یکی از تبعات نا میمون اشغال بیست ساله ؛‌

هجوم فرهنگی به کشور ما ست

از تبعات نا میمون اشغال بیست ساله افغانستان یکی هم‌هجوم فرهنگی عده ای از کشورها در مطبوعات صوتی ، تصویری و نوشتاری است . عده ای از مقلدین فکر میکنند      عاریت گیری برخی نامها ، کلمات و مصطلحات غیر معمول در زبان فارسی دری مایه بلند قامتی ادبی و فهم‌ایشان میباشد . در بسا موارد زبان هنری و شعری ما زبان ترجمه شده بوده است ( از کوچه صدای سبز گیتار امد ) چنین مصرع یا جمله اصلآ در زبان دری معمول نبوده ، خوشایند و دلنشین هم‌نمی باشد .

متاسفانه بر خی شبکه های تلویزیونی مزدور در ترویج این چنین کلمات نقش منفی بلند بازی کرده اند ( دادستان کل ، پرونده و دهها نام های دیگر ) چیز های تحمیل شده در ژورنالیسم بیست سال اخیر بوده است در حالیکه نه در قانون اساسی ونه در مکاتبات رسمی دولتی معمول نبوده و مورد استعمال نداشته اند .

از جمله کشورهایکه درین هجوم فرهنگی دست بالاتر داشته است ایران است . ایرانیکه همه مشاهیر ، دانشمندان و سخنسرایان فارسی زبان افغانستان را جزء مفاخر ادبی و تاریخی خود میدانند مثل مولانای بزرگ که محل زاد وولدش سرزمین خراسان ( ولایت بلخ است ) را از خود میدانند و سید جمالدین افغان را اسد ابادی ایرانی میگویند .

درین جدال فرهنگی واقعآ افعانها عقب مانده اند زیرا انقدر که محققین و دانشمندان ایرانی در باره اثار و کلام‌دانشمندان افغانی تحقیق نموده اند افغانها انجام نداده اند بیست سال قبل ویدیویی را از یک سیمنار افغانها در استرالیا که جوانان ایرانی هم شرکت داشتند دیدم دو دانشمند افغانی مرحوم دکتور روان فرهادی و مرحوم پوهاند دکتور جاوید از سخنرانان این سیمنار بودند حین بحث روی مفاخر ادبی افغانها در برابر ایرانی های شرکت کننده هابا پرخاش میگفتند مولانا از افغانستان است یک جوان ایرانی برخاست و گفت خوب این مولانا از شما ولی بگوئید در مورد اثار مولانای تان چه مقدار تحقیق کرده اید و اثار نگاشته اید با تحققیات گسترده و وسیعی که ایرانی ها انجام داده اند این غنای ادبی و عرفانی بیشتر به ما تعلق میگیرد یا به شما ؟ هردو دانمشند افغانی سکوت کردند یا نخواستند جواب بگویند .

دولتهای افغانستان از لحاظ تحقیقات و نویسندگی توجهی به غنایم فرهنگی و علمی سرزمین ما نداشته اند و ازاد گذاشته اند تا این غنایم به تاراج فرهنگی ایرانیان برود .

در نوشته ای برخی محترمین افغانی دیده میشود که در کنار نامهای دوازدگانه سال که از قرنها در زبان ما معمول بوده نام ایرانی همان ماه را نیز مینویسند مانند اردیببهشت و مهرگان وعیره .گرچه از لحاظ ادبیات و نگارش متون تفاوتهای زیادی در میان نیست اما ترویج کلمات و نامهایکه در زبان فارسی دری وجود دارد از گویش ایرانی به افغانی هیچگونه افتخار ندارد جز خود نمایی ایران گرایانه و بیگانه سازی داشته های خودی .

مثال ؛

هفتصد سال قبل از امروز نام ماههای سال افغانی در شعر و ادب ایرانی مروج بوده اما حالا چرا سر قافله دور داده میشود .

مرحوم محمود شبستر ی که از جمله عرفای دانشمند و صاحب اثر ( گلشن راز ) است ، مجموعه شعری ان یکهزار و یکصد بیت را حتوا میکند ، تفکر توحید وجودی را درین یکهزار و یکصد بیت بسیار زیبا و به سبک خاص خودش با طرح سوال ، ارائه جواب و اوردن مثال بیان میدارد هفتصد سال قبل از امروز ذکر بروج سال در اثر شان چنین است :

به هر روز وشبی این چرخ اعظم

کند دور نمای گرد عالم

وزو افلاک دیگر هم‌بدین سان

به چرخ اندر همی باشند گردان

ولی بر عکس دور چرخ اطلس

همی گردند این هشت مقوس

معدل کرسی ذات البروج است

که انرا نه تفاوت نی خروج است

حمل با ثور و با جوزا و خرچنگ

برو بر همچو شیر و خوشه اونگ

اگر میزان و عقرب پس کمان است

زجدی و دلو و حوت انجا نشان است

زحل را جدی و دلو و مشتری باز

به قوس حوت کرد انجام و آعاز

حمل با عقرب امد جای بهرام‌

اسد خورشید را شد جای ارام

چو زهره ثور و میزان ساخت گوشه

عطارد رفت در جوزا و گوشه

قمر خرچنگ را هم جنس خود دید

ذنب چون راس شد یک‌عقده بگزید

این شیخ بزرگوار عمر کوتاه ۳۳ ساله داشتند ، گلشن‌راز این بزرگوار را چند دانشمند دیگر منجمله محمد لاهیجی شرح کرده اند .

ما و ایرانیان در غناهای فرهنگی و ادبی و عرفانی مشترکات زیاد داریم اما روان عظمت طلبانه و منش خود خواهانه انان روی مشترکات را می پوشاند و میخواهند انچه در ادب فارسی دری بوده است همه از ایشان اند که دور از انصاف میباشد . افغانهای ایران گرای ما نباید وسیله ترویج عظمت طلبی و خود منشی بیگانه گردند.