به دعوت «حزب چپ اروپا» (1) روز 9 ژانویه 2016 در برلین اجلاسی با حضور » ماریا ترزا مولا» معاون این حزب، از اسپانیا، «گئورگیوس کاتروگالوس» وزیر کار یونان، » راینر روپ» نویسنده و مفسر سیاسی آلمانی، پرفسور دومِنیکو لوسوردو(2)، فیلسوف و نویسنده ایتالیائی و تنی چند از دیگر نامداران چپ اروپائی، برای تبادل نظر در باره مبحث «ضد امپریالیسم امروز» بر پاشد. غرب آنقلاب ضد استعماری قرن گذشته را زیر سوال برده و برای کشیدن خط بطلان بر نتایج آن انفلاب چین و روسیه را «آماج » خود قرار داده است. لوسوردو در سخنان خود در آن اجلاس به شکافتن این استراتژی (مقابله با امپریالیسم دردوران حاضر)پرداخت. فیلسوف ایتالیائی در تحلیل خود آمریکا را خطرناکترین قدرت نامید که در پی تحقق هدف خویش است. او، بنا به درخواست «یونگه ولت»، نظرات خود را طی مقاله ای در اختیار این روزنامه نهاد.
تمرکز روی روسیه و چین
میل دارم صحبتم را با یک اظهار نظر ساده آغاز کنم: خطر یک جنگ بزرگ ، یا حتی یک جنگ جهانی دوباره. پاپ فرانسیسکوس، رهبر کاتولیک های جهان، مدعی است که جنگ سوم جهانی درحال حاضر در جریان است. این جنگ کی شروع شد؟ از زمان پیروزی غرب در جنگ سرد ما ناظر جنگ های گرمی هستیم که یکی پس از دیگری رخ می دهد. سال 1989 آمریکا پاناما را اشغال کرد. 1991- نخستین جنگ عراق رخ داد. 1999 جنگ با یوگسلاوی برپا شد. 2003 جنگ دوم با عراق. 2011 جنگ لیبی. بلافاصله پس از آن جنگ سوریه. و البته کشورگشائی استعماری علیه فلسطین، که جنگی است، بی وقفه علیه مردم فلسطین.
تمام این جنگ ها دو ویژگی مشترک دارند:
ویژگی نخست آنست که از روی سر شورای امنیت سازمان ملل برپا می شوند، که این به آن معنی آنست که حقوق بین المللی نقض می شود.
ویژگی دوم آنست که کشورهائی مورد حمله قرار می گیرند که – با موفقیت کمتر یا بیشتر- سابقه انقلابی دارند، انقلاب ضد فئودالی و ضد استعماری.
به هر حال کشورهائی چون عربستان سعودی و قطر که دست به انقلاب ضد فئودالی و ضد استعماری نزده اند و امروز هزینه های «دولت اسلامی»(داعش) را می پردازند و از آن حمایت می کنند، مورد حمله قرار نمی گیرند.
ما می توانیم به دو نتیجه دست یابیم:
نتیجه نخست این است که توحش «داعش» یعنی توحش استعمارغرب و توحش امپریالیسم.
نتیجه دوم این است که نبرد میان استعمار و ضد استعمار ، میان امپریالیسم و ضد امپریالیسم امروز هم نقشی مرکزی دارد.
پیروزی غرب در جنگ سرد همراه با این شعار بود که: نه تنها سوسالیسم بلکه جهان سوم هم شکست خورد. و بالاخره استعمار دوباره بازگشت! حتی مقوله امپریالیسم هم بنوعی باردیگر چهره خود را به جهان نشان داد. «نیل فرگوسن» مورخ انگلیسی مدعی شد که: پس از امپراتوری انگلیس به امپراتوری آمریکا نیاز داریم. آمریکائی ها نباید از واژه امپریالیسم بترسند، بخصوص که پدران پایه گذار ایالات متحده امپریالیست های پر و پاقرص و به خود مطمئنی بودند.
و در واقع، مطبوعات بورژوائی هم دریافتند که مثلا جنگ علیه لیبی در سال 2011 یک جنگ استعماری بود، آن هم یک جنگ استعماری سبعانه .» تزوِتان تودوروف » Tzvetan Todorov فیلسوف و نویسنده مقیم پاریس تصریح کرد که جنگ علیه لیبی دست کم به قیمت جان 30 هزار نفر تمام شد، جنگی که بهانه آن این بود که می خواهد مردم لیبی را از شر قذافی دیکتاتور خلاص سازد.
تجاوز علیه سوریه
در سال 2003 نومحافظه کاران آمریکا » تغییر رژیم» در سوریه را تایید کردند و نقشه آن را کشیدند. صرفنظر از این که قضاوت در باره بشار اسد چگونه باشد: واقعیت این است که جنگی که نقشه آن تقریبا یک دهه پیش کشیده شد و هزاران کیلومتر دورتر برنامه آن ریخته شد، نه یک جنگ داخلی، بلکه در درجه اول یک جنگ تجاوزکارانه امپریالیستی است.
بعضی اوقات جاه طلبی های امپریالیستی با صراحت و حتی با افتخار اعلام می شوند. مشهور است که پرزیدنت جورج دابلیو بوش با علاقه می گفت که ایالات متحده آمریکا ملت برگزیده الهی است و وظیفه دارد بر جهان حکومت کند. جانشین او، باراک اوباما هم، چندی پیش همین حکم را اعلام کرد و یابهتر بگوئیم تایید کرد که ایالات متحده آمریکا » یگانه ملت ضروری برای جهان است «(«undispensable nation» ) . ملت برگزیده، ملت اجتناب ناپذیر. با این توصیف می رسیم به تعریف لنین از امپریالیسم : امپریالیسم ادعای چند باصطلاح ملت برگزیده یا ملت های نمونه است که برای خود حق حاکمیت قائلند ولی منکر این حق برای دیگر خلق ها هستند.
امپریالیسم غرب به سرکردگی آمریکا تلاش می کند تا انقلاب های ضد استعماری قرن بیستم را زیر سوال ببرد. جنگ های استعماری که در سال 1989 آغاز شدند، اعلام کننده جنگ های بزرگتری هستند. هدف نخستین چین است، یعنی کشوری که برخاسته از بزرگترین انقلاب ضد استعماری تاریخ است . کشوری که مرحله کنونی انقلاب ضد استعماری را امروز هم هدایت می کند.
امروز آن کشورهائی که خود را از یوغ استعمار سیاسی رها ساخته اند، تلاش می کنند تا خود را از وابستگی اقتصادی و فنی نیز رها سازند، زیرا در غیر این صورت استقلال اقتصادی آنها نیز فقط استقلالی ظاهری است. لنین استعمار کلاسیک – تسخیر سیاسی یک کشور – را از استعمار نو، که عبارتست از: تسخیر اقتصادی یک کشور – بدقت تفکیک کرده است. گرچه این انقلاب اقتصادی چندان قهرمانانه جلوه نمی کند، اما نبرد برای کسب استقلال اقتصادی بخشی از انقلاب جهانی ضد استعماری است که با انقلاب اکتبر آغاز شد.
«نیل فرگوسن» مورخ انگلیسی که قبلا از او نام بردم خاطرنشان می سازد که در آغاز اصلاحات در چین بسیاری از آمریکائی های ایالات متحده امیدوار بودند بزرگترین کشور آسیائی را به یک کشور نیمه مستعمره تبدیل کنند. این موفقیت را بدست نیاوردند، اما آنها که می خواهند انقلاب ضد استعماری قرن بیستم را زیرسوال ببرند، باید الزاما چین را هدف قرار دهند.
لولوی مسکو
هدف دوم روسیه است. کشوی که تاریخی پیچیده دارد. روسیه اغلب یک قدرت امپریالیستی بوده است، اما یک قدرت امپریالیستی که بکرات ، پس از یک شکست در معرض این خطر قرار داشته که خود تبدیل به یک مستعمره گردد. این وضعیت پس از جنگ جهانی اول پیش آمد. در سالهای دهه 40 هیتلر با صراحت قصد داشت در اروپای شرقی هندوستان آلمان را ایجاد کند، یعنی روسیه را به یک مستعمره مبدل سازد- امروز بسیاری از مورخین معتقدند که جنگ هیتلر در شرق بزرگترین جنگ استعماری تاریخ بوده است. پس از شکست در جنگ سرد روسیه در معرض این خطر قرار گرفت که نیمه مستعمره غرب گردد: خصوصی سازی گسترده سبب می شد که ثروت اجتماعی نه تنها به تصاحب پولوتوکراتی روسیه، بلکه به تملک مونوپول های غرب در آید. آنها، در دوران بوریس یلسین، موفق شدند منابع انرژی روسیه را که ثروتی است عظیم تحت کنترل خود درآورند. این پرزیدنت پوتین بود که به کل این ماجرا پایان داد و با این عمل خود را منفور غرب ساخت.
امپریالیسم برای هرکاری آماده است. «سرجیو رومانو» یک روزنامه نگار شناخته شده است که در دوران فعالیت دیپلماتیک خود زمانی نماینده دائمی ایتالیا در ناتو و سپس سفیر ایتالیا در اتحاد جماهیر شوروی بود، او اذهان را به یک ویژگی مهم از مسابقه تسلیحاتی آمریکا سوق داد و خاطر نشان ساخت که : ایالات متحده آمریکا دیر زمانی است که می کوشد تا به این توان دست یابد که نخستین ضربه اتمی را به دشمن وارد آورد و دشمن نتواند متقابلا ضربه ای به آمریکا وارد سازد. سیستم دفاع موشکی واشنگتن در خدمت همین نقشه است. جنگی که بیم وقوع آن می رود ممکن است به جنگ اتمی تبدیل گردد. آنچه امروز ضروری تر از هر زمان دیگر است مبارزه با جنگهای نواستعماری کنونی است که در جریان است، مبارزه با خطر در حال رشد یک جنگ بزرگ و درنتیجه مبارزه با ناتو است.
http://www.jungewelt.de/2016/01-27/078.php
توضحیات:
1- حزب چپ اروپا
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
حزب چپ اروپا حزبی سیاسی در سطح اروپاستکه تجمعی از بعضی احزاب سوسیالیست و کمونیست در کشورهای مختلف اتحادیه اروپامیباشد. این حزب در ژانویه ۲۰۰۴ به هدف شرکت در انتخابات پارلمان اروپادر آن سال تشکیل شد. این حزب در ۸ می ۲۰۰۴ در رمرسماً بنیان گذاشته شد.
تعدادی از اعضای این حزب عضو حزب رادیکالتر «چپ ضدسرمایهداری اروپا» هم هستند.
اولین کنگرهٔ این حزب در ۸ اکتبر ۲۰۰۵ در آتنبرگزار شد.
احزاب عضو
- اتریش: حزب کمونیست اتریش
- جمهوری چک: Strana demokratického socialismu
- استونی: حزب چپ استونی
- فرانسه: حزب کمونیست فرانسه
- آلمان: حزب چپ
- یونان: ائتلاف چپ، جنبشهای اجتماعی و اکولوژی
- مجارستان: حزب کارگران کمونیست مجارستان
- ایتالیا: حزب نوبنیاد کمونیست
- لوکزامبورگ: چپ
- پرتغال: بلوک چپ
- رومانی: حزب اتحاد سوسیالیستی
- سن مارینو: نوبنیاد کمونیست سن مارینو
- اسپانیا: چپ متحد
- اسپانیا: حزب کمونیست اسپانیا
- اسپانیا: چپ متحد و آلترناتیو
- سوئیس: حزب کارگر سوئیس
احزاب ناظر
- قبرس: حزب پیشروی مردم کارگر
- جمهوری چک: حزب کمونیست بوهمیا و موراویا
- دانمارک: اتحاد سرخ-سبز
- فنلاند: حزب کمونیست فنلاند
- آلمان: حزب کمونیست آلمان (۱۹۶۸)
- ایتالیا: حزب کمونیستهای ایتالیا
- اسلواکی: حزب کمونیست اسلواکی
- ترکیه: حزب آزادی و همبستگی
2- دومِنیکو لوسوردو متولد 1941 در شهرِ باری در ایتالیا، فیلسوف،مورخ و نظریه پرداز سیاسی است. لوسوردو هم اکنون رئیس دانشکده آموزش دانشگاه اوربینو است. لوسوردو می گوید که منشاء فاشیسم و ناسیونال سوسیالیسم را باید در خط مشی های استعمارگرانه و امپریالیستی غرب جست و جو کرد. او مواضع فکری وسیاسی روشنفکران را در بارۀ مدرنیته بررسی می کند. از نظر او کانت و هگل بزرگترین متفکران مدرنیته و نیچه بزرگترین منتقد آنست.