بسم الله الرحمن الرحیم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مؤرخ: ۱۳۹۴/۰۳/۲۲
وضعیت پیچیدۀ کنونی و تداوم طولاتی مدت جنگ در افغانستان، علل و عوامل متعدد داخلی، منطقوی و جهانی در ابعاد اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی دارد. بنابرین گذار از جنگ به صلح در کشورما پروسه یی است پیچیده، مغلق، دراز مدت، پر از فراز و نشیب و مخاطرات، که میباید آگاهانه و توأم با اقدامات و حتی مانورهای ظریفانۀ از قبل سنجیده شده و بکارگیری افزار و وسایل کارا (اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و نظامی) سازماندهی گردد.
برای سازماندهی آگاهانۀ گذار از جنگ به صلح، قبل از همه لازم و ضروری است تا جنگ جاری، همچنان علل و عوامل داخلی، منطقوی و جهانی آن تثبیت و تعریف شده، سازماندهندگان اصلی دوطرف ـ یا طرف های ـ آن، افزار و عوامل بکارگیری آنان درین جنگ و دلایل بکارگیری این افزار به وسیلۀ آنان، تشخیص و جایگاه «دولت جمهوری اسلامی افغانستان» و سایر ساختارهای سیاسی و اجتماعی درین جنگ و در پروسۀ گذار از جنگ به صلح تصریح گردد.
قبل از توضیح مشخص مسائل فوق الذکر در شکل و مضمون جنگ جاری در وضعیت کنونی افغانستان، ایجاب مینماید دیدگاه خویش را نسبت به مفاهیم «جنگ» و «صلح» تثبیت نمائیم تا با درنظرداشت و در گسترۀ چنین دیدگاه، به سایر مسایل وضاحت بخشیده شوند.
از «جنگ» و همچنان از «صلح» تعاریف متعددی بعمل آورده و این مفاهیم را از مواضع و دیدگاه های مختلف تعریف و تقسیم نموده اند که در متن دست داشته بخاطر انسجام و اختصار آن، از تعدد نظریات درین زمینه صرفنظر نموده، به جامع ترین دیدگاه ها اکتفا میگردد.
در مورد مفهوم جنگ:
طی پروسۀ تغییرات و تحولات اجتماعی، میان روندهای مختلف موجود در ساختارهای اجتماعی ـ اقتصادی یک جامعه و یا میان روندهای متذکره در جوامع مختلف بشری، تناقضات ضروری یی بروز مینمایند که اگر این تناقضات پیوسته، به موقع، عادلانه و به طرق سیاسی حل نگردند، تراکم آنان سرانجام باعث بروز انفجاری توأم با خشونت و خونریزی میگردد. شکل سازمانیافته و هدفمند تعمیل این خشونت و خونریزی «جنگ» است. بنابرین: جنگ را اقدام سازمانیافتۀ نظامی یی بمثابه جزیی از یک کُل سیاسی میدانند که با بگارگیری افزار و شیوه های خشونت بارِ توأم با خونریزی پیش برده می شود. به همین علت دپلوماسی و استراتیژی نظامی دو روی یک سکه محسوب میگردند و کادر دپلوماتیک و نظامیان بمثابه همکار و یاور همدیگر بوده، توأم و یا در تداوم فعالیت همدیگر بخاطر دستیابی به اهداف مشترک ـ اما با استفاده از افزار و شیوه های متفاوت ـ عمل مینمایند.
جنگ را از دیدگاه های مختلف به انواع گوناگون تقسیم نموده اند:
ـ از لحاظ قلمرو: به جنگ داخلی و خارجی؛
ـ از لحاظ مقیاس های جغرافیایی: به محلی، منطقوی، فرامنطقوی و جهانی؛
ـ از لحاظ سطح جغرافیایی: زمینی، هوایی و دریایی؛
ـ از لحاظ بکاربرد شیوه ها و اشکال انتظام تاکتیکی: به منظم (کلاسیک) و نامنظم (چریکی)؛
ـ از لحاظ بکار برد افزار: به هسته یی و غیر هسته یی؛
ـ از لحاظ اخلاقی: به عادلانه و غیر عادلانه؛
ـ از لحاظ شیوه و افزار اثر گذاری به جنگ سخت و جنگ نرم (جنگ روانی: استفادۀ طراحی شده از تبلیغات بخاطر نفوذ در مختصات فکری و عقیدتی دشمن جهت تغییر باورها، استحالۀ عقاید، تقدس زدایی از ارزشها و شبه افگنی در افکار و اذهان طرف مقابل و همچنان جابجایی دیدگاه های خودی در فکر و روان افراد آنان و سایر مخاطبین). همچنان «جنگ اعلان ناشده» و «جنگ نیابتی» انواعی از جنگ تلقی می شوند که به عقیده ما بیشتر با جنگ جاری افغانستان همخوانی دارند.
در مورد مفهوم صلح:
صلح را حالت منتج از التزام عامل آگاه و خردمند انسانی به اعتدال در حل تناقضات اجتماعی ـ اقتصادی میدانند تا بدین طریق تداوم زیست ممکن باهمی را میان بخش های مختلف یک جامعه و همچنان میان جوامع مختلف بشری تدارک و تضمین نماید.
با عارض شدن جنگ، انتظام طبیعی ناشی از استیلای اصول اعتدال، سازگاری و همزیستی میان ساختارهای بهم مرتبط یک جامعه ـ یا میان جوامع مختلف بشری ـ برهم خورده سراپای روابط اجتماعی ـ اقتصادی میان آنان را بحران فرا می گیرد. بدین ملحوظ قطع جنگ، رفع بحران متذکره و اعادۀ مجدد انتظام طبیعی انساج ساختارهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی، عملکرد هریک و روابط میان آنان، پروسۀ پیچیده و دراز مدت محسوب میگردد.
بنابرین صلح از لحاظ مفهوم خویش صرف به معنای نبود برخورد و خشونت نظامی نبوده بلکه صلح واقعی و پایدار، نبود انواع خشونت اعم از خشونت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را نیز شامل میگردد. وجود و حضور خشونت (که خود ناقض عدالت است) در عرصه های فوق الذکر حیات اجتماعی ـ اقتصادی یک جامعه و در میان جوامع بشری، علل و عوامل بنیادی تحریک جنگ بوده و خشونت نظامی و جنگ معلول این علل محسوب میگردند. بنابرین تا زمانیکه این علل و عوامل وجود داشته باشند، امکان تامین صلح پایدار ممکن و میسر بوده نمیتواند. به ملحوظ فوق، دستیابی به صلح واقعی و پایدار در جوامع مصاب به جنگ، امر آنی نبوده بلکه پروسه دراز مدتیست که مراحل ذیل را احتوا مینماید.
ـ برقراری صلح: اقدامات به منظور سرد سازی فضا و قطع اشکال فزیکی، تبلیغاتی و روانی جنگ،
ـ حفظ صلح: اقدامات معطوف به جلوگیری از درگیری مجدد اشکال فزیکی، تبلیغاتی و روانی جنگ.
ـ اعمار صلح: اقدامات معطوف به رفع اساسی و ریشه یی علل و عوامل اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی جنگ و تخریب ساختارهای خشونت بار مربوط آن و بازسازی و نوسازی ساختارهای مدنی را شامل و تا مرحلۀ قوام پروسه انکشاف اقتصادی ـ اجتماعی و تامین زیست دموکراتیک ادامه می یابد. یعنی طی این مرحله می باید پروسه گذار از فرهنگ جنگ به فرهنگ صلح تکمیل گردد.
میان مراحل سه گانه فوق از لحاظ زمانی نمیتوان خط فاصلی ترسیم نمود. آنها میتوانند همزمان و یا در زمان های متفاوت، اما متداخل باهم، آغاز و ادامه یابند؛ ولی اجرای وظایف مربوط به دو مرحله که در اول تذکار یافتتند، کوتاه مدت بوده در حالیکه اجرای وظایف مربوط به مرحله سومی دراز مدت محسوب میگردد. افزون بر آن، تحقق پروسه صلح، مستلزم شرکت تمام جوانب متخاصم و یا حد اقل جوانب عمده متخاصم می باشد که بتوانند نقش تعیین کننده در تحقق این پروسه و دست یابی به صلح پایدار را ایفا نمایند.
بادرنظرداشت توضیحات فوق، اینک وضعیت ناشی از تداوم «جنگ» کنونی در کشور و نقش دولت جمهوری اسلامی افغانستان را در قبال پروسۀ برقراری، حفظ و اعمار «صلح»، مورد بحث و برسی قرار میدهیم.
بعد از اضمحلال ساختارهای دولت گونۀ طالبی بوسیلۀ قوت های نظامی ایتلاف جهانی به رهبری ایالات متحدۀ امریکا و انتقال تدریجی قدرت به ساختارهای انتقالی، مؤقت و «انتخابی» دولتی، ارگانهای رهبری کنندۀ دولت نسبت به مسایل جنگ و صلح تا اکنون فاقد دیدگاه رسمی استراتژیک و متکی بر تحلیل های علمی و اکادمیک بوده و در زمینه برخورد التقاطی، لحظوی و چه بسا سلیقوی داشته و دارند. لازم و ضرور بود تا در همان اوایل با درنظرداشت شناخت دقیق ابعاد داخلی و خارجی جنگی که دوباره سازماندهی و براه انداخته شد، تحلیل علل اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی، تثبیت طرفهای اصلی آن و درک اهداف هریک از این طرف ها، تعریف رسمی از این جنگ بعمل می آمد و با توجه به این تعریف، جایگاه هریک از نیروهای داخلی و خارجی دخیل تثبیت و بر مبنی آن آرایش قوت ها به محاسبه گرفته می شد. همچنان ساختارهای دولتی مسوول امور نظامی، دپلوماتیک و تبلیغاتی، یکجا با سایر نهادهای سیاسی و اجتماعی افغانی همسو با دولت، بطور هماهنگ جهت اهداف واحد تعریف شده استقامت می یافتند.
اکنون بنابرعدم وضاحت در موارد فوق الذکر، ساختارهای دولتی (نظامی، استخباراتی، دپلوماتیک، مقننه، قضایی و تبلیغاتی) در ابهام قرار داشته، نه تنها نتوانسته و نمیتوانند نیروها و امکانات شان را در هماهنگی با همدیگر بکار اندازند بلکه نسبت به عدم درک مواضع و عملکرد همدیگر در قبال مسایل مربوط به «جنگ» و «صلح» در افغانستان، با دیدۀ شک و ترید می نگرند و چه بسا که در برابر همدیگر به مخالفت برمیخیزند.
هیئت اجرائیه شورای سراسری حزب وطن لازم می بیند تا نخست از همه «حکومت وحدت ملی» بادرنظرداشت استقامت های فوق الذکر توضیح شده، سند راهبردی را ـ که میتواند محتوی آن محرم باشد ـ تهیه و مبتنی بر استقامت های اساسی این سند، دوکتورین سیاسی خویش را در رابطه به مسئله «جنگ» جاری و پروسۀ دستیابی به «صلح»، تنظیم و اعلام نماید. تهیه و تصویب این اسناد، دیدگاه واحد را نسبت به مسایل جنگ و صلح در میان قوای ثلاثۀ دولتی (حکومت، پارلمان و قضا)، ساختارهای متعدد مربوط به هریک از آنان و در سطح ملی ایجاد نموده و در نتیجه عملکرد آنان ـ بخصوص دستگاه های نظامی، دپلوماتیک، استخباراتی و تبلیغاتی ـ را در استقامت های قبول شده و بطور هماهنگ انسجام می بخشد.
هیئت اجرائیۀ شورای مرکزی حزب وطن معتقد است که جنگ جاری میان افغانها، جنگ نیابتی یی است که در شرایط استیلای جنگ سرد میان ابرقدرت های جهانی و در نتیجۀ رقابت های استخباراتی این قدرت ها و اقمار جهانی و منطقوی آنان طی سالهای 1343 ـ 1353 هـ ش هسته گذاری گردید، کودتای نظامی سرطان 1353 هـ ش و صدور نخستین جَرَقه های آغازین این جنگ طی سال 1354 از پاکستان، محصول همین رقابت ها بودند. رویداد نظامی ثور 1357 و به تعقیب آن تجاوز نظامی اتحاد شوروی در ششم جدی 1358 هـ ش تکانه های شدیدی جهت تحریک ایالات متحدۀ امریکا بود تا با همکاری متحدین جهانی و منطقوی خویش به جنگ آغاز شدۀ متذکره، عمق و پهنای هرچه بیشتر ببخشند.
خروج عساکر شوروی از افغانستان در 1367، اگر چه علاقمندی ایالات متحدۀ امریکا را به ادامه تمویل یک طرف جنگ تضعیف نموده بود؛ ولی با اضمحلال اتحاد شوروی و ظهور مجدد کشورهای مستقل در آسیای میانه، ایالات متحدۀ امریکا به حضور مجدد به افغانستان ـ بمثابه چهارراه با اهمیت تجارتی و دروازۀ ورود به آسیاسی مرکزی ـ علاقمند گردید. زیرا ایالات متحدۀ امریکا و متحدین غربی آن نمیتوانستند از یک طرف نسبت به ذخایر عظیم طبیعی کمتر دست خوردۀ نفت و گاز در کشورهای آسیای میانه و بازارهای پر رونق آیندۀ آنان و از جانب دیگر نسبت به وجود رقبای اقتصادی چون: جمهوری فدراتیف روسیه، جمهوری چین و هندوستان ـ سه کشور دارندۀ اقتصادهای بزرگ منطقوی و نقش با اهمیت هریک از آنان طی زمان آیندۀ نه چندان دور در اقتصاد جهانی ـ بی تفاوت باقی بمانند. بنابرین انکشافات بعد از اضمحلال اتحاد شوروی در افغانستان و جنگ جاری کنونی در کشورما، معلول تداوم استراتیژیهای است که از رقابت اقتصادی میان رقبای فوق بر سر تقسیم مجدد بازارهای بخشی با اهمیت از جهان، ناشی گردیده و اینک با خروج قسمی عساکر ایتلاف جهانی تحت رهبری ایالات متحدۀ امریکا، یک بار دیگر توأم با بازی های پیچیدۀ سیاسی، نظامی، استخباراتی و تبلیغاتی و استفاده از ناهنجاریهای موجود در وضعیت اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی کشور، «افغانیزه» گردیده و در نیابت از طرف های رقیب، بوسیلۀ افغانها پیش برده می شود.
با در نظرداشت تعریف فوق الذکر از جنگ جاری در افغانستان و ابعاد داخلی و خارجی آن، به نظر ما این جنگ جز توصل به مواضع ملی و اقدامات مبتنی بر منافع تعریف شدۀ ملی، راه بیرون رفتی نمیتواند داشته باشد. بنابرین تامین صلح از مواضع ملی و با درنظرداشت منافع ملی (مصالحۀ ملی)، یگانه راهی میتواند باشد که نه تنها به صلح می انجامد بلکه به تسریع پروسۀ تکوین ملت و ایجاد دولت ملی نیز کمک مینماید.
وضعیت ناشی از تداوم طولانی مدت جنگ در افغانستان و نقش ساختارهای دپلوماتیک، نظامی و بخصوص استخباراتی کشورهای خارجی دخیل در شکل گیری این وضعیت، باعث بروز قشر اجتماعی صاحب امتیاز گردیده که افراد و شخصیت های شاخص آن، چه بسا به نیروی مافیایی اثر گذار برعملکرد ساختارهای سیاسی و نظامی (منجمله دردولت، دراپوزسیون مسلح و اپوزسیون غیر مسلح)، بر اقتصاد و جریانات مالی و همچنان بر بخش عمدۀ ساختارهای تبلیغاتی مبدل گردیده اند. امتیازات و منافع اقتصادی این قشر اجتماعی با علل داخلی تداوم جنگ(تحریکات قومی، زبانی و مذهبی، نقض قوانین دولتی، زورگویی در برابر مردم و حتی زورگویی در برابر گرایشهای سالم در ساختار دولتی، کشت، پروسس و تجارت مواد مخدر، فساد اداری، گسترش فقر در میان مردم، بیگاری کتلوی نیروی مساعد به کار و غیره) پیوند ناگسستنی یافته و همچنان همین قشر صاحب امتیاز است که بمثابه عاملین و محرکین افغانی این جنگ نیابتی عمل کرده، استقرار صلح و تامین ثبات سیاسی را تهدیدی برای حفظ و تداوم امتیازات خویش تلقی نموده در برابر آن به مقاومت می پردازند. گستردگی فوق الذکر عاملین تداوم جنگ در ساختارهای دولتی، دراپوزسیون مسلح و غیر مسلح آن، ضرورت سازماندهی مبارزه علیه آنان را نیز در سطح ملی و باشرکت همه نیروهای طرفدار صلح و ثبات کشور، ایجاب مینماید.
بدین ملحوظ به امر مبارزه بخاطر صلح، می باید به بمثابه داعیۀ ملی و فراتر از ساختارهای کنونی دولتی توجه گردد و تمام امکانات بکار انداخته شود تا نیروهای متذکره بطور مطلوب در ساختار واحد مورد قبول ـ مثلاً جبهۀ صلح ـ بسیج و استقامت داده شوند. میتواند گرایشهای شاخص ملی طرفدار صلح، در داخل ساختارهای دولتی، در داخل اپوزسیون مسلح، در رهبری سایر ساختارهای سیاسی، در سازمانهای اجتماعی، در میان سران قومی و سایر شخصیت های متنفذ و با اعتبار محلی و مذهبی، بشمول علمای دینی، به هستۀ انگیزنده و محرک پروسۀ صلح مبدل و تشویق گردند تا درین زمینه به رسالت تاریخی شان لبیک گویند. این هسته میتواند نیروهای هرچه وسیعتر افغانی را در دفاع از صلح و حتی در یک جنگ عادلانه بخاطر تامین صلح، به دور هم جمع نموده و در نهایت افراطی ترین بخش های افغانی علاقمند به تداوم جنگ و مستفید از آن را ـ که در تمام طرف های داخلی جنگ وجود دارند ـ تجرید و یا وادار به پذیرش صلح نماید. فقط درین صورت است که عاملین و محرکین افغانی جنگ نیابتی کنونی تضعیف و از کارایی شان جهت تداوم این جنگ کاسته شده و سرانجام زایل میگردد.
در عین حال ضرور است گرایشهای سالم در دستگاه دپلوماتیک و روابط خارجی افغانستان (وزارت خارجه، بخشهای سیاست خارجی در دستگاه ریاست جمهوری، در ولسی جرگه و مشرانو جرگه و همچنان بخش های مسوول روابط خارجی در سایر نهاد های سیاسی و اجتماعی کشور) از مواضع ملی و بر اساس منافع تعریف شدۀ ملی، ابعاد خارجی جنگ و علایق نیروهای دخیل (اعم از دولتها، لایه های متعدد قدرت در درون این دولت ها و سایر ساختارهای سازمانیافته در کشورهای خارجی) نسبت به آن را مورد بررسی قرار داده، چگونگی تطابق، توازن و اختلاف و تضاد آنان را به منافع ملی افغانستان تثبیت و بر مبنای آن سیاست واحد خارجی افغانستان را انتظام بخشند. باور ما اینست که در صورت فعالیت سازمانیافته، هدفمند، سنجیده شده، هماهنگ و توأم با مانورها و سیالیت سیاسی، دستگاه فوق الذکر سیاسی و دپلوماتیک افغانستان میتوانند از یک طرف با آماده نمودن ذهینیت های تاثیر گذار جهانی در سازمان ملل و سایر مجامع بین المللی، در ساختارهای منطقوی، در میان اعضای پارلمان ها و احزاب سیاسی نیروی فشاری را بر دولت های تمویل کننده و محرک جنگ کنونی در افغانستان تدارک نماید و از جانب دیگر وجوه مشترک با منابع ملی مان را در میان علایق دول متذکره تشخیص و با تقویت این وجوه آنان را به سهمگیری مؤثر در پروسۀ حل بُعد خارجی جنگ کنونی در افغانستان، تشویق نمایند.
از توضیحات فوق میتوان نتیجه گرفت که با سازماندهی هدفمند فعالیت در سطح ملی، از مواضع ملی و مبتنی بر منافع تعریف شدۀ ملی است که می باید در قدم نخست:
ـ با بسیج نیروهای مدافع صلح و سازماندهی هدفمند فعالیت آنان در یک ساختار واحد ـ مثلاً جبهه صلح ـ عاملین و محرکین افغانی جنگ جاری نیابتی را برای برقراری صلح ترغیب و افراطی ترین بخش های علاقمند به تداوم جنگ در میان آنان را تجرید و سرانجام به پذیرش صلح وادار و یا از وضعیت سیاسی و نظامی کشور حذف نمود. بدین طریق سازماندهنگان خارجی جنگ از وجود و حضور عاملین افغانی شان محروم میگردند.
ـ ذهنیت های جهانی را در دفاع از برقراری صلح در افغانستان بر انگیخت و از این انگیزش بمثابه نیروی فشار بر دول دخیل در جنگ نیابتی و علاقمند به تداوم آن، چنان استفاده بعمل آورد که دول متذکره در پروسۀ برقراری صلح در افغانستان، کمک نموده و یا حد اقل در زمینه از ایجاد موانع دشت بکشند.
ـ وجوه مشترک با منافع ملی مان، در میان علایق دول دخیل در جنگ نیابتی کنونی تشخیص و با تقویت این وجوه، دول متذکره به سهمگیری مؤثر در پروسۀ حل بُعد خارجی جنگ کنونی در افغانستان، ترغیب گردند.
با سازماندهی موفقانۀ اقدامات فوق است که در گام نخست، زمینه ها جهت سرد سازی فضا و قطع اشکال فزیکی، تبلغاتی و روانی جنگ (برقراری صلح) مساعد گردیده و در گام دوم با تدابیر جهت حفظ این دست آوردها، جنگ برگشت ناپذیر گردیده و سرانجام این پروسه می باید در جهت ریشه کن گردیدن علل اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جنگ سوق و هدایت گردد.
حزب وطن آمادگی همه جانبه را جهت شرکت مؤثر در پروسۀ مبارزۀ ملی بخاطر برقراری صلح در مادروطن عزیزما (افغانستان)، ابراز داشته و حاضر به هرنوع قربانی درین زمینه است، بدین ملحوظ از تمام نیروهای طرفدار صلح ـ بخصوص نیروهای سالم در دولت جمهوری اسلامی افغانستان ـ میخواهد سهم شایسته شان را در پاسخ به این نیاز مبرم کنونی کشور ما ایفا نمایند.
و من الله توفیق