« دهم ماه مه در کشور المان « روزمادر » است.
بناءً ، نخست از همه صمیمانه ترین تبریکات قلبی خود را به مناسبت این روز خجسته به همه مادران کشورعزیزم افغانستان بخصوص به مادرانِ که در شرایط جنگ که همه بدبختی ها از همین جنگ زاده میشوند، در داخل کشور بسر میبرند و به مادران افغان که در هر گوشهٔ جهان آواره هستند و تمام مادران جهان به امید روزی تقدیم میدارم که در کشور ما «صلح دایمی» جای «جنگ» را بگیرد.
بلی! این روز خجسته را به یگانه موجودی که حقیقت عشق پاک را میشناسد، به موجودی که اگر نمیبود، جسم انسان هم ساخته نمیشد ، به موجودی که بهشت زیر گامهایش است، به موجودی که تار و پود روحش از مهربانی و عطوفت بافته شده است، به موجودی که برای هر کس از زمین و آسمان هم پُرارج تر است، به موجودی که آهن ربای قلبها و ستارهٔ قطبی چشمها است، به موجودی که سازندهٔ جهان و تابلوی آفریدگار است، به موجودی که شهکار طبیعت است و به موجودی که به یاد بود و افتخارش از این روز در کشورهای مختلف و در روزهای مختلف گرامیداشت به عمل می آید، تبریک میگویم. »
قسمت چهارم
جنگ و صلح:
جنگ و صلح بخش مهمی از تاریخ زندگی بشر را تشکیل میدهد. تصاویر و داستانهای مربوط به جنگها، تجاوزات و فتوحات، معاهده ها و قراردادهای صلح در مذهب، ادبیات و هنر به صورت برجسته یی به چشم میخورد . این حقیقت این سوال را بر می انگیزد که آیا تکرار مکرر جنگ و صلح به دلایل وجود پایگاه های روانی ــ جسمانی در انسان بوده و آیا این دلایل به همراه فرایندهای اقتصادی حاکم برجوامع انسانی توضیحی برای این حقیقت فراهم می آورند؟
جنگ و صلح اغلب به دلایل عملی، به دلیل وجود وضعیت نامساعد یا قابلیت فرصت طلبی، اتفاق می افتند. هرچند جنگ و صلح ابعاد گسترده یی دارد، ولی تمرکز اصلی فلاسفه روی ملاحظات عملی موضوع بوده و این مبحث را به عنوان بخشی از فلسفه اخلاق یا فلسفه سیاسی طبقه بندی میکنند.
فلاسفه در پاسخ به سوالی که:
ـــ آیا امکان وجود صلح بین انسانها در سرتاسر عالم وجود دارد؟
همنظر نیستند.
آن دسته از فلاسفه که اعتقاد دارند که جنگ در جوامع انسانی به صورت طبیعی قابل منسوخ کردن نیست ، کمر همت را برای یافتن اصول صحیح جنگیدن میبندند:
ـــ آیا جنگیدن باید محدود به دفاع شخصی باشد یا اینکه تصمیم گیری در این مورد را باید به رهبران سیاسی و نظامی واگذار کرد؟
توافق نظری در جواب به این سوال و یا حتی در مورد قوانینی جنگی پس از شروع جنگ بین فلاسفه طرفداران این نظر نیز وجود ندارد.
برخی از فلاسفه میگویند که نیروی مهاجم تنها باید از آسیب غیرمتناسب امتناع بورزد، ولی دیگران هرگونه آسیب به بی گناهان را غیر اخلاقی میدانند . اما زمانی که اوضاع به صورت فوق العاده یی خطرناک میشود، ممکن است اعمال این گونه محدودیتها لازم نباشد هر چند این موضوع جدال آمیزی بین اخلاقیون بوده است...
اما آن دسته از فلاسفه که اعتقاد دارند که جنگ در جوامعی انسانی قابل منسوخ کردن است و صلحی پایدار قابل دسترسی، در مورد محقق شدن آن به کاوش میپردازند.
به عقیدهٔ برخی این کار نیاز به این دارد که به اشخاص نوعی از اخلاقیات صلح طلبانه آموزش داده شود؛ فلاسفه دیگر بر نیاز به حکومت قانون تأکید میورزند. طرفداران این نظر استدلال میکنند، که یک جامعه اساساً بدون قانون به افراد آزادی تجاوز به املاک یکدیگر را میدهد که باعث بروز جنگورزی دائمی بین آنها میشود.
«هابز» این وضعیت بی قانونی را به «وضع طبیعی» تشبیه کرده است. در حالی که معاهده ها میتواند برخی از جنگها را متوقف کند ولی برقراری امنیت و صلح نیاز به تشکیل ارگانهای اجتماعی دارد. (۱)
با در نظرداشت مطالب فوق برخی صاحب نظران « جنگ » را در جوامع انسانی به صورت طبیعی قابل منسوخ کردن نمیدانند ، برخی هم جنگ را در جوامع انسانی قابل منسوخ کردن میدانند و برخی دیگر برای محو جنگ بر نیاز به حکومت قانون تأکید میورزند.
پس جنگ چیست؟
یکی از بلاهایی که از روزگاران پیشین جسم و جان بشر را نابود ساخته است ، جنگ و عواقب وخیم آن میباشد . البته چه بسا اقوام ابتدایی هستند که اصلاً معنای جنگ را نمیدانند اما بسیاری ازاقوام ابتدایی و همه جماعات متمدن همواره با آتش جنگ سوخته اند.(۲)
جنگ به درگیری سازمان یافته ، مسلحانه و غالباً طولانی مدتی گفته میشود ، که بین دولتها (۳) ، ملتها (۴) یا گروههای دیگر انجام شده و با خشونت شدید (۵) ، گسیختگی اجتماعی و تلفات جانی و مالی زیاد همراه است.
یک درگیری را زمانی میتوان جنگ نام نهاد که درجه یی از مقابلهٔ مسلحانه و استفاده از تکنالوژیها و تجهیزات نظامی توسط نیروهای مسلح به همراه بکارگیری تاکتیکهای نظامی و تحرک عملیاتی در قالب یک راهبرد نظامی که محدود به پشتیبانی های نظامی باشد، را شامل شود.
مطالعات جنگ توسط نظریه پردازان نظامی در طول تاریخ نظامی گری به دنبال شناخت فلسفه جنگ(۶) بوده و آنرا تا حد دانش نظامی تقلیل داده است.
از آنجا که جنگ یک درگیری مسلحانهٔ واقعی ، ارادی و گسترده بین جوامع سیاسی است میتوان آنرا نوعی خشونت سیاسی نیز تلقی کرد. (۷)
در سال ۲۰۰۳ میلادی ریچارد ارت اسملی (۱۹۴۳ ــ ۲۰۰۵ ، کیمیا دان امریکایی و برنده جایزه نوبل کیمیا)، جنگ را به عنوان ششمین معضل (از میان ده معضل) که جوامع انسانی را تا پنجاه سال آینده تهدید میکنند معرفی کرد.
در سال ۱۸۳۲ میلادی جنرال کارل فون کلاوزویتس، فرمانده و نظریه پرداز نظامی پروسی در رساله یی به نام «پیرامون جنگ» چنین تعریفی از جنگ ارائه داد:
«جنگ عملی مبتنی بر زور است تا دشمنان را مجبور به انجام خواسته مان کنیم.»
برای بروز جنگ علل بیشماری را برشمرده اند که از جمله:
برخی آنرا امری غریزی پنداشته اند (این نظریه ثابت نشده است)، برخی علتهای جنگ را شرایط اقتصادی دانسته اند، برخی هم تراکم جمعیت در کشور را علت جنگ گفته اند، عده ای هم برافروختن آتش جنگ را به علت به دست آوردن زندگی بهتر از راه اراضی دیگران تصور کرده اند. (۸)
موریس دیوی در کتابش بنام « تحول جنگ » میگوید که:
ـــ در بین اقوام ابتدائی علتهای جنگ غالباً برشور و هیجان دوستی و میل بخودنمائی و به دست آوردن موفقیت متکی است . هم چنان جنگهای بین دارا و ندار نیز در طول تاریخ صورت گرفته است. (۹)
برخی از پژوهشگران ، جنگ را غیر قابل اجتناب و جزء جدایی نا پذیر فرهنگ انسانی میدانند . اما دیگران بر این باور اند ، که جنگ تنها در شرایط اجتماعی ـــ فرهنگی یا زیست محیطی خاص گریز ناپذیر است . برخی از پژوهشگران معتقدند که جنگ ربطی به نوع خاصی از نظام سیاسی یا اجتماعی ندارد ، بلکه همان طور که آقای جان کیگان درکتاب « تاریخ جنگاوری » آورده است:
ـــ جنگ مفهومی جهانی است که نوع و وسعتش توسط جامعه یی که هزینههایش را میپردازد تعیین میشود.
در مقابل کسانی هم هستند که میگویند از آنجا که جوامعی وجود دارند که در آنها جنگ وجود ندارد، میتوان روحیه انسان را به دور از جنگاوری دانست.
تکنالوژی ها و پتانسیلهای جنگ که با سرعت زیاد رشد میکنند را میتوان به شکل یک زنجیره تاریخی فرض کرد. در ابتدای این زنجیره جنگهای قبیله یی دوران پارینه سنگی (۱۰) قرار دارد. درآن جنگها سلاح غالب سنگ و چماق بود و درنتیجه تلفات جانی کمی به دنبال داشت . در سوی دیگر این زنجیره جنگ اتمی قرار دارد ؛ جنگی که میتواند انقراض نسل بشر را به همراه داشته باشد.
از آغاز پیدایش دولتها در حدود ۵۰۰۰ سال پیش، فعالیتهای نظامی در بیشتر جهان بشری به وقوع پیوسته است .ورود باروت و سرعت گرفتن روند توسعهٔ تکنالوژی های نظامی باعث ایجاد جنگاوری نوین شد. (۱۱)
یکی از دانشمندان تاریخ۵۰۰۰سال اخیر زندگی آدمی را به دقت بررسی کرده، سرانجام به این نتیجه رسیده است که حدود ۴۷۴۰ سال انسان درجنگ بوده، فقط درحدود ۲۶۰ سال در صلح و آرامش نسبی بسر برده است. (۱۲)
کانوی هندرسون در کتاب خود مینویسد:
«یک منبع مدعی است که بین سالهای ۳۵۰۰ پیش از میلاد تا اواخر سده ۲۰ میلادی حدوداً ۱۴۵۰۰ جنگ رخ داده و ۳/۵ میلیارد نفر بر اثر آنها جان خود را از دست داده اند و فقط ۳۰۰ سال از تاریخ بشر در صلح به سر رفته است.»
لارنس کیلی استاد دانشگاه ایلینوی در کتاب «جنگ پیش از تمدن» مینویسد:
« در حدود ۹۰ تا ۹۵ درصد جوامع شناخته شده در طول تاریخ درگیر جنگهای گاه و بیگاه بوده اند و بسیاری دیگر به صورت دائم. چنانچه در اروپای غربی از اواخر سده ۱۸ میلادی بیش از ۱۵۰ درگیری و حدود ۶۰۰ نبرد صورت گرفته است. »
پیشرفتهای گستردهٔ اخیر در فناوریهای مربوط به جنگ و در نتیجه افزایش قدرت نابودگری آنها باعث گسترش نگرانی عمومی شده است. در نتیجه احتمال میرود وقوع جنگ جهانی سوم اتمی کم شود یا به طور کلی از بین برود. پس از فروکش کردن غبار هردو جنگ جهانی تلاشهای مردمی و هماهنگی شکل گرفت تا درک والاتری از عوامل پدیدآورندهٔ جنگ صورت بگیرد تا بتوان از وقوع آن جلوگیری کرد. این فعالیتها خود را در شکل گیری جامعهٔ ملل نشان داد که بعدها جای خود را به سازمان ملل متحد داد.
پس ازجنگ جهانی دوم بیشتر ملتها به نشانهٔ دفاع از چنین مرامی به سازمان ملل متحد پیوستند و بسیاری از دولتهای ملی با هدف بی اعتبار ساختن جنگ، نام وزارتخانه های جنگ خود را به وزارتخانهٔ دفاع تغیر دادند. (۱۳)
برخی ها در رابطه به تائید جنگ چنین ابراز نظر کرده اند:
«آماده شدن برای جنگ یعنی نگاهداری صلح.»جورج واشنگتن:
مائو تسه تونگ: «آنچه را که دشمن علیه آن میجنگد، باید مورد حمایت ما قرار گیرد؛ آنچه را که مورد حمایت دشمن است، باید علیه آن مبارزه کنیم.»
جورج دبلیو بوش: « من رئیسجمهور جنگی هستم، هرگاه تصمیمی اتخاذ میکنم همیشه به جنگ می اندیشم. »
«میدان جنگ ما، تمام دنیا است»جورج دبلیو بوش:
آلبرت آینشتاین در سال ۱۹۴۷ میلادی با در نظر گرفتن قدرتگیری روزافزون تسلیحات نوین و با نگرانی از عواقب استفاده احتمالی از بمب اتم که به تازگی توسعه یافته بود، در بیانیه یی معروفش اعلام کرد:
«من نمیدانم در جنگ جهانی سوم چه تسلیحاتی استفاده خواهد شد اما تسلیحات جنگ جهانی چهارم سنگ و چوب خواهد بود.»
خوشبختانه از آنجا که هزینههای پیش بینی شدهٔ جنگ جهانی سوم برای بسیاری از دولتها غیرقابل تحمل است در سطح جهانی انگیزهٔ کمی برای آغاز چنین جنگی دیده میشود.
با تمام آنچه که گفته شد، پس از پایان جنگ جهانی دوم درگیریهای غیراتمی محدودی به وقوع پیوستند. جالب توجه است که برخی از افراد مشهور و سیاستمداران از وقوع یک جنگ جهانی دیگر دفاع کردهاند.
مائوتسه تونگ رهبر سابق چین، اردوگاه سوسیالیستها را ترغیب میکرد که از جنگ اتمی با ایالات متحده ترسی نداشته باشند، زیرا حتی اگرنیمی از بشریت بمیرند، نیم دیگر زنده خواهند ماند در حالی که امپریالیزم از روی زمین محو شده و تمام جهان سوسیالیست خواهد شد.
بزرگترین جنگی که تاکنون در تاریخ جهان به ثبت رسیده، مجموعه جنگهایی است که به جنگهای صدساله مشهور است. این جنگها بین انگلستان و فرانسه در میان سالهای ۱۳۳۷ و ۱۴۵۳ اتفاق افتاد.
این جنگها آنقدر طولانی بود که در مدت زمان جنگ، فرانسه پنج پادشاه و انگلستان هم پنج پادشاه مختلف داشت و هر کدام در برخی مناطق پیروز شده و یا شکست میخوردند که در نهایت پس از چندین سال، فرانسه پیروز این خصومت شد. (۱۴)
همچنان انواع جنگ وجود دارند که برخی از آنها عبارت اند از:
جنگ کلاسیک یا متعارف یا نبرد متقارن (۱۵) ، جنگ نامتعارف(۱۶) ، جنگ اتمی(۱۷) ، جنگ داخلی(۱۸) ، جنگ نامتقارن(۱۹) ، جنگ شیمیایی(۲۰) ، جنگ نیابتی(۲۱) ، جنگ چریکی(۲۲) ، جنگ فرسایشی(۲۳) ، جنگ تحمیلی... و به صورت عموم برخی ها جنگ را به دو نوع « عادلانه » و « ناعادلانه » تقسیم بندی کرده اند.* اما در این تقسیم بندی نیز ابهامی وجود دارد که کدام جنگها عادلانه و کدام آنها غیرعادلانه میباشند.
(در رابطه به جنگ چریکی و تروریسم، مباحثات زیادی در مورد اشتراکات تاکتیکهای چریکی و تاکتیکهای تروریستی مطرح شده است . تعریف مرز دقیقی برای تمایز میان این دو گروه ساده نیست. بیشتر مورخین معتقدند که از نظر تاکتیکهای جنگی نمیتوان تمایزی در نظر گرفت و به جای آن بایستی به ارتباط میان گروههای مخالف و اهداف انتخاب شده توجه کرد . هرچند استثناهای زیادی در این مورد وجود دارد اما به طور کلی:
ـــ تروریستها یک دیدگاه اقلیت یا افراطی را نمایندگی میکنند و به اهداف حکومتی، نظامی و غیرنظامی حمله میکنند.
ـــ نیروهای چریکی به طور کلی جنبش مردمی وسیعتری را نمایندگی کرده و نیروهای حکومتی یا ارتشهای اشغالگر را هدف قرار میدهند. یک عنصر کلیدی در تمایز گروه های چریکی از دیگر نیروهایی که از شیوههای مشابه آنها استفاده میکنند، این است که گروههای چریکی اغلب مورد حمایت مردم محلی هستند . از نظر حقوق بینالملل گروههای چریکی بر خلاف گروههای تروریستی، در صورتی که از لباس متحدالشکل یا نماد مشخصی استفاده کنند ، بر اساس قواعد کنوانسیون ژنو به عنوان جنگجو طبقه بندی خواهند شد . هرچند در بسیاری از موارد ملاحظات سیاسی یا جغرافیایی باعث میشود تا یک گروه خاص به عنوان سازمان تروریستی یا نیروی چریکی یا جنگجوی آزادی نامیده شود.)(۲۴)
تاثیرات جنگ:
ملل عالم بنابرعادت، هزینه های جنگ را با دالر، تولید ازدست رفته، یا تعداد سربازانی که کشته یا زخمی شده اند میسنجند . بسیار کم پیش میآید ، که یک تشکیلات نظامی تصمیم بگیرد هزینههای جنگ را بر اساس میزان رنج تک تک انسانها اندازه بگیرد. هنگامی که فاکتورهای انسانی در نظر گرفته میشوند، شکست روانی همچنان به عنوان یکی از پرهزینهترین مواردی به شمار میرود که به واسطه جنگ، تحمیل میشود.
۱ـــ تأثیرات جنگ بر سربازان:
سربازانی که از جنگ بر میگردند غالباً از صدمات روانی و فیزیکی مثل افسردگی، اختلال تنش زای پس از رویداد، بیماری، جراحت و مرگ رنج میبرند.
در پژوهشی که توسط سرتیپ نیروی زمینی آمریکا به نام اس. ال. ای مارشال در طول جنگ جهانی دوم انجام شد ، مشخص شد که به طور میانگین تنها ۱۵ تا ۲۰ در صد سربازان پیاده تفنگدار در طول نبردها به دشمن شلیک کردهاند.
اف. ای. لرد در دانشنامه کلکسیون داران جنگ داخلی آمریکا اشاره میکند که از میان ۲۷،۵۷۴ تفنگ فتیله یی رها شده که در میدان نبرد گتیسبورگ پیدا شده است نزدیک به ۹۰٪ آنها پر بودهاند. ۱۲،۰۰۰ آنها بیش از یک بار پر شده بودند، ۶،۰۰۰آنها بین ۳ تا ۱۰ بار پر شده بودند. این مطالعه اینطور بیان میدارد که بسیاری از سربازان از شلیک در جنگ خودداری میکنند زیرا (بنابر نظر بسیاری از دانشمندان) نوع بشر دارای مقاومت ذاتی نسبت به کشتن همنوع خویش است.
مطالعهٔ سوانک و مارچاند بر روی جنگ جهانی دوم نشان داد که پس از گذشت شصت روز از یک نبرد ، ۹۸٪ سربازان بازمانده دچار صدمات روانی میشوند . این سربازان صدمات روانی خود را به صورت اختلال تنش زای پس از رویداد یا فرسودگی ، گم گشتگی ، اختلال تبدیل ، اضطراب ، اختلال وسواسی جبری و اختلال شخصیت نشان میدهند.
۲ـــ تأثیرات جنگ بر شهروندان:
بسیاری از جنگها همراه با خود تقلیل جمعیت چشمگیر و نابودی زیرساختها و منابع (که میتواند منجر به قحطی، بیماری و مرگ شهروندان شود) را به همراه داشتهاند. شهروندانی که در مناطق جنگی زندگی میکنند در معرض بی رحمیهای جنگ همچون کشتار جمعی قرار میگیرند. بازماندگان آنها نیز به احتمال زیاد دچار آثار ثانویه روانی میشوند که به خاطر مشاهده نابودیهای جنگ میباشد.
۳ـــ تأثیرات جنگ بر اقتصاد:
عموماً جنگ ارتباط مستقیمی با اقتصاد دارد. چنانچه در بسیاری جنگها اقتصاد یک کشور تا حدی نابود میشود، که با خطر سقوط مواجه میگردد.(۲۵)
ادامه دارد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ـــ ویکی پدیا، دانشنامهٔ آزاد.
۲ـــ دایرة المعارف، عبدالحسین سعیدیان، چاپ هشتم، انتشارات شرق، ۱۳۶۳.
۳ـــ دولت، درعلم سیاست به معنی اجتماعی از مردم است که در یک سرزمین مشخص زندگی میکنند و از حکومتی برخوردارند که به وضع و اجرای قانون اقدام میکند و تحت سلطه حاکمیتی قرار دارند که استقلال و آزادی آنان را تضمین میکند.
۴ـــ ملت، را میتوان یک واحد بزرگ انسانی تعریف کرد که طی تکامل تاریخی به وجود آمده و بر شالوده اشتراک سرزمین و اقتصاد و تاریخ و فرهنگ ملی استوار است.
۵ـــ خشونت، در روانشناسی و دیگر علوم رفتاری و اجتماعی، به معنی رفتاری است که منجر به آزار و درد میشود.
۶ـــ فلسفهٔ جنگ، زمینه یی از کوشش فلسفی است که قصد پاسخ دادن به پرسشهایی مانند اینرا دارد که:
ـــ جنگ چیست و چگونه میتوان آنرا تعریف کرد؟
ـــ رابطه بین روان انسان و جنگ چیست؟
ـــ تا چه حدی مسؤولیت وقوع جنگ به عهده انسانها است؟
۷ـــ ویکی پدیا.
۸ـــ دایرة المعارف...
۹ـــ همان اثر.
۱۰ـــ دوران پارینه سنگی یا پالئولیتیک، قدیمی ترین دوران ماقبل تاریخ انسان و فرهنگ مادی انسانی و دورانی است که در آن انسان برای نخستین بار از ابزار سنگی دست ساز استفاده کرد. پارینه سنگی از حدود دونیم میلیون سال پیش تا زمان عقب نشینی یخچالها از نیمکرهٔ شمالی در فاصلهٔ سالهای ده هزار تا هشت هزار و پنج صد سال قبل میلاد ادامه داشت. به پارینه سنگی، عصر سنگ کهن و دیرینه سنگی هم گفته شده است.
۱۱ـــ ویکی پدیا.
۱۲ـــ دایرة المعارف...
۱۳ـــ ویکی پدیا.
۱۴ـــ ویکی پدیا.
۱۵ـــ جنگ کلاسیک، جنگی که در آن از جنگ افزارهای متعارف نظامی و تاکتیکهای تعریف شده، مشخص و معین نظامی استفاده شده و میان دو یا چند کشور صورت میگیرد. رویارویی دو طرف در جنگ کلاسیک «باز» بوده و نیروهای دو طرف تعریف شده هستند. در یک جنگ متعارف کلاسیک استفاده از جنگافزارهای نا متعارف مانند شیمیایی، میکروبی و هسته یی معمول نیست. در جنگهای متعارف دو طرف به دنبال کاهش توان نظامی طرف مقابل در یک درگیری رو در رو هستند . در این نوع جنگها که با اعلان جنگ دو طرف به یکدیگر آغاز میشوند سلاحهای اتمی ، شیمیایی و بیولوژیک استفاده نمیشوند و یا در راستای حمایت از اهداف و مانورهای متعارف نظامی تنها برای تأثیر روانی به نمایش در میآیند.
۱۶ـــ جنگ نامتعارف، جنگی که دو طرف در آن به دنبال پیروزی نظامی از طریق رضایت اجباری، تسلیم و پشتیبانی مخفیانه از یک طرف درگیری هستند.
۱۷ـــ جنگ اتمی، جنگی که استفاده از سلاحهای اتمی در آن در اولویت قرار دارد یا روش اصلی اجبار نیروی مقابل به تسلیم میباشد. این در حالی است که در درگیریهای متعارف نقش سلاحهای اتمی نقشی تاکتیکی یا راهبردی است.
۱۸ـــ جنگ داخلی، جنگی که نیروهای متخاصم آن، افراد یک ملت یا نهاد سیاسی هستند و میکوشند کنترل آن ملت یا نهاد سیاسی را به دست آورند یا از آن استقلال یابند.
۱۹ـــ جنگ نامتعارف، به نوعی درگیری گفته میشود که طرفین آن از حیث توان نظامی در اندازههای به شدت متفاوتی قرار دارند. معمولاً در این جنگها طرفی که از لحاظ توان نظامی ضعیفتر است رو به استفاده از تاکتیکهای چریکی میآورد تا بتواند فاصلهٔ فاحش فناوری و حجم نیروهای خود را با طرف مقابل جبران کند.
۲۰ـــ جنگ شیمیایی، آلودگی عمدی هوا در درگیریها یکی از مجموعه فنونی است که به طور کلی به آنها جنگ شیمیایی گفته میشود. گاز سمی به عنوان یک سلاح شیمیایی برای اولین بار در طول جنگ جهانی اول استفاده شد و موجب مرگ ۹۱،۱۹۸ نفر و آسیب به ۱،۲۰۵،۶۵۵ نفر شد. پس از آن معاهدههای بسیاری به منظور منع استفاده از آن به امضای کشورهای مختلف رسید. سلاحهای شیمیایی غیرمهلک مانند گاز اشکآور و اسیری فلفل به طور وسیعی مورد استفاده قرار میگیرند و گاهی منجر به مرگ میشوند.
۲۱ـــ جنگ نیابتی، جنگ واسطهای یا جنگ وکالتی وضعیتی است که در آن قدرتهای درگیر به جای اینکه مستقیماً وارد جنگ با یکدیگر شوند با حمایتهای مالی، تسلیحاتی و تبلیغاتی از کشورها یا گروههای مسلح دیگری که با قدرت مقابل یا متحدین آن در جنگند، سعی در تضعیف آن قدرت یا فشار بر آن مینمایند. در بسیاری از موارد به علت توان بالای نظامی قدرتهای اصلی، درگیری نظامی مستقیم آنها با یکدیگر میتواند هزینههای سیاسی، اقتصادی و انسانی بالایی را برای هر دو طرف در پی داشته باشد و از این رو طرفین تلاش میکنند که بدون وارد شدن به جنگ تمام عیار از طریق حمایت از گروهها و دولتهای ثالث به طرف مقابل ضربه بزنند. در موارد دیگری ممکن است دو قدرت اصلی به جنگ مستقیم با یکدیگر مشغول شده باشند، اما همزمان در مناطق دیگری با حمایت از گروهها و کشورهای ثالث به جنگ نیابتی با قدرت مقابل نیز بپردازند. جنگ نیابتی خالص تقریباً وجود ندارد، زیرا گروههایی که با یک کشور خاص در جنگ هستند معمولاً به دنبال منافع و هدفهای خاص خود هستند که ممکن است با منافع و هدفهای کشور حامی آنها یکی نباشد. معمولاً بیشترین کاربرد جنگهای واسطهای در دورانهای جنگ سرد است، زیرا به این وسیله میتوان بدون درگیری مستقیم با قدرت مقابل و ورود در یک جنگ بزرگ و بسیار پرهزینه، به فشار بر قدرت مقابل ادامه داد. جنگهای نیابتی در طول جنگ سرد امری معمول بود، زیرا دوابرقدرت هستهای (یعنی ایالات متحده آمریکا و اتحاد جماهیرشوروی به علت ترس از بروز جنگ هستهای تمایلی به درگیری مستقیم با یکدیگر نداشتند و به جای آن به منظور افزایش دامنه نفوذ خود به حمایت از واسطههای خود در جنگهایی نظیر افغانستان، آنگولا، کوریا، ویتنام و نیز در خاورمیانه و آمریکای لاتین میپرداختند.
۲۲ـــ جنگ چریکی، یکی از انواع جنگهای نامنظم است که در آن گروه کوچکی از افراد مسلح با استفاده از تاکتیکهایی چون کمین، شبیخون، خرابکاری، تاکتیکهای حمله و فرار، و جابجایی سریع به یک نیروی نظامی بزرگتر و کم تحرکتر حملهور شده و بلافاصله صحنه نبرد را ترک میکنند. در دوران مدرن از اصطلاح جنگ چریکی معمولا در اشاره به مقاومت مسلحانه گروههای شبه نظامی در مقابل نیروهای اشغالگر استفاده میشود. این اصطلاح همچنین بیانگر تاکتیکهایی است که نیروهای کوچکتر در مقابل نیروهای بزرگتر و مسلح تر و با تدارکات بیشتر اتخاذ میکنند. تاکتیکهای نبرد چریکی معمولا بر جداکردن واحدهای کوچکتر نیروی دشمن از بقیه و سپس حمله به آنها از طریق کمین اتکا دارند. نیروهای چریکی معمولاً از جاسوسی، خرابکاریهای صنعتی و تبلیغات روانی استفاده میکنند و خود را یک جنبش سیاسی مردمی اما سرکوب شده، معرفی میکنند. در بسیاری از نقاط دنیا گروههای محلی از شیوه جنگ چریکی علیه نیروهای حکومتی بهره میبرند. این تاکتیکها به ویژه در مناطق ناهموار طبیعی مثل جنگلها مؤثر هستند که مکانهای اختفای طبیعی را در اختیار چریکها میگذارند. جنگ چریکی سابقهای طولانی در تاریخ دارد. آمریکاییها درجنگ استقلال خود علیه نیروهای بریتانیایی شیوههای جنگ چریکی را به کار گرفتند و توانستند کشوری را که به اعتقاد بسیاری صاحب قویترین نیروی نظامی دنیا بود، وادار به پذیرش استقلال خود کنند. در قرن بیستم هم چریکهای کمونیست با موفقیت از این شیوه علیه نیروهای فرانسوی و آمریکایی مستقر در ویتنام بهره بردند. هرچند جنگهای چریکی معمولا در مناطق کوهستانی یا جنگلی انجام میشوند اما نیروهای عرب ملهم از لورنس عربستان به رهبری ملک فیصل از محیطهای بیابانی برای نبرد موفقیتآمیزی علیه نیروهای قویتر ترکیه در جنگ جهانی اول بهره بردند در جنگ جهانی دوم نیز گروههای چریکی در فرانسه و نقاط دیگر دنیا در مقابل نیروهای نازی آلمان مقاومت کردند. معروفترین جنگهای چریکی دوران مدرن نبردهایی هستند که به تغییر دائمی حکومتهای چین، ویتنام و کوبا منجر شدند. چریکهای کمونیست چینی به رهبری مائو پس از جنگ جهانی دوم بر مخالفان خود چیره شده و قدرت را در پر جمعیتترین کشور دنیا به دست گرفتند. در ویتنام نیز کمونیستهای ویتمین به رهبری هوشی مینه و سپس چریکهای ویتکنگ موفق شدند تا نیروهای فرانسوی و سپس آمریکایی را وادار به خروج از ویتنام کنند. در کوبا نیز فیدل کاسترو و ارنستو چگوارا در یک جنگ چریکی سه ساله موفق به سرنگونی حکومت فولخنسیو باتیستا در سال ۱۹۵۹ شدند. نوشتههای چگوارا تاثیر زیادی بر گروههای چریکی گذاشت. او معتقد بود که نیروهای مردمی میتوانند در جنگ با ارتش به پیروزی برسند و لازم نیست منتظر ماند تا همه شرایط برای وقوع انقلاب آماده شود، بلکه با قیام میتوان این شرایط را ایجاد کرد. مقاومت الجزایر (علیه فرانسه که از ۱۹۵۴ آغاز شد) و قبرس (ملیگرایان یونانی علیه بریتانیاییها در اواخر دهه ۱۹۵۰) از دیگر جنبشهای ملیگرایی بودند که ریشه در جنبشهای مقاومت چریکی داشتند. گروههای چریکی هر چند خود را به عنوان یک جبهه مردمی به تصویر میکشند اما در بسیاری موارد پس از به قدرت رسیدن به پاکسازیهای خونین دست زده و جمعیتهای محلی که در گذشته به حکومت سابق وفادار بودند را از بین میبرند. خمرهای سرخ به رهبری پول پوت در همین چارچوب دو میلیون کامبوجی را به قتل رساندند.
۲۳ـــ جنگ فرسایشی، یک راهبرد نظامی است که در آن یک طرف جنگ سعی دارد با وارد کردن مستمر خسارات جانی و تجهیزاتی طرف دیگر را از پای درآورد و پیروز شود. پیروز جنگ معمولاً طرفی است که مقدار بیشتری از منابع مذکور را دارد.
*ـــ جنگهای عادلانه و ناعادلانه، بحثی اخلاقی همراه با تبیینهای تاریخی،مایکل والزر، ( مایکل والزر در موسسه مطالعات پیشرفته، در دانشگاه پرینستون، واقع در نیوجرسی آمریکا استاد علوم اجتماعی است.) در کتاب «جنگهای عادلانه و غیرعادلانه» اش است. نتیجه تأملات او درباره جنگ ویتنام و تلاش او برای نوسازی سنت بسیار قدیمی اندیشه ورزی درباره محدودیتهای اخلاقی توسل به زور میان دولتها بود که به نظریه جنگ عادلانه شهرت دارد.
نظریه جنگ عادلانه باعث محدودیتهای اخلاقی دلایل مشروع توسل دولتها به جنگ (عادلانه بودن جنگ) میشود و آنها را محدود میسازد و نیز محدودیتهای موجود برای رفتار دولتها پس از آغاز جنگ (عدالت در جنگ) را مشخص میکند. پس از پایان جنگ سرد، والزر برای کاربست این نظریه در مورد مسئله «مداخله بشردوستانه» در بستر جنگهای میان دولتها (یا جنگهای داخلی) تلاش کرده است. والزر در بین جنگهای صورت گرفته مانند جنگ آتن، جنگ بالکان و جنگ اول در عراق و غیره، موضوعات اخلاقی پیرامون تئوریهای نظامی، جرائم جنگی و فساد جنگ را مد نظر قرار داده است.
در حقیقت او جنگهای متنوع صورت گرفته در طول تاریخ را بررسی کرده است و با تایید گرفتن از افرادی که ارتباط مستقیمی با این درگیریها داشتند ـــ یا خودشان مستقیم شرکت داشتند، یا جزء تصمیم گیرندگان اصلی بودند یا بخشی از قربانیان ـــ اعتبار خاصی به کارش بخشیده است. او در مقدمه ، به صورت خاص، به موضوعات اخلاقی پیرامون اشغال عراق پرداخته است و برای بار دیگر به خوانندگان یادآوری میکند که استدلالهای پیرامون جنگ و عدالت هنوز ضرورت اخلاقی و سیاسی دارد.
به اعتقاد والزر، دولتهایی که جنگها را تحمیل میکنند معمولا دولتهای بزرگ و پهناور هستند که با فاصله زیاد از شهروندان عادی خود وبا نهادهای رسمی قدرتمند و اغلب متکبر اداره میشوند. این نهادهای متکبر، یا حداقل نهادهای برجسته موجود در بین آنها، حداقل در ظاهر، از طریق انتخابات دموکراتیک تعیین میشوند ولی درموقع انتخاب، تعداد کمی از آنها در زمینه برنامههایی که میخواهند انجام بدهند تبیینی دارند و برای اجتماع خود اغلب شناخته شده نیستند. بطور کلی، نظریه جنگهای عادلانه و ناعادلانه تلاشی برای ارتباط میان واقعگرایی و صلحباوری در ارزیابی شیوه انجام جنگ در دوران جدید است. والزر بحث خود را از این استدلال آغاز میکند که دولتمردان همواره برای مبادرت یا عدم مبادرت به جنگ و شیوه جنگیدن، از اختیار نسبی برخوردارند و سپس میگوید باید آموزه جنگ عادلانه قرون وسطی را احیاء کرد. آموزه مسیحیت قرون وسطی درصدد است، موانع اخلاقی جنگ را چنان تعیین کند که هر کس بتواند جنگهای "عادلانه" و "ناعادلانه" را از هم تشخیص دهد.(شبکهٔ اینترنتی ترجمان)
*ـــ نظریه جنگ مشروع یا نظریه جنگ عادلانه یک دکترین قرون وسطایی و متضمن جنبههای فلسفی ، اخلاقی و نظریات کلیسای کاتولیک رومی است . نظریهٔ جنگ مشروع ، که ریشه در آموزههای مسیح دارد توسط بسیاری از علمای دینی و فیلسوفان مغرب زمین مورد نقد و بررسی قرار گرفت. در دیدگاه طرفداران نظریهٔ جنگ عادلانه، جنگ تحت شرایطی جایز و مشروع است و کشور زیان دیده که حق مشروعِ دفاع یا تعقیب را دارد میتواند به جنگ متوسل شود. همچنین طرفداران این نظریه معتقدند که میتوان خشونت و درگیریها را از طریق معیارهای فلسفی، مذهبی و سیاسی تحت نظم و قاعده درآورد. برخلاف دوران باستان که جنگ یک امر طبیعی در روابط بینالمللی تلقی میشد، این نظریه توانست تا حدودی کاربرد زور در روابط بینالمللی را محدود و قواعد مربوط به آنرا تنظیم کند.(ویکی پدیا، دانشنامهٔ آزاد)
۲۴ـــ ویکی پدیا.
۲۵ـــ ویکی پدیا.