ریشۀ معضلات جاری افغانستان
اکتوبر۲۰۲۴
کشور رنج کشیدۀ افغانستان طی نیم قرنی که گذشت ، با معضلات گوناگون مواجه بوده است . این معضلات بالوسیلۀ عوامل مختلف داخلی و خارجی بمیان آمده اند. واضح است که بررسی هریک ازین عوامل دراین نوشتۀ مختصرممکن نیست. ولی ریشه وجریان چند معضلۀ مهم که تا امروز مردم بلاکشیدۀ ما با آن مواجه اند ، ذیلا" مورد بررسی قرار میگیرد :
اول — با براه افتادن کودتای ۲۶ سرطان ۱۳۵۲ و رسیدن مجدد داود خان براریکۀ قدرت ، کشمکش ها میان دولت های افغانستان و پاکستان بالا گرفت . زیرا داود خان در روز اول کودتا از " سعی دائمی برای یافتن راه حل قضیۀ پشتونستان " وعده داد . (۱) این وضع برای اسلامگرایانی که مخالفت شان دربرابر نظام جمهوری ، مورد توجه وحمایت مردم افغانستان قرار نگرفته بود ، فرصت را مساعد ساخت تا از اصطکاک سیاست هردو کشوردرجهت تبارز خودشان استفاده نمایند . چندین چهرۀ ازین گروه ها به پاکستان نقل مکان کرده و خودرا در متابعت از سیاست های مداخله گرانۀ آنکشورعلیه وطن شان قراردادند. وظیفۀ اولی آنها این بود که عقاید مردم ما را مورد سؤاستفادۀ سیاسی قرارداده و شعار های "اسلام تکفیری" را بعوض اسلام معتدل ترویج دهند . به همین منظور کمپ های تربیۀ نظامی در داخل قلمرو پاکستان برای تربیه و تجهیزمخالفین رژیم دولت افغانستان بوجود آمد. در کمپ " ورسک" (۲ ) بطورعاجل پنج هزارنفربخاطردهشت افگنی درداخل افغانستان ، تحت تربیۀ قرارگرفتند .
تعدادی ازین تربیه شدگان در برخی از ولایت های افغانستان هجوم برده و دست به آشوب ها زدند . اما بزودی آنها ازجانب قوای امنیتی دولت جمهوری افغانستان سرکوب شدند. هکذا گردانندگان این حرکات سرکوب شده ، میدان برخورد ها را ترک کرده وبه کمپ تربیه کنندۀ شان در پاکستان بازگشتند.
دوم — معضلۀ دوم این بود که طی پنج سال حاکمیت رژیم جمهوری ، قدرت دولتی بر پایۀ یک سیستم مستحکم عدالت محورو انصاف مستقرنگردیده وبرای آزادی بیان و مبارزات منورانۀ مردم فرصت داده نشد . دربخش سیاست خارجی نیز چرخش متضاد با سیاست های گذشته دولت روی دست گرفته شد. نزدیکی با رژیم آنوقت مصرکه روابط خودرا با اتحادشوروی برهم زده بود ، همجنان تلاش برای بهبود روابط با پاکستان ، تشویش را نزد ماسکو بوجود آورد.
درچنین وضع یکی ازرهبران صاحب نظرو برجستۀ جناح پرچم حزب د.خ.ا ( میراکبرخیبر) درشهرکابل ترورشد. (۳) وقوع این حادثۀ هولناک ، موجب ناراحتی شدید اعضای حزب گردید. اما رهبری دولت هیچگونه تعهد آرام بخش بخاطر کشف وسرکوب قاتل انجام نداد . برعکس علیه سهمگیری فوق العاده زیاد مردم در مراسم تدفین آن مرحوم عکس العمل نشان داده و پس ازچند روز، شخصیت های سرشناس حزب را توقیف نمود.
ازین فرصت یک چهرۀ جنجالی حزب ، به نام حفیظ الله امین که مسئوول سازماندهی مخفی نظامیان مربوط به جناح خلق بود ، استفاده کرده وبدون تفاهم با رهبری حزب ، دستورقیام علیه جمهوریت محمد داود خان را به نظامیان مرتبط بخود صادرکرد.
نظامیان مورد نظراو ، مرکزقدرت را درارگ ریاست جمهوری محاصره کرده وبا مسخر شدن بر تعمیر رادیو - تلویزیون ملی ، رهبران توقیف شدۀ حزب را آزاد نموده و به آنجا انتقال داد ند. این رهبران درتعمیر رادیو- تلویزیون روی چگونگی برخورد با محمد داود خان که درمحاصرۀ نظامیان قرارداشت ، به صحبت پرداختند. دستگیر پنجشیری که یکی ازاعضای رهبری متعلق به جناح خلق بود ، در کتاب خود مینگارد : " نورمحمد تره کی و ببرک کارمل درهمان آغازدوبرخورد جداگانه ومتضاد با مسئلۀ سرکوب خونین یا مسالمت آمیز، با سردارداود داشتند. ببرک کارمل طرفداربرخورد با انعطاف با سردار داود و خاندانش بود. او اصرارمیکرد که باید سردار محمد داود کشته نشود . زنده به دست آید. کارمل معتقد بود که هرگاه با سردار داود وخاندانش به شیوۀ مسالمت آمیزوقانونی برخورد شود ، اولا" ماهیت هومانیستی ودیموکراتیک انقلاب ما آشکارمیگردد ، ثانیا" سنن اخلاقی ، ملی ودینی مردم ما احترام میشود." (۴) پنجشیری با انعکاس گفتگوها درین نشست تذکرمیدهد که " سلیمان لایق ، دربارۀ شیوۀ برخورد با سردار داود درپاسخ به تره کی گفت : دا فرعون و وژل شی ". (۵)
نظریات مسالمت آمیز ، مورد تائید حفیظ الله امین قرا نگرفت .او نشست را ترک کرده و دردهلیز دستورخودرا درمورد محمد داود خان وهمه کسانی که با وی درمحاصره بودند ، بشمول هفده عضو خانواده اش را ، به نظامیان وابسته به خود صادرکرد .
سوم — کشتاروحشیانۀ محمد داود خان وخانوادۀ او ، خشم ونفرت بخش های وسیع ازمردم را برعلیه قیام کنندگان هفت ثور بوجود آورد. چنین عکس العمل روزبروز افزایش میآفت . زیرا کارکرد رژیم ، مبتنی برخود کامگی واستبداد ادامه داشت . همین روش حکومتداری سبب میشد تا مخالفین رژیم درقالب گروه های اسلامگرا درسراسر کشورظهورکرده وپایه های محدود رژیم هنوزهم محدود ترگردد . بخصوص پس ازآنکه با جابجا سازی نظامیان جناح خلق در رأس قوای امنیتی ، پلان سرکوب جناح متحد حزب ( جناح پرچم ) روی دست گرفته شد. این سیاست وحشیگرانه آنقدرجلورفت که جان رهبر جناح خلق هم محفوظ نماند . پس ازقتل نورمحمد تره کی ، پروسۀ محدود شدن پایه های اجتماعی دولت شدت بیشتر یافت .
چهارم — پس ازقتل نورمحمد تره کی ، آخرین امید رهبری اتحاد شوروی درجهت بقای قدرت دولتی همسایۀ جنوبی اش ( افغانستان ) ازبین رفت . لذا به این فکرشدند که بخاطرجلوگیری ازپیشروی مخالفین به استقامت سرحد جنوبی قلمرواتحاد شوروی ، قوای مسلح خودرا وارد عرصه عمل نمایند .
با ورود قوای مسلح اتحاد شوروی به افغانستان، تغییرات مهم درعرصۀ سیاست داخلی وخارجی افغانستان بوجود آمد . حفیظ الله امین وگروپ اش سرکوب شدند. قدرت دولتی دردست جناح پرچم ورهبران کنارزده شدۀ جناح خلق قرارگرفت .
گرچه رژِیم جدید به رهبری ببرک کارمل اصلاحات زیادی را یکی پی دیگردرتمام عرصه ها پیشکش مینمود ، ولی بخاطرقوت گرفتن بُعد خارجی جنگ که جهات داخلی آنرا تحت الشعاع قرارداده و اوضاع را نا امن میساخت ، زمینۀ تحقق آن کمتر ممکن بود .
بخصوص که پیش ازبقدرت رسیدن او ، اهالی زیادی ازروش جبارانۀ رژیم قبلی آزرده شده و روابط خودرا با گروه های مستقردرایران وپاکستان تنظیم کرده بودند. این افغانها اجازه نداشتند تا به پیشنهادات رژیم گوش دهند . حتی آنها پس از بیرون رفت قوای شوروی هم به اعلام مشی مصلحه ملی ازجانب داکترنجیب الله گوش نداده و به آن نه پیوستند .
پنجم — با مستقرشدن قطعات اتحاد شوروی درافغانستان ، حریفان بین المللی آنها نیزفرصت را مساعد یافتند تا مخالفین مسلح دولت را درهردوکشورهمسایۀ افغانستان ( پاکستان وایران ) کمک نا محدود مالی وتسلیحاتی نمایند. به این ترتیب آنها برای افغانستان درشرایط جنگ سرد ، یک بستر جنگ گرم را آماده ساختند.
این تقابل یکباردیکرواضح ساخت که نقش موقعیت جغرافیای افغانستان در بروز رویداد های حال ومستقبل مانند گذشته لاتغیرمانده است . به عبارت دیگربازهم موقعیت جیواستراتیژیک افغانستان منحیث یک معضل بزرگ ، این کشور را به میدان برخورد قدرت های منطقوی و جهانی کشانید.
ششم — استفاده ازعقاید مذهبی مردم منحیث وسیله ، جهت راه اندازی تمام جنگ ها درافغانستان طی نیم قرنی که گذشت ، صورت میگرفت . به همین منظور درزیرنام " جهاد " یعنی "جنگ مقدس " ، هشت تنظیم را درایران وهفت تنظیم دیگررا در پاکستان بوجود آوردند. همچنان هزاران تبعۀ خارجی تحت پروگرام های خاص به این"جنگ مقدس " علیه دولت افغانستان کشانیده شدند. آنعده عرب های که بعد ازیک دوره جنگیدن درافغانستان دوباره به وطن خود برمیگشتند بنام " الافغانی " مورد ستایش قرارمیگرفتند . این نام منحیث یک لقب مقدس به آنها تفویض میشد .
درنتیجۀ جنگ " مقدس" تلفات بی شمارانسانی وخسارات مالی برجامعه وپیکرناتوان اقتصاد افغانستان وارد شد . هزاران نفر شهید ، زخمی و یا معلول شدند وصدها هزاردیگرخانه و کاشانۀ شانرا ترک گفته به دیارغربت روی آوردند.
رهبران تنظیم ها برطبق مشی که برای ایشان داده شده بود ، با هرنوع تعامل و مصالحه که ازجانب دولت افغانستان پیشکش میشد ، مخالفت میکردند. تا آنکه پس ازسقوط دولت به داخل پائیتخت راه یافتند.
با ورود شان به کابل ، بلاوقفه جنگ های تنظیمی علیه همدیگر شان براه افتاد. بالاثر این جنگ ها شصت وپنج هزارمسکونۀ شهرکابل شهید و یک صدوسی هزار دیگرشان معلول شدند. همچنان منازل و دارائی های شان مورد چور و چپاول قرارگرفت .
پائتخت تاریخی افغانستان بخاطرآرمان جنرال ضیااحق وشعارجنرال اخترعبدالرحمن که میگفت : " کابل باید بسوزد" به ویرانه مبدل شد. نوازشریف صدراعظم همان وقت پاکستان به پارلمان آنکشورگزارش داد که ما به اهداف خود در افغانستان رسیدیم .قوای مسلح نیرومند آنکشور را منحل کردیم .
پس از آن همه ویرانگری و غارت ، پاکستان گام دیکردرجهت ایجاد عمق استراتیژیک کشور خویش درافغانستان برداشت. تا منافع ملی خودرا بطوردائمی درآن سرزمین برآورده سازد.
ازآجائیکه تنظیم های هفتگانه نتوانسته بودند ، وظایف سپرده شده برای شان را درست انجام دهند ، لذا اسلام آباد سازمان دیکری را زیر نام "طالبان " وارد معرکه نمود .
هفتم — با مسلط شدن طالبان بربخش های وسیع از قلمروافغانستان ، جنگ های تنظیمی متوقف شد . اما مطابق پلانهای استراتیژیک پاکستان ، عقب مانده ترین اقدامات بخاطرمحروم ساختن جامعۀ افغانی ازرفاه ، علم ودانش روی دست گرفته شد. تا توانمندی جامعه تضعیف شود. زیرا پاکستان میدانست که آگاهی جامعۀ افغانی زمینۀ های توانمندیی آن را بوجود میآورد.
طالبان بتاریخ ۱۳ اپریل ۱۹۹۶ شخصی را بنام "ملاعمر" که تا آنوقت نزد مردم افغانستان ناشناخته بود ، لقب " امیرالمومنین" دادند. ملا عمردرپهلوی سایر اقداماتش ، به اسلام گرایان عرب امکانات وفرصت بیشتراستفاده ازسرزمین افغانها رامساعد ساخته وحتی با رهبر آنها ( اوسامه بن لادن ) ارتباط خویشاوندی برقرار کرد. اوسامه ، پولدارعرب و سازمانده اعمال وحشتناک تروریستی بود .
پس ازحادثۀ غم انگیز یازدهم سپتمبر۲۰۰۱ درنیویارک ، ایالات متحدۀ امریکا ازطالبان تقاضا نمود تا اوسامه را به امریکا تحویل دهند. اما رهبری طالبان ازین خواست مقامات امریکائی سرباززده وحاضربه همکاری نشدند . درپاسخ به این موضعگیری طالبان ، قوتهای ناتو وارد عمل شد وطالبان را از اریکۀ قدرت برکنارکردند. پس ازسقوط طالبان ، پاکستان نقش دوگانه را درپیش گرفت . ازیکسوبرخی چهره های شناخته شدۀ طالبان را تسلیم قوتهای امریکائی نمود تا در زندان گوانتاناما محبوس گردند . ازجانب دیگرزمینه های اختفا را برای اوسامه و فرماندهان او درداخل پاکستان فراهم ساخت .
هشتم — درعملیات برکنارسازی طالبان ازقدرت ، ملیشه ها وتنظیم های شکست خوردۀ جهادی همکاری زیادی با قوتهای خارجی نمودند . بخاطرهمین خدمات شان ، آنها درتشکیل ادارۀ بعدی سهمیۀ بزرگی بدست آوردند. ولی متأسفانه توجه این گروه ها همیش روی منفعت شخصی خودشان متمرکزبوده وهیچگونه علاقه یی به پیشرفت و ترقی جامعۀ خود نداشتند .بنابرهمین طرزدید ، آنها بخش اعظم کمک ها ی خارجی را به غارت برده ودر بیرون از کشور سرمایگذاری کردند.
مبتنی بر همین طرزالعمل ، چپاولگری درشهرها گسترش میافت . درحالیکه درقراء وقصبات کشورروز تا روز آتش جنگ میان طالبان وقوای مدافع دولت بالامیگرفت . طی بیست سال جنگ با طالبان حدود پنج هزارقوای مسلح خارجی وهشتاد هزار قوای مدافع داخلی جان های شانرا ازدست دادند. تلفات طالبان مسلح نیز درحدود نود هزارنفرتخمین میشود.
پس ازدودهه مصارف مالی وتلفات انسانی ، دولت امریکا تصمیم گرفت که بدون شرکت دولت افغانستان ، مذاکره با طالبان را درشهر" دوحه " انجام دهد . درنتیجۀ این مذاکرات ، دولت امریکا قطعات نظامی خودرا ازافغانستان خارج کرده و سلاحهای دست داشتۀ شان را به جانب مقابل (طالبان ) واگذارشد .
بالاثراین تصمیم ، دولت جمهوری اسلامی افغانستان فروپاشید وبعوض آن طالبان تحت نام " امارت اسلامی طالبان " برکشورمسلط گردیدند .
نهم — اکنون" امارت اسلامی" پس از بیست سال ، باردیگر برسرزمین افغانها حکومت میرانند. این بارقدرت وتوانائی آنها درمقایسه با گذشتۀ حکومتداری شان فوق العاده زیاد است . زیرا نه تنها شمارجنگجویان سازمان یافتۀ آنها چندین برابر افزایش یافته است . بلکه سلاحهای بجاماندۀ قوتهای خارجی و دولت سابق که اکنون دراختیارآنها قراردارد ، توانائی رزمی شانرا بطوربی سابقه بالا میبرد .
طالبان برخلاف ادعای بعضی ازسخن گویان در رسانه ها ، مشی اولی خودرا دررابطه به پایمال ساختن حقوق بشروآزادی های مدنی مردم ، علی الرغم گذشت بیست سال هیچ تغیرنداده اند . فرمان اخیرهیبت الله به ارتباط محروم ساختن زنان ازهرنوع حقوق انسانی ، مبین توطئه های نافرجام قدرت های پشت پرده است که باید هرچه زودتر شناسایی شوند. زیرا حکم پوشاندن روی زن منحیث عورت درقرآن کریم وهیچ یک از مذاهب اسلامی وجود ندارد. اما طالبان خلاف آن عمل میکنند . با چنین عملکرد خود ، طالبان این جهان را برای زنان مؤمن افغانستان جهنم ساخته اند . آنها زنان را ازحق کاروتعلیم محروم کرده وتطبیق اساسات اسلامی را مطابق اذهان عقبگرایانۀ خود ، تفسیروتعبیرمینمایند.
این قواعد نابخردانۀ طالبان ، برخی اقدامات خوب آنها را که درعرصه های منع کشت کوکنار، جلوگیری از فساد اداری واعماریک تعداد ازپروژه های زیرساختی وعمرانی اتخاذ نموده اند ، تحت شعاع قرارمیدهد .
ترکیب قومی رهبری دولت طالبان نیز یک معضلی است که ازجانب یک تعداد گروهها وچهره های مشخص درجهت تفرقه افگنی میان وطنداران ما مورد سؤ استفادۀ تبلیغاتی قرارمیگیرد. طالبان هنوزبه تشکیل یک دولت همه شمول برپایۀ قوانین تدوین شده ازجانب ملت افغانستان نه اندیشیده اند.
آنها فرامین خودساختۀ خودرا زیرنام حکومت سرپرست صادر میکنند که ازین عملکرد آنها ، تنها تفرقه افگنان سود میبرند.
دهم — آنهایی که دیگرنمیتوانند چهره های واقعی خودرا درپوشش مذهب پنهان کرده وعوام فریبی نمایند ، حالا به دامن زدن اختلافات قومی ومنطقوی متوسل شده اند . تا محورهای قدرت را برای خویش بوجود آورند. آنها کلمۀ "پشتون" را با کلمۀ " افغان " مرادف ساخته وهویت ملی افغان ها را مورد سوال قرارمیدهند .این گروه ادعا دارند که کشورما درعهد امیرعبدالرحمن خان ( ۱۸۸۰ - ۱۹۰۱) به اسم " افغانستان " نام گذاری شده است .
درپاسخ به این جعلیات آنها باید متذکرشد که پس از تأسیس افغانستان بسال ۱۷۴۷م درآثار محققین زیادی طی قرون هجده ونزدۀ میلادی ، نام " افغانستان" بکارگرفته شده است . بخاطراختصارکلام ، می توان بیان حقیقت را درآثار این دوتاریخ نگار شناخته شدۀ همان عصر بطور مثال ارائه کرد :
۱- جان فورستر، سفرنامه ، محل چاپ لندن ، تاریخ طبع ۱۷۸۹م
۲- مونت ستورات الفنستون ، شرح سفربسال ۱۸۰۹م ، محل چاپ لندن ، تاریخ طبع ۱۸۴۲م
همچنان نام افغانستان درمعاهدات بین الدول منطقه ، طی قرون هجده ونزدهم به چشم میخورد که تذکر دومعاهدۀ ذیل میتواند جواب قناعت بخش به آنها باشد .
۱- معاهدۀ اول انگلیس وایران علیه افغانستان ، محل امضاء - تهران ، جنوری ۱۸۰۱م . (۶) درچهار مادۀ این معاهده ، نام کشور" افغانستان" ذکرشده است.
۲- دومین معاهدۀ انگلیس و ایران ، محل امضاء - تهران ۱۳مارچ ۱۸۰۹م (۷) درمادۀ هفتم این معاهده ، نام کشور"افغانستان" تذکریافته است. ازارائۀ اسناد دیگری که انتشارآن درین مقال فی الواقع تکرارارائۀ حقیقت است ، صرف نظر میشود .
بعضی ازتنظیمهای معزول شده ازقدرت درهمدستی با چهره های معلوم الحال ، بالوسیلۀ نشرات بیرون مرزی ، میکوشند تا تفرقه میان اقوام وساکنان مناطق کشورشان را مطرح کنند . آنها امیدواراند که با دامن زدن چنین اختلافات ، حامیان پرقدرت بیرونی را برای خود می یابند . اما واقعیت های تاریخی نشان میدهد که این خیال پردازان هیچگاه به تصورات غیرملی شان نایل نخواهند شد . زیرا سرزمین افغانها یک باغ زیبای ازاقوام وقبایل باهم برادراست که علیه هرگونه متجاوز ، دلیرانه ومتحدانه ازخاک شان دفاع کرده ووحدت ملی خودرا حفظ نموده اند . ختم
فهرست مؤخذات :
۱- اولین بیانیۀ داود خان جهت راه اندازی کودتا ۲۶ سرطان ۱۳۵۲
۲- مک کولوم ، بل - واشنگتن پست ، صفحۀ اول - شمارۀ دهم ، سپتمبر۱۹۸۹
۳- درماه جولای ۱۹۷۷ هردو جناح منشعب شدۀ ح.د.خ.ا که مشهوربه جناح های خلق وپرچم بودندد، پس از ده سال باهم وحدت کردند.
۴- دستگیرپنجشیری ، " ظهوروزوال حزب دیموکراتیک خلق افغانستان " ، بخش دوم ، صفخۀ ۹۵ ، اپریل ۱۹۹۹، پیشاور
۵- دستگیرپنجشیری ، همانجا صفحۀ ۹۶
۶- صدیق فرهنگ ، افغانستان درپنج قرن اخیر ، صفحۀ ۱۹۰
۷- صدیق فرهنگ ، همانجا ، صفحۀ ۲۰۶