افغانستان حوزه نفوذ یا خطه دور از دسترسی تروریسم ؟

قرن ۲۱ زمان تغییرات آرام بر سر گسترش حوزه نفوذ قدرتها نبود ، با حفظ یک قطبی شدن جهان و نبود قدرت بازدارنده نفوذ امریکا در اسیا؛ اروپا ایالات متحده برای توسعه و گسترش حوزه نفوذش از مسیر نظامی و جنگی تا سرحد کارگیری پیمان ناتو پیش رفت . جاهایکه امریکا متوسل به قوه نظامی شد همان مناطق باز مانده زمان جنگ سرد بود که برخی وابستگی به شوروی سابق داشت و برخی هم حاصل سیاستگذاری ضد شوروی از جانب ان کشور .

در افغانسنان ترکیبی از هردو حالت وجود داشت ، بر سر اقتداری چپ در حمایت دوامدار شوروی و بر افروزی جنگ با حمایت دوامدار امریکا و متحدین ان از ساحه مورد منازعه مناطق قبایلی انطرف دیورند لاین با مرکزیت پشاور . ان جنگ خونین و ویرانگر بود ، و باعث گسترش تروریسم در سطح منطقه و جهان شد که اثرات ان هنوز ادامه دارد و تبعات ان با همان جانبداری جاری است . دولت جمهوری چین بحیث بازیگر دلسرد شده از امریکا در بازی جدید جای پای ارامتر باز میکند . این بازی دوام‌همان بازی قبلی است ولی رو پوش ان مشکل تروریسم ، حقوق بشر ، رفع قیود بر زندگی زنان در وجود قانونی سازی امور کشور با محوریت قانون اساسی در وجود یک دولت همه شمول میباشد .

قدرتهای رقیب روی این اصول موقف مشترک دارند ، روسیه ، چین و متحدین انها تشویش از نفوذ تروریسم در سرزمینهای خود و متحدین شان دارند و با سیاست بدون وضع قیود و فشار علاقمند جلب توجه امارت اسلامی به جانب خود اند تا در اینده در چوکات عقد برخی معاهدات از لحاظ حقوقی و سیاسی طالبان را متعهد به این خواست سازند .

اما امریکا و متحدین غربی اش در یک روند پیچیده و سرپوشیده سیاسی با طالبان در طلب تعامل اند ، حاکمیت فضایی کشور را با طیارات بی سرنشین نقض میکند ، جنگ تبلیغاتی گسترده ای را پیش میبرد ، در گرد همایی های بیرونی ابزار و وسایل در خدمت داشته بیش از ۵۰ سال گذشته و ۲۰ سال اخیر را پیش درامد تداخل و نفوذ در افغانستان بکار میگیرد ، اما در کنار این موضعگیری با دادن ۴۰ ملیون دالر در هفته ثبات بازار و نرخ افغانی را حفظ میکند و نمیگذارد بحران قیمتها و قلت مواد مصرفی در بازار محسوس گردد یعنی با تیغِ دو دم فشار و دلجویی در پی ایجاد تِغیرات دلخواه خویش است . امریکا برای بجا سازی سیاستهایش بر افراد و چهره های وفادار بخود تکیه میکند که با داشتن چهره های اول جریانات هواخواه و دادن پول های گزاف نفود ان را در دولت افزایش دهد و ازین طریق بر سیاستگذاری و اجراآت دولتی تاثیر با اطمینان داشته باشد .

انچه درین ‌میانه بحیث محور انجذاب قدرتهای رقیب عمل میکند حاکمیت موجود در کشور است که اداره مملکت را بدست دارد و با سختگیری های سه ساله نتوانسته است در جلب اطمینان خارجی ها با سرعت بیشتر عمل کند و از ناباوری ها بکاهد .

خط فکری که طالبان به ان انهماک ورزیده و نیروی تنظیمی شانرا بدور ان بسیج نگهمیدارند متفاوت از خط فکری است که طی بیش از چهل سال احزاب و تنظیمها انتخاب کرده بودند ان خطوط فکری با دو مشکل میان حزبی و تنظیمی و عدم پذیرش برخی از کتگوری های مردم مواجه بود که هردو باعث جنگهای خونین گردید و ناکام شد .تا حال که سه سال از حاکمیت طالبان در گذر است ان حالات تکرار نشده ارامش نسبی برقرار است .

با امادگی ها برای برگزاری دوحه سوم برخی از نرمشهای جزئی و قسمآ افشا ناشده جریان دارد و یگان چهره های مطمئن برای امریکا در کابل رفت و امد دارند .

در موقعیت موجود تغیر انی در سیاست پیش گرفته شده بدون برخی شکست و ریخت های میان تنظیمی طالبان بوده نمیتواند ، فکر میشود که تاءنی در سازش با غرب و امریکا که هدف جنگی ۲۰ ساله ضد اشغال بودند ناشی از همین حالت باشد .

هرچه هست برای افغانستان دو اصل نهایت با اهمیت میباشد ؛

۱-- تعامل با همه جهان .

۲-- عدم برگشت به حالات گذشته که پیامد ان برای ثبات ، امنیت و دولتداری گوارا نمیباشد .

بهترین راه اتخاذ سیاست مدون قانون محور با برخی تغیرات ضروری در جهت ارامش روانی و مادی مردم است ( اجزای این سیاست همان های میباشد که جهان ومردم افغاستان خواهان ان است ) .تا ازین طریق اعتماد جهان و اطمینان‌ مردم‌جلب گردد وبهبودی های چشمگیر در دولتداری به میان اید ، تداوم‌سیاست نفی دیگران ، تگ محوری قدرت ، انعطاف ناپذیری در سیاست پیش گرفته سه ساله نمیتواند راهگشای مشکلات جاری باشد .