وبارز آن کلچر است، براي مثال در تعامل با اقوام کشور ما، ویا خارج از کشورمان بايد از ارزش هاي آنها در مورد جنسيت، مذهب، مهمان نوازي، غرور، افتخار وشجاعت اطلاع داشت  وآداب و رسوم فرهنگ  شان را شناخت  وحتي بايد در باره زبان شان مطالبي آموخت، مها رت هاي زباني نامناسب وغير كافي ممكن است منجر به نتايج منفي يعني كاهش تعامل هاي  بين افراد گردد. نباید فراموش کرد كه ما نتيجه عملكرد فرهنگ خود هستيم و فرهنگ به كنترل ارتباط ما كمك مي كند . ما بايد آن دسته از دیدگاه ها، تعصب ها و عقايدي را كه با خود همراه داريم وشيوه دید را نسبت به محيط اطرافمان تغيير مي دهند، شناسايي كنيم. به دلیل اینکه اگر نسبت به افراد بخصوصي نظر خاصي داشته باشيم و فردي كه طرف صحبت ماست از آن گروه است پاسخ ما به آنچه او مي پرسد، متأثر از اين طرز دید خواهد بود. سخن کوتاه اینکه ايجاد حس همدردي وافزايش تماس بين فرهنگ ها ، دور جستن از قضاوت عاجل وقبل از وقت ،در جلو گيري از گرايشات تعصبی ، قوم مدارانه  وتمايلات مالیخولیایی همیشه موثر ومقبول است.    

عقاید نویسنــــدگـان لـــزوما نظــر هـــوډ نمی باشــد