کاندید اکادمیسین اعظم سیستانی
فاتح کابل کی بود؟
مارشال شاه ولیخان یا جنرال یارمحمدخان وزیری؟
قسمت اول
چرا عناصر غیر مستحق بجای مبارزین واقعی ثبت تاریخ شده اند؟
وظیفۀ یک مؤرخ باوجدان کشف حقایق وبیان آن به مردم است.مورخ باید شخصیتهای کاذب را از شخصیتهای واقعی وصادق تمیزکند و مبارزان واقعی کشور را ثبت درتاریخ نماید.
دراین روزها، یک کتاب مهم تاریخی بنام «تاریخ استقلال ونجات افغانستان» با قطع وصحافت زیبا در۴۰۰ صفحه بدستم رسیده که از جانب جنرال یارمحمدخان وزیری،درسال ۱۳۴۷ با تشویق وترغیب محقق نامدار حبیب الله رفیع نوشته شده واز زبان دری توسط پسرمولف جناب فدا محمدنومیر به پشتو ترجمه شده و در اوایل سال ۲۰۰۰ میلادی در پاکستان به چاپ رسیده است. درسال ۱۴۰۱ ش این کتاب توسط هلمند وزیر به دری روان ترجمه شده است ومترجم ارجمند یک نسخه آنرا برای من لطف نموده است.
جنرال وزیری همان کسی است که در جنگ استقلال درمحاذ تل ووانه یکجا با مبارزین وزیرستانی توانسته بود 55 سنگرنظامی را از سربازان انگلیسی تصرف کند ودشمن را وادار به متارکهٔ جنګ ومذاکرات صلح راولپندی با جانب افغانی وسرانجام به قبول استقلال افغانستان نماید. این مرد دلیروشجاع ووفادار به شاه امان الله وقتی نامه ای از شاه امان الله دریافت که درآن از او خواسته شده بود که به یاری مردم وزیرستان درنجات کشوراز چنگ دزدان ورهزنان سقاوی سخت نیاز دارد، از شاهجوی قلات پای پیاده به وزیرستان رفت و پس از هفت شبانه روز به وزیرستان رسید وپس از تشریح اوضاع افغانستان به بزرگان ومشران وزیرستان کمک بیدریغ بزرگان وزیرستان را جلب کرد و در دراول ثور ۱۳۰۸ در رأس شش هزار نفراز جنگجویان وزیرستانی برای کمک به شاه امان الله از وانه با نواختن دهل واتن وخواندن سرودهای حماسی بسوی افغانستان حرکت کرد ودر۴ ثور به اورگون در پکتیا رسید ولی دراینجا مطلع شد که شاه ازغزنی واپس به قلات برگشته است اوهم با مشورت بزرگان لشکرخود دوباره به وزیرستان برگشت و درانتظار یک فرصت مناسب برای نجات افغانستان نشست. با شنیدن خبرفعالیت های نظامی سپهسالار محمدنادرخان وبرادران او درجاجی پکتیا ، او نیز دوباره لشکرنجات را گرد آورد واین بار با ۴۵۰۰ نفرجنگجوی وزیرستانی وارد پکتیا گردید وبه علیخیل جاجی رفت و برای تعیین اهداف وچگونگی رهبری لشکریک جرگۀ قومی را در علیخیل پکتیا تدویرنمود.
جرگه علی خیل پکتیا با هدف اعادۀ سلطنت به اعلیحضرت امان الله خان:
جنرال وزیری درکتاب خود به ارتباط آن جرگه مهم که تعهدات آن در قرآن با سپهسالار نادرخان امضاء شده است، چنین مینویسد:تاریخ ۲۱ ربیع الثانی ۱۳۴۸ قمری(مطابق۴ میزان ۱۳۰۸ش) ، ساعت ده صبح در عمارت چونی علیخیل که مقر سپهسالار نادرخان بود، جرگه بزرگان قومی دایر شد. دراین جرگه سپاه سالار محمد نادر خان، کرنیل سردار شاه محمود خان، مولوي صاحب الله نواز خان، حاجي صاحب نواب خان، زلمی خان منګل، زمرک خان ځدران، سنګ خان منګل، عبدالغني خان ګردېزی، فیض محمد فرزند حاجي نواب خان ، غونډ مشر صاحب نور محمد ګردېزی، سردار صاحب امین جان برادر اعلیحضرت امان الله خان ، فقیر محمد خان مومند رئیس جنگلات سمت جنوبی درعهد اعلیحضرت غازي امان الله خان ، حاجي صاحب جان خان سربلند، سید خان و لیپت خان ازګل غونډی ځاځی ، شیر جان تڼی، سدو خان تڼی، شادیخان دوړ و تمام بزرگان وزیر و مسود تحت قیادت من اشتراک داشتندوجرگه با سخنان کوتاه سپهسالار افتتاج گردید و بعد ازسخنان سپهسالار بحثها وتبادل نظرهای طولانی صورت گرفت و مشران و بزرگان قومی وسپهسالار فیصله ای در پانزده ماده ذیل توافق ودر قرآن امضاء کردند:
تعهدات جرگه علیخیل :
۱- -تمام بزرگان ورؤسای قبایل جنگجویان خود را تا نجات کامل وطن ازچنگ سقویان ترغیب وتشویق نمایند.
۲- لشکرهای اقوام ځدران، منګل، ځاځی و ګردېزیها جدا باشند ولشکرهای اقوام وزیر، مسعود، دوړ و تڼی،جدا باشند.
۳- تمام امور جنگ با طرفداران حبیب الله [کلکانی] با فیصله وتصمیم مشران وبزرگان قومی به پیش برده میشود.
۴- تا زمان فتح کابل، سپهسالارصاحب [نادرخان] در علیخیل (پکتیا] مسکون باشد. وبجای او کرنیل شاه ولی خان به وکالت از سپهسالار با لشکر همراهی کند.
۵- بعد از نجات وطن از اعلیحضرت غازی امان الله خان برای سلطنت کردن به وطن دعوت بعمل آید.ویا به کسی ازخانواده وی سلطنت سپرده شود.
۶- تا بازگشت دوبارۀ اعلیحضرت غازی امان الله خان به وطن، سپهسالار صاحب [نادرخان] وکیل امور سلطنت باشد.
۷- علما ومشایخ حقیقی به چشم عزت واحترام دیده شوند.
۸- تربیه و توجه به حال عسکر باید به همن طریقی صورت بگیرد مثلی که پادشاه از اعضای خانواده خود تربیت ومراقبت مینماید.
۹- مامورین حکومت باید از چور وچپاول و رشوت خوری دست بردارند.
۱۰- کسانی که برای نجات وطن از جان و مال خود گذشته اند، حکومت آنها را یاد داشت نماید و درتاریخ [نام آنها] ثبت شوند!
۱۱-پس از نجات وطن باید به وارثان شهیدان ومعلولین لشکر نجات معاشات ومکافات تعیین و پرداخته شود.
۱۲ - از آنجای که اردوی افغانستان در جنگ داخلی تباه شده اند ویک تعداد صاحب منصبان با حاک وحکومت خیانت ورزیده اند،بنابرین باید به بزرگان لشکر ناجی در اردوی افغانستان وظیفه ومناصب نظامی داده شود.
۱۳- بزرگان لشکر وزیر ومسعود ازماه ثور۱۳۰۸ تا همین اکنون برای نجات وطن واعاده تاج وتخت به لکها ومیلونها افغانی پول از جیب شخصی خود مصرف کرده اند،باید پس از نجات وطن، مصارف این مشران محاسبه گردد واز خزانۀ حکومت به افراد لشکر وبزرگان شان پرداخته شود.
۱۴ - سراز همین لحظه به تمام طرفداران حبیب الله عفو اعلان شود.
۱۵ - اسیران جنگی تا نجات وطن نگهداشته شوند وبعد از حصول نجات با عزت واحترام رخصت شوند.»( جنرال یارمحمدوزیری، تاریخ استقلال ونجات افغانستان، ترجمه دری هلمند آڅړ فررزند محمدانور آڅړ ص۲۶۷-۲۶۹)
به نظرمن اگر جرگه علیخیل بشمول نادرخان و سران اقوام جاجی وجدران با بزرگان وزیرستان تحت قیادت جنرال یارمحمدخان وزیری صورت نمیگرفت و در آن شرایط وهدف جنګ مطرح ومورد فیصله سران جرگه قرار نمی گرفت، نه کابل از چنگ سقویان نجات می یافت ونه نادرخان به سلطنت میرسید.
جرگه علیخیل پکتیا، درنجات بخشی مردم کابل وسرنوشت آینده افغانستان همان قدراهمیت دارد که مذاکرات راولپندی برای حصول استقلال افغانستان اهمیت داشت.
مواد ۴ و۵ و۶ تصریح میکند که هدف این لشکر کشی بغرض نجات افغانستان از چنګ رژیم سقوی، برای اعاده سلطنت مجدد شاه امان الله غازی بوده است وتا زمان برگشت شاه غازی به وطن ، سپهسالارنادرخان، به وکالت امور مملکت را برعهده خواهند داشت.ودرصورتی که شاه از قبول سلطنت اباورزند، یکی از بستگان خانواده سلطنتی (سراج) به پادشاهی برگزیده خواهد شد.
درمیان بقیه مواد این فیصله نامه، ماده دهم بسیار با اهمیت است،به این معنی که در ماده دهم تصریح شده است تا از آنانی که در راه نجات کشور از بلای سقویها حیات و زندگی خود را فدا میکنند، دولت باید نام های آنها را یاد داشت وثبت تاریخ نماید تا خاطره ایشان فراموش نگردد وآیندگان از فداکاری ایشان قدردانی کنند. به همین خاطر بود که نادرخان به یاد این جانبازان شجاع مینار یادګار نجات را در دروازه لاهوری، جای که لشکرهای نجات از آن راه به کابل وارد شده بودند، اعمار نمود و نامهای برخی از بزرګان قومی پکتیا را در آن منار ثبت نمود.
بدینسان جرگه علیخیل پکتیا در۱۹۲۹، که با هدف نجات کشور از سلطۀ سقویان، واعادۀ سلطنت مجدد به شاه امان الله غازی تدویر یافته بود بطورجدی تصمیم گرفت و درمدت کمتر از سه هفته بچۀ سقو را از ارگ فراری نمود.
با دریغ که پس از تخلیه ارگ سلطنت از وجود سقویان، نادرخان سلطنت را در۲۳میزان ۱۳۰۸(پانزده اکتوبر۱۹۲۹) غصب نمود،وخود را پادشاه اعلان نمود. نادرخان سران قبایل را با سخنان امیدوارکننده ویاد آوری از تعهد و امضای خود در قرآن اطمینان داد. ولی هرگز به عهد خود وفا نکرد وسلطنت را به شاه امان الله اعاده ننمود.
پایان قسمت اول