محترم نعیم سلیمی
آدولف هیتلروبسترتاریخی ظهورفاشیسم در آلمان
۳۱ جوزا ۱۴۰۳
غالبامورخان سرمایه داری بیشترخصوصیات منحصربه فردانسانها رابرای توجیه زشتی هاوپلیدیهای رویدادهای تاریخی مانند مظالم واستبداد بیسابقه هتلردرجنگ جهانی دوم واز آنجمله ارتکاب جینوساید وکشتارجمعی یهودیان توسط نازیها مورد استفاده قرارمی دهند که عقل آنهابرای توضیح چنین رویدادهاقدنمیدهد.اماعقل سلیم برعکس جریانات تاریخی را در محوریت خصوصیات فردی نه،بلکه تحت شرایط یک پروسه تاریخی مورد مطالعه قرارمیدهد.البته جای شک وتردید نیست که هیتلرنقش پایش را در شکل گیری جریان تاریخ ازخود بجاگذاشت.ولی در عین زمان نباید فراموش کنیم که هیتلرخودش محصول دوران و عصری بود که وی درآن بسرمیبرد:عصری که هیتلر در آن زیست مینمودباعقیم سازی و حقارت جرمنی و جرمن هابعد از جنگ جهانی اول رقم میخورد که بااعمال زورتوسط پیمان ورسای بالای جرمنی تحمیل شدودرنتیجه آن امپراتوری آلمان خلع سلاح گردید و به متفقین خسارت و غرامت پرداخت .
نکته دیگرقابل یاد آوری درتوضیح عصری که هتلردرآن زیست مینموداین است که هیتلرو جنبش فاشیستی که وی ازآن نمایندگی مینمود،محصول یک عصری بود که درآن نیروهای انقلابی وضد انقلاب باهم مصاف میدادند،عصری که شاهد هرج ومرج ،آشفتگی ها،خیزش ها وسرکشی هابود.ودرچنین شرایطی بود که توده های مردم در جرمنی و بطور اخص آن طبقات متوسط ازاثرضربات تورم بیش از حد وضع شده از جانب جمهوریت وایمر [رایش جرمنی،از9نوامبر1918الی 23 مارچ 1933]ورکود بزرگ اقتصادی لگدمال گردید که نتیجه آن پیدایش وظهورلایه بزرگی از خرده بورژوازی[خرده مالکین]بدون قدرت و ضعیفی بود که میان انحصارات سرمایه داری از یک طرف و کارگران رادیکال انقلابی ازجانب دیگرکه خواستار سرنگونی سرمایه داری بودندگیرافتاده بود. وهمین بخش گیرمانده[طبقه متوسط]بود که بلاخره پایه اجتماعی ظهورفاشیسم رافراهم نمود.هیتلر برای طبقات متوسط نامبرده برگشت حالت اقتصادی این طبقه را به شکوه وجلال اقتصادی از دست رفته آنها وعده میداد .
حمایت و اقدامات سرمایه داری جرمنی از ضد انقلاب از یکجانب وایجاد اشتقاق و انشعاب در صفوف طبقه کارگر نیرومند جرمنی که از تشکیلات سازمانی برخورداربودازجانب دیگر وعلاوه برآن اقدامات رهبران سوسیال دموکراسی آلمان وجریانات ستالنیستی درین کشور، راه را برای پیروزی هیتلرهموارنمود .
ظهورهیتلرمانند یک تازه کاری که تازه به دوران رسیده یک امر تصادفی نبود،بلکه آنطوریکه وضاحت داده شد محصول شرایط تاریخی و پیامد های اقدامات جمهوری وایمر بود که در فوق از آن یاد آوری گردید .
قابل یاد آوری است که شخصیت هاوجنبش های مشابه دیگر فاشیستی چون موسولینی ایتالیا و فرانکوی اسپانیا دراروپانیزتقریبا برخاسته از همچویک دوران و عصریست ازآن گفته آمد،زیرا شرایط مشابه تاریخی،نتایج و پیامد های مشابهی را با خود به همراه دارند.
درس بزرگی را که میتوان از رویداد های تاریخی ظهور فاشیسم در آلمان و یا هر جای دیگری ازاقصی جهان فراگرفت این است که در یک تحلیل نهایی پیروزی گروه هاوجنبش های فاشیستی ورهبران آنهاتنها زمانی تحقق پذیر است که عامل ذهنی یعنی که رهبری جنبش انقلابی طبقه کارگر و متحدین آن [سایر زحمتکشان] در صحنه حضورنداشته باشد .
در تجربه بستر تاریخی ظهور فاشیسم در جرمنی که زمینه رابرای پیروزی هیتلر مساعد ساخت میتوان از نکات ذیل یاد آوری نمود :
1-ناکامی و کسالت اراده احزاب انقلابی کارگری در جرمنی برای فراخوان تصرف قدرت توسط کارگران درسال 1923 علی الرغم امادگی توده های مردم برای چنین کاری .
2-اتخاذ موقف خصمانه جناح های طرفدارطرزتفکر«مرحله سوم» در جرمنی در برابرسویال دموکراتها :بر اساس تحلیل های کمینترن[انترناسیونال سوم کارگری] درآنزمان مرحله سوم به دورانی ازبررسی اقتصاد جهانی از سال 1928 به بعد اطلاق میگردید که گویا درین مرحله اقتصاد سرمایه داری ازهم فروپاشیده ومنجر به خیزش های توده ای درسراسرجهان میگردید.این یک گرایش ایدیولوژیک کاذبی در دنباله روی ازششمین کنفرانس کمینترن منعقده ماسکودرسال1928بود که ایجاد جبهه متحد با سویال دموکرات ها رارد مینمودکه در آنزمان تشکیل این جبهه میتوانست هیتلر و جنبش فاشیستی را در نطفه آغازین آن متوقف سازد .
وقتیکه هیتلر قدرت را در تصرف خود درمیاورد ، لاف بزرگی از زبانش بیرون آمد و آن اینکه " او این کار[تصرف قدرت] را بدون شکستن حتی یک توته ای ازشیشه چینی، انجام داد . "
بلی ، متاسفانه تصرف قدرت به این آسانی و بلاتکایفی از جانب هیتلر و فاشیست ها بنابر جنایات نابخشودنی رهبری آنزمان طبقه کارگر آلمان بوقوع پیوست که حلقه رهبری آن در دست کمینترن بود .
تاریخ ترحم نمیکند !