محترم حریف معروف
یک قصه گک امیر شهید!
دوستان نهایت محترم!
بدلیل اینکه در اکثریت ممالک کُفری بمناسبت جشنهای کرسمس وسال نو رخصتی عمومی است، من هم بهمین مناسبت یک قصه گک جشنی از امیر شهید سراج الملت والدین برای شما مینویسم!
چون قصه، قصه خوردنی ها ونوشیدنی ها است، با یاد آوری ان در این ایام جشنها بی مناسبت نیست.
اول اینکه حبیب الله ونصرالله ( دوسال کوچکتر) از بوبوی بدخشانی در سمرقند بخارا انزمان تولد شدند، سال ۱۸۷۲!
چون حرف وحدیث سیاسی اش با انگریز وروسها خیلی زیاد است،
اگر از مناسباتش با وایسرا لارد کرزن
با سر ولییام دن
با لارد کچنر
مکمهان
قصه قرارداد ها، مستمری گرفتن
سفر دونیم ماهه اش نزد وایسرا لارد مینتو به کلکته،
ملاقاتهای پشاور ، لاهور، امرتسر….آگره.
بنویسم گپ ما خیلی طولانی میشود.
جهت خلاصه نمودن ( گپ سیاسی ) اش
اینه، فکر کنید که سیاست خارجی اش عیننأ مانند کرزی وغنی با امریکا بود.
امیر انگلیسی روان یاد داشت.
بدون اجازه انگریز همرای ( روسها) وقاجاریها گپ( قرارداد استراتیژیک) نمیزد.
اصل قصه
————
امیر برخلاف والدش دوچیزه زیاد دوست داشت!
اول شکم
دوم زن
اما دردوران ۱۸ ساله زمامداری خویش حدود ( شرعی) را خیلی مراعات میکرد!
ناگفته نماند که بعد از جانشین شدن اش بر تخت بجای پدر در سال ۱۹۰۱
دونفر از درباریانش
سردار عبدالقدوس خان اعتمادالدوله
و حسین خان مستوفی الممالک خود ما
خیلی مورد اعتماد ومحرم رازش بود.
امیر برای اینکه نصیحت پدر را در مورد مراعات نمودن شرعیت بجا نموده باشد،
در حضور مجلس علما! زن پنجم خویش را طلاق داد! (اومظلوم بیازو بزرگترین خانمهایش بود. وبعد از برگشت سفر کلکته در سال ۱۹۰۶-۱۹۰۷
یکی از خانمهایش را فرمان سنگسار شدن داد، چون میگفتند که آن زن بیچاره ۳۰ سال قبل روابط نا مشروع داشته) راست اش بخدای پاک مالوم
چون حکام ( مردم دوست ) انگریز از شوق وذوق امیر خوووب آگهی داشتند،
لذا زمانیکه امیر شهید با ۱۰۰ تن هیت درباریان و۳۰۰ نفر عسکر به آگره هندوستان رسیدن، دفعتأ سه تن دختر خانمهای مغبووول موطلایی انگریزی را در اقامتگاه امیر موظف نمودند تا طبع امیر ما خوش باشد!
بایدیاد آور شوم!
چون امیر سخت مسله تشریفات درباری را دوست داشت وهیچ مقام وافراد درباری حق نداشتند تا بدون ( بوک) نمودن وقت نزد حضور مبارک شرفیاب شود.
حتی از جمع خانمهای حرمسرا مسله کاملأ بنوبت ومطابق لست سراج لاخواتین صورت میپذیرفت.
ایتو نبود که هر دختر خانم عشوه کنان خوده سر راه امیر قرار بدهد.
ومسله همبستر شدن با امیر نیز ازکانال مستوفی الممالک ویا اعتمادالدوله به حضور مبارک اطلاع داده میشد!
پروسیجر طوری بود که مقدار کُشته طلا ویا همان مواد ترکیبی توسط نیک محمد خان ایشک آقاسی در یک بشقاب نقریی قبلأ بالای میز کار حضور گذاشته میشد.
ودر حرمسرا نیز سه چهار خانم را بعد از غُسل در آب گلاب، آرایش نموده در کنار حوضچه قطار ایستاد مینمودند، درست زمانیکه حضرت امیر تشریف میآورد در دست راست خود یک دسمال سفید داشت. زمانیکه با خانمهای آرایش شده سلام علیک مینمود،و( تصادفأ) پیش پای یکی از خانمها دسمال سفید از دست امیر خطا میخورد
ودرست همین لحظه است که آن خانم مسوول میدانست که حضور مبارک امشب به کدام بی بی میل دارد.
گپ دوم
———-
سراج الاملت والدین ما عیاش ترین وشکمبو ترین آدم تاریخ ما تشریف دارد.
مثلأ در زمان غنی نیز گفتند که نمیدانم ده نوع گوشت وچهل رقم بولانی دردربارش ته وبالا میشد، اما تفاوت آن با امیر شهید این است که غنی خودش یک ادم ایلایی وبیخبر از خوراک، پوشاک واعمال دربار بود.
اما امیر حبیب الله شهید با شکم قطور خود خیلی اشتهای خوب داشت.
جناب ایشان در آشپز خانه خویش سه نفر باشی را خیلی دوست داشت!
مربا باشی
آچار ویا ترشی باشی
وشیرینی باشی
متوجه باشید که این القاب من در آوردی وشوخی نیست، در کتاب های تاریخ انگریز، تاریخ پژواک ، تاریخ استاد بورگی وتاریخ غبار امده.
وحاجی نیک محمد خان با کمک لالا هندوی انتقال داده شده از بهارت برایش کُشته طلا ومواد مقوی که شاید همین صفت ( وایاگرا) امروز را داشت آماده مینمودند.
گپ آخر اینکه
حتی زمان قتل امیر در کله گوش لغمان مربا باشی در خیمه آشپز خانه حضور داشت.
——————-
نتیجه تحقیق فلسفیبالا
من فکر میکنم که ۱۱۸ سال برای جم وجور شدن فکر وذکر ما مردم شهید پرور خیلی کم است. ناگفته نماند که کشور های چهار اطراف ما عین شوق وذوقه داشتند، مثلا همی فتح علی شاه قاجار با ریش خیلی درازش درحدود ۸۰۰ خانم در حرمسرا داشت.
امرای بخارا نیز درجن درجن.
وشما مردم که حتی از ( وس) یکخانم هم نمیتوانید برآئید هیچ حق ندارید که حتی یک کلمه پُشت سراج الملتهٔ ولالدین علاحضرت امیر حبیب الله شهید بگوئین!
واین پدر نالت بیخی فیمینست بود، بخاطریکه به این چهارده تن خیلی محبت