تراژیدی افغانستان در چنبره مثلث
دروغ ،انکار و گریز از واقعیت ها
قسمت اول
تراژیدی افغانستان در تداوم بیش از چهل ساله اش ، در هر مرحله محصول چالش های داخلی و منطقوی و بین المللی بوده است که فقط این ملت مظلوم است که زیر سم سواران گروپ ها و گروه ها و دولتهای معین وتحت تطبیق پلانهای استخباراتی پاشان ، آسیب دیده و آسیب پذیر گردیده است. اما مشکل اصلی ناشی از وجدانان ها ی آمیخته با پول، قدرت ، چال و فریب اند که یا خود عامل بحران، سقوط و اضمحلال سیستم در افغانستان اند و با دروغ و فریب از اعمال تنظیم شده شان با پر روئي و وقاحت انکار میکنند و یا هم در صدد برائت خود و حواله همه گناه ها و خیانت ها بر دیگران میگردند. واقعیت ها نشان داده است که گناه کاران و ظالمان به وطن زمان در برابر افشا شدن پلانهای ضد ملت و منافع ملی بمانند دزد با پشتاره افشآ میگردند، از واقعیت ها گریز و خود را به اصطلاح عامیانه « به کوچه حسن چپ میزنند» که گویا آب از آب تکان نخورده است.
هدف از این مقاله توضیحی بر تراژیدی افغانستان است که در چنبره یک مثلث دروغ، انکار و گریز از واقیعت قرار داشته و دارد که بمانند مثلث « زشت، بد و شوم» ملت را در تداوم بدختی ، بحران و، فقر و نقض تمام حقوق وارزش های انسانی قرار دهد. بر علاوه تداوم این تراژيدی کشور را به میدان رقابت ها و پلانهای شوم استخباراتی کشور های منطقه و قدرت های رقیب در سطح جهان قرار داده است که جنگ های نیابتی، حکومت های مبتنی بر زور و استبداد و استفاده از فریب، خاک زدن بر چشم مردم و فریب مردمان پاکدل، خوشباور که تقلب های شرمگین زیر نام حقوق بشر و دموکراسی و دها مظالم دیگر تبلور و نتیجه آنها بوده است.
نویسنده در این مقاله سه ضلع مثلث متذکره را در موجودیت عملکرد های دستگاه استخبارات ایالات متحده آمریکا ، حکومت های افغانستان در بیست سال اخیر و گروه طالبان را به بررسی خواهد گرفت.
نویسنده در شرایط کنونی وظیفه و مسئولیت بزرگ اهل قلم، دانش و تخصص و مدعیان صاحب اندیشه وطن و مردم و ترقی و تنور میداند که سیر و تیغ بران و هدفمند قلم ، اندیشه و دانش خویش را بر افشای این پدیده های نا میمون و مخرب برای تداوم بقای وطن و وفاق ملی در جغرافیای منطقه راستا سازند. و باید سر به گریبان تفکر فرو برد که :
افغانستان در حساس ترین مرحله قرار دارد که باید به راه های برون رفت، تدوین و احیای اندیشه ملی ، تعهد و وفاداری بر منافع ملی ، وفاق ملی و افغانستان برای هر انسان این وطن اندیشید و قلم وقدم گذاشت، نه با زور سلاح و افکار کودتائی و خوشباوری به اجانب، بل به ارائه بدیل های منطقی ملی و وطنی و در مطابقت با خواست های مردم مظلوم و آسیبدیده گان که اکثریت قاطع در کشور اند و در آن قوم، تبار، زبان و مذهب نباید معیار استدلال و انتخاب باشند و یا اینکه با امید های واهی مبتنی بر تمایلات انحرافی خموشی اختیار نمود.
اکنون باید اهمیت موضوع را با ارايه فاکت های مطرح نمود که افغانستان و ملت مظلو م در بیش از چهل سال در چنبره آنها قرار داشته است و هنوز پایانی بر آنها نیست.
برای این توضیح لازم به نظر میرسد تا علاوه بر بررسی واقعیت های چهل و پنج سال اخیر تاریخ معاصر کشور، فاکت های اکتول و موجود درجریانات ۲۰ سال اخیر را به بررسی و نتیجه گیری گرفت.
حملات تروریستی بالای مقر پنتاگون و نیویارک در سپتامبر ۲۰۰۱ م. بهانه جدید و سازمان داده شده مداخله آمریکا به کشور های دیگر تلقی میگردد تا در قبال آن کشور های عراق، لیبیا و سوریه با مداخله نظامی و خلاف کنوانسیون های بین المللی از هم بپاشد و تحت نام و شعار « دیکتاتور ها باید از صحنه کشیده شوند» سه ملتی ،در نظم و آرامش و در جاده انکشافات اقتصای و اجتماعی را، به جنگ داخلی ، بحران و از بین برده تمام هسته های اقتصادی سوق داده مردم را یکی علیه دیگر آرایش سازماندهی جنگی دهد . مداخلات و دلایل مداخله که بعد ها به ظاهر امر در حلقه های سیاسی کشور های مداخله گر نقد میگردیدند ولی در تداوم مداخلات نا مشروع باز هم کشور دیگر به عین شیوه و هدف قربانی مداخلات میگردید. « کشور ها و پارلمانها صد بار توبه میکردند ولی باز هم عین عمل را انجام میدادند»
مداخله نظامی ایالات متحده آمریکا و شریکای ناتو در افغانستان ، با لشکر بیش از یکصد و پنجاه هزار نفری شان، بدون شک تداوم همان مداخلا ت در کشور های عراق، لیبیا و سوریه در افغانستان تلقی میگردد.
هجوم نظامی بر افغانستان همراه با هجوم فساد سرمایه گذاری سیاسی و استخباراتی در وجود وابسته ها و انسانهای بود که پول ، ثروت اندوزی نا مشروع، قدرت طلبی از طریق ایجاد حلقات و کانالهای زنجیری مافیائی قدرت و فساد وجدان و احساسات انسانی و وطنپرستی شان را بصورت قوی زیر سایه قرار داده بود.
این دولت ایالات متحده آمریکا بوده است که تروریز م را در افغانستان ایجاد، تقویت و تمویل نمود و یکباره خود علیه تروریم بین المللی قرار گرفته ، کشور ها را تحت مداخله نظامی قرار داد. این دولت ایالات متحده آمریکا و شرکای نظامی و استخباراتی شان بود که تحت نام انقلابات سبز چهره ها را در سیاست های کشور های مانند تونس و مصر تبدیل نمود.
در کشور ما ، ایالات متحده آمریکا طی کنفرانس ناکام بن تلاش نمود تا فقط حکومت وابسته های خود را که اکثریت قاطع آنها غاصبین و مفسدین فی الارض بودند ، بر اریکه قدرت راه داد. آیالات متحده آمریکا همه تلاش های مخفی و عریان را بکار برد تا هیچ یک از گروه ها و افراد وپاکنفس، مصمم و متعهد به وطن، منافع وطن و وطن پرستی در دستگاه دولت راه نیابند.
این حکومت ایالات متحده آمریکا و استخبارات خارجی و نظامی آن بوده است که با دموکراسی تقلبی ، شرمگین ترین شیوه های تقلب های انتخاباتی ، فاسد ترین و وابسته ترین چهره های بدنام را در پارلمان کشور اکثریت دهد و دیگر فاسدان فی الارض را در کرسی های کلیدی دولت جابجا سازد و خواسته و دانسته و هدفمندانه کشور را به بحران سوق دهد و خود بحران را سوق و اداره نماید.
از دیدگاه نظامی:
با انکه همه صلاحیت های نظامی و سوق و اداره عملیات های جنگی در دست نظامیان آمریکائی و انگلیسی بود، رهبری نظامی افغانی حتی از سطح سرقوماندانی اعلی تا مقام وزارت دفاع و قدمه های قول اردو ها از افراد تعین میگردیند که صلاحیت مستقلانه انجام عملیات های جنگی را نداشتند و یا اینکه با وابسته گی های قومی ، منطقوی با حکام دولتی و فیگور های کلیدی در داخل نظام در معاملات نا مشروع شریک بودند که ریشه یابی آنها را میتوان با روابط سوال بر انگیر با منابع آمریکائی و انگلیسی در افغانستان لینک داد.
آمریکائی ها ادعای مصرف ، بدون نتیجه، ۸۸ ملیارد دالری در افغانستان را دارد و میخواهد که مردم افغانستان مشکور و ممنون این پول ها باشند در حالیکه:
۱ – آیالات متحده آمریکا باید ملیارد ها دالر را خرچ معاشات نظامیان و پرسونل نا خوانده اش در کشور ما برای یکصدو پنجاه هزار نفر ، تآسیسات نظامی ، اعاشه و مصارف ترانسپورتی برای خودش مینمود.
۲ – ایالات متحده آمریکا بزرگترین صلاحیت مصرف و اختصاص مالی برای پروژه های تحت نام باز سازی افغانستان را با کمپنی های قرار دادی خود شان که بیشتر شان موسسات سرک سازی و ساختمانی ترکی بودند، سپرده بود ویا نهاد ها و موسسات افغانی که از گاو تنها غدود را بر این پروزه ها اختصاص میدادند. تقلب های بزرگ در ساختمان و احیای شاهراه های افغانستان معلوم و آشکار اند که در بعض جا ها عوض سرک ، جویه کشی از قیر بی کیفیت صورت گرفته است.
۳ - پول صد های پروزژه ها از جانب نهاد های کمک کننده آمریکائی بین جیب های تمویل کننده گان و فاسدان افغانی تقسیم گردیده اند.
۴ – دولت ایالات متحده آمریکا سالانه صد ها مییلون دالر را برای حفاظت تآسیسات نظامی خویش در مناطق مختلف افغانستان به طالبان تآدیه میکردند.
۵ – بیشترین کمک های سه ملیارد دالری برای معاشات قوای مسلح از جانب ایالات متحده آمریکا با جیب های مافیای زنجیری در درون نظام تقسیم میگردید. موجودیت لست های دها هزار نفر پرسونل خیالی جزو تام های اردو و پولیس بیان واضیح حیف و میل بوده که اظهار شکران و ممنونیت را چندان مستدل نمیسازد.
از دیدگاه سیاسی :
پروسه به اصطلاح مذاکرات و توافقنامه ناکام دوحه بین دولت آمریکا و حلقه سیاسی طالبان در دوحه مسخره ترین و زیان بار ترین معامله در سرنوشت دولت و ملت افغانستان تلقی میگردد که در این معامله چهره عاملان اصلی ، بصورت اخص نماینده دولت آمریکا در این مذاکرات آقای خلیلزاد ، و خصلت ریاکارانه، فریبکارانه و اهداف نا مشروع دولت ایلات متحده آمریکا از آب برون آمدو با دلایل زیر:
۱ – دولت ایالات متحده و شخص خلیلزاد هیچ گاهی محتوای اصلی قرار داد دوحه را با ملت افغانستان شریک نساخته است. منفت نا مشروع دولت آمریکا در یک معامله گنگ و پوشیده بزرگترین اسیب را بر پیگر یک ملت وارد آورد که نتیجه آن تسلط یکجانبه یک حلقه تنگ نظر، ضد ارزش های دموکراسی و حقوق شهروندی ، خصومت گرو عقده مند در برابر روشنفکر و روشنگران متعهد، شهروندان شهری در شهر های بزرگ، در برابر آزادی های مبتنی بر ارش های حقوق اولیه برای زن، فرهنگ ستیز، متعصب و آغشته با تبعیض قومی، زبانی و مذهبی ، بر سینه مردم مظلوم گردید . با آنکه در درون دولت ایالات متحده آمریکا دیدگاه های مختلف و جر و بحث های مختلف ( بخصوص در سنا و مجلس نماینده گان) در جریان است، نتیجه گیری اهل سیاست و تحلیلگران کارشناس افغانی بر آن است که پروسه تسلط برق آسای طالبان بر ارگ در کابل محصول یک پلان هدفمند و قبلن تظیم شده آقای خلیل زاد و همکاری داخل نظام در یک پروژه استخباراتی تنظیم گردیده بود و آقای خلیلزاد، استخبارات آمریکا و وزارت دفاع آنکشور در مورد پاسخگو تلقی میگردند.
۲ – بخش مخفی توافقات بین ایالات متحده آمریکا و طالبان که هیچگاهی با ملت ما شریک نساخته شده است، میتواند محتوای آن رسیدن یکجانبه طالبان به قدرت و سپردن وعده های طالبان با دولت آمریکا بوده باشند که این پروژه در یک پروسه عقب نشینی سریع و غیر قابل پبشبینی ولسوالیها و بعدن شهر ها صورت گرفت و طالبان برق آسا خویش را زیر گلوی مقام ریاست جمهوری رسانید.
اکنون آقای خلیل زاد که دیگر هیچ رابطه احساسی با وطن ما افغانستان ندارد و فقط از لحاظ وجدان جر یک دلال آمریکایی ، حافظ و مجری اهداف نا مشروع آیلات متحده آمریکا ، انسانی دیگری نیست ، میخواهد با مهارت خاص کتمان واقعیت نمود در قضیه ورد طالبان به کابل خود را به کوچه حسن چپ زده گریز و فرار را بر اعتراف شکست و معامله شرمگین خویش ترجیح دهد.
از صد ها فاکت یکی را میخواهم بیان نمایم.
نظر به گفته های یکی از اراکین بلند پایه دولت اشرف غنی در نامه که در هشت صبح نشر گردید، اعتراف نمود که در صبح روز ۱۵ اگست که طالبان بصورت غیر منتظره داخل ارگ شدند، لوی دستیز قوای مسلح کشور ( رئیس قوتهای مسلح کشور) که میتوانست در این روز رهبری عملیات مقابله با ورود طالبان به شهر و ارگ را بعهده گرفته قوتهای کوماندو را آماده میساخت، برای سه ساعت در یک جلسه با نظامیان آمریکائی در سفارت خانه آمریکا بسر میبرد. این ززمانی بود که همه چیز و امکانات برای وزیر دفاع هم ناممکن و دیر شده بود. باید این سوال را مطرح نمود که آیا نمیتوان به این استدلال و نتیجه گیری رسید که نگهداشتن لوی دستیز وزارت دفاع در سفارت خانه آمریکا در کابل کاملن تنظیم شده و قبلن پلان شده بوده باشد؟
از دیدگاه سیاست خارجی دولت افغانستان:
دولت ایالات متحده آمریکا دولتمداران وابسته افغانستان را بحیث « با پول ، روابط و معاملات به گروگان گرفته شده گان» در محدودیت استقلالیت روابط خارجی قرار داده بود. وزرای خارجه افغانستان از اول تا اخیر از پسیف ترین و بی ابتکار ترین وزیران خارجه کشور بوده اند. سیاست خارجی افغانستان را در بیست سال اخیر میتوان سیاست وابسته، تحت شرایط تعین شده دولت آمریکا و غیر مستقل تعریف کرد. روابط سیاسی سمبولیک دولت افغانستان در این مرحله با چین، روسیه ، کوریای شمالی و جنوبی ، ایران تعداد دیگر را نمیتوان در حد یک دپلوماسی مستقلانه خارجی افغانستان تلقی نمود.
ادامه دارد.