سرو صدا های فدرال خواهی در حد یک شعار!

آقای سرور دانش گفته است که باید طرح نظام فدرالی به همه پرسی (ریفراندم) گذاشته شود!

سوال اینجاست که کدام طرح؟ ما تاحال یک طرح را، نه از جانب آقای سرور دانش و نه از جانب آقای پدرام، نخوانده ایم. آنچه تا کنون در مورد فدرالیزم تبلیغ شده در سطح شعار قرار دارد. شعار را نمیتوان به رفراندم برد. مشکلات شعارهای فدرالیزم در افغانستان متعدد اند:

اول- فدرالیزم ارنظر تاریخی یکجا کردن داوطلبانه واحدهای مستقل به عنوان یک ملت زیر یک پرچم است برای حصول اهداف مشترک ملی نه جدا کردن یک کتله به واحد های خودمختار برای تعقیب اهداف جدا گانه. تمام کشورهای فدرالی مانند امریکا، آسترالیا، هندوستان، پاکستان و غیره این راه را تعقیب کرده اند. در همهٔ این ممالک واحدهای اداری خودمختار (ایالات) مستعمرات سابق انگلستان بعد از حصول استقلال دوطلبانه یکجا شده دولت مرکزی فدرال را ایجاد کرده اند. در موَرد افغانستان چنین یک سابقهٔ تاریخی موجود نیست. تنها در زمان سلطنت امیر دوست محمد خان انگلیسها کوشیدند نظام مرکزی دولت افغانستان ضعیف گردد و ازچهارمنطقهٔ نیمه خود مختار حمایت میکردند : کابل، (دوست محمد خان)، قندهار (سردار کهندل خان)، هرات (شهزاده کامران) و مزارشریف (حکمرانان محلی ترکستان افغانی). حتی در آنزمان به استثنی مزارشریف سه منطقه دیگر توسط حکمرانان پشتون تبار اداره میشد. با پیروزی امیر دوست محمد خان بالای این مناطق این وضع خاتمه یافت و موصوف بعد از فتح هرات در آن شهر در گذشت و پسرش امیر شیرعلی خال و امیران بعدی بالای یک افغانستان واحد حکومت کردند.

دوم- فدرالیزم با موجودیت واحد ها یا مناطق پیوسته از نظر جغرافیایی و متجانس از نظر نفوس قومی، نفوس زبانی، فرهنگی میتواند عملی گردد. این واحد ها فعلآ در کشور موجود نیستند و باید خلق شوند. آیا در ایجاد چنین واحدها اتفاق نظر موجود است؟ کدام مناطق پیوسته جغرافیایی و متجانس قومی/زبانی وجود دارند؟ از کنر تا جنوبی، قندهار، ارزگان و هلمند و فراه اقوام پشتون زندگی میکنند. در حالیکه اکثریت ولسوالیهای کابل پشتون نشین اند شهر کابل مخلوطی از تمام اقوام است. پروان، کاپیسا و پنجشیر اکثریت تاجیک نشین دارند اما این مناطق را کوههای صعب العبور هندوکش از مناطق تاجیک نشین بغلان و بدخشان مجزا میسازد. بنابرآن مناطق تاجیک نشین از نظر جعرافیایی پیوسته نیستند. از قندز و تخار تا فاریاب و سرپل مناطق پیوسته ترکتبار نشین قرار دارند که میتوانند یک واحد فدرالی متحد ایجاد کنند. مناطق هزاره نشین بامیان، دایکندی و ولسوالیهای همجوار در بغلان، تخار، غزنی، غور ووردک نیز میتوانند یک واحد فدرالی ایجاد کنند. اما حوزهٔ بادغیس، غور و هرات با آنکه از نظر قومی اکثریت واضح ندارد، اما از نظر زبانی میتواند یک واحد متجانس را تشکیل کند. بلوچ نشینان نیمروز از نظر نفوس کمتر از تعدادی اند تا قادر به ایجاد یک واحد مستقل باشند اما از نظر تاریخی و فرهنگی با ولایات پشتون نشین جنوب و جنوب غرب متجانس هستند.

سوم- آقای پدرام بعد از سقوط شهر قندز بدست طالبان در سال 2018 در یک پیام ویدیویی به وضاحت از رهبران قومی در افغانستان میخواهد تا قیام کنند و در مناطق خود خودمختاری اعلام کنند. در حالیکه در بالا نوشتیم که فدرالیزم ارنظر تاریخی یکجا کردن داوطلبانه واحدهای مستقل به عنوان یک ملت زیر یک پرچم است برای حصول اهداف مشترک ملی نه جدا کردن یک کتله به واحد های خودمختار برای تعقیب اهداف جدا گانه و خودمختار. مشکل اساسی شعار فدرالیزم خواهی در افغانستان درست در همین نکته نهفته است زیرا در عقب این شعار خودمختاری و تجزیه طلبی نهفته است نه یکجا کردن داوطلبانه واحدهای مستقل به عنوان یک ملت زیر یک پرچم مانند امریکا و آسترالیا.

با توجه به ملاحضات بالا در افغانستان شعار فدرالیزم با مقاومت جدی از جانب اکثریت مردم کشور روبرو است. اما این به معنی مخالفت با یک جریان قانونی برای توانمند سازی مردم محل (ناحیه، ولسوالی، ولایت) برای اداره امور خود و تعیین رهبران خود که حق مردم محل است نمیباشد.

داکتر نوراحمد خالدی