ناسیونالیسم در قرن ۲۱

این تفکر سیاسی به منظور ایجاد و حفظ وحدت مردمانیست که با مشترکات زبانی و فرهنگی ، سنن و اداب و برخی مشخصات دیگر چون تعلقات قومی ، نژادی و قبیلوی در محور منافع مشترک بسر میبرند .

ناسیونالیسم در مشرق زمین عمدتآ از نیمه دوم قرن نزده با الهام از حس ازادیخواهی ، دموکراسی و رفع تفاوتهای عمیق زندگی مادی و اقتصادی میان غرب نشینان نشات کرده و منشاء انتقال ان به مشرق زمین روشنفکران تحصیلکرده در غرب بودند ، انها میخواستند در روشنی این اندیشه دولتهای مستقل ایجاد کنند و پای استعمار را از کشورهایشان بیرون سازند . شخصیتهای چون مهاتماگاندی ، جواهرلعل نهرو در هند ، دکتور سونیات سن در چین ، قوام نکرومه ، جولیوس نایرری در افریقا و دکتور مصدق در ایران همه تحصیلکرده های غرب بودند که با روحیه ضد استعماری کمر به بیدار سازی مردمان شان بسته بودند .

در نیمه دوم قرن گذشته که بازار تیوری سازی برای تبلیغ انترناسیونالیسم و کسموپولیتیسم ( جهان وطنی ) گرمی داشت در هردو مفکوره رگه های پنهان ناسیونالیسم بخاطر توسعه و حفظ منافع قدرتهای بزرگ جا داشت .

در جهان سوم عمدتآ ممالک اسیا ، افریقا و امریکای لاتین پیش زمینه های تبلیغی ان دو وجود داشت که اتصال به ان مفکوره ها نوعی مدرنیزه نمایی روشنفکرانه را نمایش میداد ، در حالیکه در برخی ازین ممالک هنوز ناسیونالیسم نه تنها که نضج نیافته بود اصلآ پیوندهای مشترک ملت شدن ناپیدا و یا هم‌گسست پذیر بود چه رسد به انترناسیونالست شدن .

در قرن ۲۱ مقوله های چون " جامعه جهانی " و " دهکده جهانی " معمول نوشته ها و زبانزد تحلیلگران بوده است .

با فهم اینکه چالش ها و فرصتهای مشترک در جهان امروز میان بشریت وجود دارد ( چون تهدید برای صلح و امنیت بین المللی ، خطر سلاح اتمی ، تروریسم ، باندهای تبهکار ، مواد مخدر ، مشکل محیط زیست و الودگی ان با تغیر اقلیم ، امراض ناشناخته ، مناقشات محلی و مذهبی ، عمیقتر شدن شکاف میان شمال و جنوب ) نباید رخ دیگر مسئله در سایه این دو مقوله قرار گیرد .

برغم تبلیغات وسیع جهانی که انحصارگران جهان جنگ و سرمایه در روان شناسی کتگوری های مختلف مردم مهارت دارد منظومه ای بر خاسته از منافع انان بنام منافع ملی یا حیاتی در متن ان هیاهوی مطبوعاتی و سیاسی جادارد .

افغانستان نمونه ای از همین روند نیمه دوم قرن گذشته است که سرنوشتش در ۵۰ سال اخیر با خون و ویرانی رقم خورده است .

نبود نضج در مناسبات میام اقوامی پس از شش دهه نظریه پردا ی و یا قبول تیوریهای تبلیغ شده زمان انقطاب جهانی از جانب گروههای روشنفکری مطرح در کشور با تغیرات در قدرت ( گاهی سطحی و چندین بار عمقی از کودتای خانوادگی ویا تعیرات در سطح اتکای قدرت سیاسی اعم از مسیر چپ‌و یاراست مذهبی تا حاکمیت جاری ) منتج به تمایلات غیر ملی متکی بر قومگرایی گردید .

اگر گفته شود فقدان تفکر ملی و وابستگی های منفعتی اقوام از عوامل نا به سامانی های اخیر بوده است بی مورد نخواهد باشد .

در طرحها گفته میشد ناسیونالیسم در قرن نزده و اوایل قرن ۲۰ عکس العمل تحول طلبانه بود اما در دهه چهل ان قرن به فاشسم گرائید و در دهه های بعدی بخصوص اوایل قرن ۲۱ باعث برتری طلبی ، توسعه جویی جدید و اسباب جنگها و عملیاتهای نظامی تجاوزی گردیده است .این حقیقت در قرن ۲۱ را لوی درستیز امریکا در اپریل سال ۲۰۲۲ چنین بیان کرد " تقریبآ چهار صدهزار نظامی امریکایی در ۱۵۵ کشور جهان حضور دارند " که منظور ان حفظ منافع حیاتی امریکا میباشد .

در جنبش روشنفکری چپ در افغانستان هوشدار نسبت تمایل به ناسیونالیسم در بحثها و نوشته ها جایگاه خاص داشت و در مقایسه با تیوری انتر ناسیونالستی گرایش به عظمت طلبی تلقی میگردید . اما در ان زمان جامعه با چنین توهمی بیگانه بود زیرا ساختار فزیکی جغرافیای افغانستان باعث زندگی های جداگانه و دور افتاده از هم میان اقوام و قبایل شده است.

هوشدارهای روشنفکرانه تمایل به ناسیونالیسم ، روشنفکر جامعه مارا " هم از زاغ ماند و هم از رزاق " که تا کنون با وجود سرگردانی های مهاجرتی در غرب دچار توهم رد و قبول اندیشه ملی گرایی میباشند .

روسیه از هم ‌پاشیده پس از فرو ریزی نظام سوسیالیستی که مجددآ توان مقابله با ناتو و غرب را بدست اورده است از برکت حس ملی و ناسیونالیستی انست ، المان ، جاپان و بسا کشورهای اسیب دیده از جنگ جهانی دوم روی همین خط توانستند قد بر افرازند و مجددآ جزء جهان رفاه و ارامش گردند .

تفکر ملی در یک کشور چندین قومی و ملیتی میتواند به مثابه رسن پیوند دهنده منافع اقوام و ملیتها باشد و ازان دربرابر دست درازی یا نگاه های استعمارجویانه بیگانگان یگانگی ملی را تمثیل کرده برای حمایت و انکشاف منافع ملی با منطقه و جهان داخل تعامل گردد .

با یک اما درین بحث !

در جهان امروز تنها با تکیه بر ناسیونالیسم نمیشود راه حل معضلات ممالک عقب مانده را دریافت . اگر این تفکر همانند بسا از رفتارها و کردارهای افراطی شده از مسیر افراطیت چه مذهبی یا غیر مذهبی عبور کند نمیشود بدون قبول اصول و پرنسیپهای همکاری های سازنده منطقوی ، قاروی و جهانی بر انبوه پیامد های منفی بجا مانده از جنگ و اشغال غلبه شود .