فقیرمحمد ودان
مؤرخ:۱۶ سپتمبر ۲۰۱۷
به پیشواز بـزرگداشت از بیستمین سـالـروز حمـاسۀ شهـادت دوکتور نجیب الله رئیس جمهور
افغانستان و رهبر حزب وطن
راه و آرمانهای شهید دوکتور نجیب الله
قسمت چهارم
با تحلیل وضعیت اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و دفاعی ـ امنیتی افغانستان، پاسخ به این سوال نیز لازمی پنداشته می شود که، در شکلگیری وضعیت توضیح شدۀ بحرانی کنونی کشور و جنگ جاری نقش دول خارجی و بخصوص نقش ایالات متحدۀ امریکا، پاکستان، ایران و فدراتیف روسیه که بازیگران اصلی میدان معرکۀ افغانستان محسوب میگردند، درین "بازی بزرگ" چیست و آنان با شرکت درین بازی، دست یافتن به گدام اهداف استراتیژیک را در نظر دارند.
و ـ روابط بین المللی و نقش دول خارجی
در شکلگیری وضعیت کـنونی افغـانستـان
روابط و مناسبات بین المللی کشور ما بعد از سقوط رژیم طالبان با رفع حالت انزوا، اکنون نسبت به هر وقت دیگر گسترش یافته و افغانستان از داشتن روابط رسمی وسیع با کشورها و سازمانهای بین المللی، از حمایۀ گستردۀ سیاسی، نظامی و کمک های بزرگ اقتصادی، تخنیکی و فنی دول جهان برخوردار است. ولی علی الرغم وسعت این روابط، حمایت ها و کمک ها، نسبت وجود فساد گسترده اداری؛ کشت، پروسس، ترانسپوت و تجارت مواد مخدر، ناکارایی دستگاه دولتی و مهاجرت های کتلوی مردم، بخصوص مهاجرت نیروی کار و استعدادهای جوان به خارج، افغانستان یکی از ده کشور درجه اول آغشته به فساد اداری، بزرگترین کشور صادرکننده مواد مخدر در جهان و یکی از چند کشور محدود دارای ناکارآمدترین و ناکام ترین حکومت جهان و دارای سطح بلند ارقام مهاجرت شهروندان به خارج محسوب میگردد که متأسفانه چنین مشخصاتی، وجهۀ کشور را در عرصه بین المللی خدشه دار نموده است.
قابل توضیح است که ساختار جغرافیایی ـ فزیکی افغانستان، موقعیت جغرافیایی ـ سیاسی و اهمیت جغرافیایی ـ اقتصادی کشورما، آن را به کشور دارای اهمیت فوق العادۀ جغرافیایی ـ استراتژیک مبدل نموده که این مشخصه (اهمیت فوق العادۀ جیو ـ استراتیژیک)، افغانستان را چه در زمان استعمار، چه در زمان جنگ سرد میان ابرقدرت های جهانی و چه در شرایط کنونی مورد توجه قدرت های جهانی و منطقوی قرار داده و در نتیجه باعث رقابت و مداخلات قدرت های جهانی و منطقوی در امور داخلی کشور ما گردیده است. بنابر چنین توجه بود اتحاد شوروی در شش جدی 1358 خورشیدی به تجاوز نظامی در افغانستان متوصل و ایالات متحدۀ امریکا بعد از مقدمه چینی های بازی با افزار جهادی و طالبی به وسیلۀ دلالِ مکار و محیلی چون دولت و بخصوص نظامیان پاکستان و پشتوانۀ مالی عربستان سعودی، سرانجام در آغاز دهۀ اول قرن جاری، با سقوط حاکمیت قرون وسطایی طالبان و عقب زدن سلطۀ دلال گماشته شدۀ خویش (پاکستان)، خود مستقیماً وارد «بازی برزگ» شده، تحت پوشش "جامعۀ جهانی" و با تائید سازمان ملل، حضور همه جانبه (سیاسی، نظامی، استخباراتی، اقتصادی و حتی فرهنگی) خویش را توأم با تحریک موج دیگری از رقابت های دول رقیب، تامین نمود.
اکنون هم ایالات متحدۀ امریکا و دول شامل ایتلاف تحت رهبری آن (جامعۀ جهانی) و هم دول رقیب (عمدتاً فدراتیف روسیه، جمهوری اسلامی ایران و جمهوری چین)، توأم با تداوم بازی های محیلانه و عملکرد خشن و ویرانگرانۀ ضد افغانی پاکستان، یک بار دیگر و طی دور دیگری از دایرۀ شیطانی جنگ، سرزمین ما را به میدان رقابت شان مبدل نموده اند که این رقابت بادرنظرداشت نه صرف منافع شان در حیطۀ جغرافیای افغانی؛ بلکه در جغرافیای گستردۀ شامل جنوب آسیا، آسیای مرکزی و کشورهای خلیج، با اتکأ به مختصات جامعۀ عقب نگهداشته شده، فقیر و سخت منقطب افغانستان پیش برده میشود و سرزمین، جان، مال و همه هست و بود افغانها را در یک جنگ نیابتی و با توسل به پیچیده ترین شیوه ها و اشکال نظامی، سیاسی، استخباراتی، اقتصادی و تبلیغاتی ـ روانی مورد سؤاستفاده قرار داده و دستیابی به اهداف ذیل را در نظر دارند:
اهداف استراتیژیک ایالات متحدۀ امریکا در رابطه به افغانستان:
خطوط دقیق و اساسی سیاست جدید و در حالت تطبیق ایالات متحدۀ در رابطه به افغانستان در جولای 1999 (دوسال و چند ماه قبل از سقوط طالبان) در سند استراتیژیکی تحت عنوان "سیاست امریکا در افغانستان:مسابقه ها و راه های حل" انتظام یافت.این سند توسط موسسۀ تحقیقاتی "افغانستان فوندیشن" که به همین هدف در سال 1996 ظاهراً توسط سناتور و عضو حزب جمهوریخواه امریکا تاسیس و در آن عده یی از کارمندان مراکز تحقیقاتی، اطلاعاتی و شخصیت های نظامی ایالات متحدۀ امریکا و برخی از امریکایی های افغانی الاصل شامل گردیدند. در تهیۀ سند مذکور بیش از 60 نفر متخصص و افغانستان شناس سهم داشتند که مواد آن را بعد از انجام مصاحبه هایی در داخل امریکا و اروپا با روشنفکران افغانی، مامورین ملل متحد، کارمندان مسوول ادارات دولتی امریکا و تحقیق و تدقیق گستردۀ هیئت حقیقت جوی در منطقه، جمع آوری و متن نهایی آن تحت سرپرستی زلمی خلیلزاد با شرکت "دانیل بایمن"، "ایلی کراکوسکی" و "دان ریتر" ترتیب گردید.در مقدمۀ این سند آمده است که "افغانستان برای امریکا به دلایل استراتیژیکی، اخلاقی، اقتصادی و تاریخی واجد اهمیت می باشد" و تأکید گردیده که:" اضلاع متحدۀ امریکا بمنظور حفظ منافع خود باید یک سیاست منطقی، مؤثر، متحمل و دوامدار اتخاذ نماید تا پرابلم ها را در افغانستان و بطور مجموع در منطقه تقلیل دهد". در همین سند که ـ چنانچه گفته شد ـ در زمان تسلط طالبان بر افغانستان و وجود رهبری "اقاعده"، منجمله حضور اسامه بن لادن در کشورما، تهیه گردیده سه هدف اساسی ذیل برای ایالات متحدۀ امریکا برشمرده شده اند:
1 ـ "افغانستان به ذات دارای موقعیت حیاتی جیو ـ استراتیژیک بوده در مجاورت مناطق بحرانی و فاقد استقرار از قبیل خلیج فارس و سرحدات بین هند و پاکستان قرار دارد. در واقع اهمیت افغانستان در طی سالهای آینده هنگام بیشتر خواهد شد که ذخایر تیل و گاز آسیای میانه که برابر با ذخایر بحر شمال تخمین می شود، رول بزرگ اقتصادی خود را در مارکیت انرژی جهان آغاز نماید. افغانستان کوریدور با ارزشی برای این ذخایر انرژی و همچنین برای دسترسی به مارکیت های آسیای مرکزی شده میتواند. افزون بر آن افغانستان میتواند رول ملحق ساختن تجارت بین جنوب آسیا و آسیای میانه را بازی کند".
2 ـ با عطف توجه به زمان حاکمیت طالبان در افغانستان قید گردیده که "در سالهای اخیر عدم استقرار در افغانستان به نحوی بیرون از سرحدات آن رخنه کرده است. عدۀ زیادی تروریست ها در عربستان سعودی و افراطیون مسلمان در جهان عرب، در افغانستان تربیه شده اند. این افراطیون وحشت و عدم استقرار را در کشورهای اسرائیل، بوسنیا، خلیج فارس و نقاط دیگر جهان که منافع امریکا جریان دارد، خلق کرده اند".
3 ـ باز هم با عطف توجه به حاکمیت طالبان، هدف سوم در سند متذکره؛ چنین معین گردیده که:"صادرات عمدۀ افغانستان در بین منطقه اکنون عبارتند از مواد مخدر، انواع اسلحه و اسلام افراطی" که می باید علیه چنین وضعیت مبارزه و این سه منبع خطر رفع گردند.
چنانچه مطالعه گردید، افزون بر سه هدف اساسی فوق الذکر ـ که در آن میان هدف توضیح شده در شمارۀ اول دارای اهمیت استراتیژیک و دلیل اصلی حضور ابرقدرت امریکا در افغانستان است ـ ایالات متحدۀ امریکا دلایل "اخلاقی"، "علایق عمیق بشری" و "تاریخی" را نیز بر شمرده است که در بخش اخلاق و علایق بشری: کمک به رفع عقبماندگی اقتصادی، بهبود خدمات اجتماعی، بهبود وضعیت تعلیم و تربیه، تامین حقوق بشر بخصوص کمک در جهت تساوی حقوق زنان با مردان و رفع اثرات منفی تاثیرات سیاست های قرون وسطایی طالبان بر ابعاد مختلف زندگی اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی وانمود گردیده و سرانجام اهمیت "تاریخی" افغانستان چنان وانمود می شود که گویا امریکا مدیون مردم افغانستان است و وقت آن رسیده است تا این دین تاریخی خود را ادأ نماید. زیرا:" افغانستان در سقوط امپراتوری اتحادشوروی نقش عمده و مؤثر بازی کرده است و این شاید بزرگترین ظفر سیاست خارجی امریکا بعد از جنگ عمومی دوم جهانی باشد".
برای دستیابی به اهداف فوق در سند تأکید گردیده که:"امریکا باید سعی نماید همکاری منطقوی را از طریق ابتکارات چند جانبه و زعامت مستقیم ایجاد نماید" و در ادامه گفته شده که:"تلاش پاکستان برای احراز قدرت ، افغانستان را به عدم استقرار مواجه ساخته است. هنگامیکه یک زمینۀ تفاهم به هم رسیده و پاکستان آن را موجب تقلیل نفوذ خود دانسته، اسلام آباد بر ضد صلح عمل کرده است. اسلام آباد خوف دارد که فقدان کنترول آن در افغانستان یک تهدید اضافی امنیت برای پاکستان را ایجاد خواهد کرد، عده یی زیاد اعضای اردو و سرویس استخباراتی پاکستان پروگرام اسلامگرایی رژیم طالبان را حمایت میکنند" و نتیجه گیری مینماید که:"پاکستان باید بپذیرد که نمیتواند افغانستان را کنترول کند". بنابرین:"واشنگتن به اسلام آباد روشن سازد که منافع مشروع پاکستان را در منطقه میفهمد و قبول دارد. این منافع مشروع مشتمل است بر موجودیت یک افغانستان بی مدعا و دوست که حاضر به جستجو و استفاده از تمام انواع مناسبات مبتنی بر منافع مشترک باشد، بشمول باز گذاشتن دروازۀ آسیای مرکزی جهت تجارت با جنوب آسیا و ارتقای انکشاف اقتصادی". درین سند حتی پیشبینی گردیده که:"اسلام آباد متمایل به ترک حمایت از زعامت فعلی طالبان نخواهد شد؛ بلکه بخاطر کمپاین ضد طالبان امریکا، شاید از واشنگتن بیشتر فاصله بگیرد. حتی اگر نفوذ امریکا مامورین عالیرتبۀ پاکستان را تحت فشار قرا بدهد، احتمال زیاد وجود دارد که عناصری در اردوی پاکستان، مقامات آی. اس. آی سازمان استخباراتی پاکستان، موسسات غیر حکومتی و مذهبی پاکستان عملاً به کمک طالبان بشتابند" و در صورت انکشاف اوضاع در استقامت ذکر شده؛ گفته شده که:"واشنکتن باید بطور مؤکد حمایت روز افزون پاکستان را از طالبان تقبیح نماید. در برابر امتناع احتمالی پاکستان از این روش، امریکا... از هرنوع چوبکاری و کوبیدن کار بگیرد تا پاکستان را به اهمیت افغانستان برای امریکا ملتفت گرداند". در رابطه به اینکه امریکا این «چوبکاری و کوبیدن» را عملی کند، تعمیل سیاست های ذیل را در نظر میگیرد:
ـ "پالیسی امریکا میتواند از صحنۀ تجزیه طلبی پاکستان بهره برداری کند".
ـ "امریکا باید در بارۀ همکاری بیشتر خود با هندوستان ـ حتی به شمول امکان تزئید روابط متقابلۀ نظامی با هندوستان ـ آمادگی بگیرد".
ـ "پاکستان را از ناحیۀ قطع کمک های اقتصادی و روابط تجارتی تهدید کند، کمک های موسسۀ بین المللی امداد مالی را برای پاکستان محدود سازد".
ـ "امریکا باید از هر فرصت ممکن استفاده کرده به تقویت موقف آن گروه ها در پاکستان بشتابد که دارای موقف های مشابه با امریکا می باشند".
ـ " توجه خاص باید مبذول گردد تا بالای موسسۀ استخبارات [پاکستان] فشار وارد شود که در پالیسی افغانستان خود تجدید نظر کند".
ـ " اقتصاد در حال سقوط پاکستان، قدرت و مؤثریت کمک های اقتصادی امریکا را به پاکستان بلند می برد» و سرانجام اینکه:"واشنگتن ... باید دولت چین را قانع سازد تا از نفوذ خود بالای پاکستان کار گرفته، پاکستان را وادار سازد تا از حمایت طالبان بکاهد. بیجنگ از نفوذ قابل ملاحظه بالای اسلام آباد برخوردار است. ... چین شاید از مساعی امریکا حمایت نماید، زیرا چین علاقمند جلوگیری از توسعۀ عدم استقرار و جلوگیری از توسعۀ افراط گرایی اسلامی می باشد".
جریان رویدادهای بعد از اجرایی شدن این سند استراتژیک نشان میدهد که هم جمهوری خواهان و هم دموکرات های ایالات متحدۀ امریکا علی الرغم مانورهای استراتیژیک فراافغانی و منطقوی شان در مقابله با استراتیژی های رقیب و بازی های محیلانۀ پاکستان؛ تلاش نموده اند عملکرد سیاسی، نظامی و اقتصادی شان را در راستای تطبیق این سند انتظام بخشیده و گام به گام بسوی اهدافی حرکت نمایند که درین سند منعکس گردیده اند. سفر اخیر جان کیری وزیر خارجۀ امریکا به دهلی و توافق برای آغاز مذاکرات سه جانبۀ افغانستان، امریکا و هندوستان ـ که قرار است در امریکا شروع شود ـ انکشاف تازه یی درهمین راستا محسوب میگردد.
قسمت چهارم
با تحلیل وضعیت اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و دفاعی ـ امنیتی افغانستان، پاسخ به این سوال نیز لازمی پنداشته می شود که، در شکلگیری وضعیت توضیح شدۀ بحرانی کنونی کشور و جنگ جاری نقش دول خارجی و بخصوص نقش ایالات متحدۀ امریکا، پاکستان، ایران و فدراتیف روسیه که بازیگران اصلی میدان معرکۀ افغانستان محسوب میگردند، درین "بازی بزرگ" چیست و آنان با شرکت درین بازی، دست یافتن به گدام اهداف استراتیژیک را در نظر دارند.
و ـ روابط بین المللی و نقش دول خارجی
در شکلگیری وضعیت کـنونی افغـانستـان
روابط و مناسبات بین المللی کشور ما بعد از سقوط رژیم طالبان با رفع حالت انزوا، اکنون نسبت به هر وقت دیگر گسترش یافته و افغانستان از داشتن روابط رسمی وسیع با کشورها و سازمانهای بین المللی، از حمایۀ گستردۀ سیاسی، نظامی و کمک های بزرگ اقتصادی، تخنیکی و فنی دول جهان برخوردار است. ولی علی الرغم وسعت این روابط، حمایت ها و کمک ها، نسبت وجود فساد گسترده اداری؛ کشت، پروسس، ترانسپوت و تجارت مواد مخدر، ناکارایی دستگاه دولتی و مهاجرت های کتلوی مردم، بخصوص مهاجرت نیروی کار و استعدادهای جوان به خارج، افغانستان یکی از ده کشور درجه اول آغشته به فساد اداری، بزرگترین کشور صادرکننده مواد مخدر در جهان و یکی از چند کشور محدود دارای ناکارآمدترین و ناکام ترین حکومت جهان و دارای سطح بلند ارقام مهاجرت شهروندان به خارج محسوب میگردد که متأسفانه چنین مشخصاتی، وجهۀ کشور را در عرصه بین المللی خدشه دار نموده است.
قابل توضیح است که ساختار جغرافیایی ـ فزیکی افغانستان، موقعیت جغرافیایی ـ سیاسی و اهمیت جغرافیایی ـ اقتصادی کشورما، آن را به کشور دارای اهمیت فوق العادۀ جغرافیایی ـ استراتژیک مبدل نموده که این مشخصه (اهمیت فوق العادۀ جیو ـ استراتیژیک)، افغانستان را چه در زمان استعمار، چه در زمان جنگ سرد میان ابرقدرت های جهانی و چه در شرایط کنونی مورد توجه قدرت های جهانی و منطقوی قرار داده و در نتیجه باعث رقابت و مداخلات قدرت های جهانی و منطقوی در امور داخلی کشور ما گردیده است. بنابر چنین توجه بود اتحاد شوروی در شش جدی 1358 خورشیدی به تجاوز نظامی در افغانستان متوصل و ایالات متحدۀ امریکا بعد از مقدمه چینی های بازی با افزار جهادی و طالبی به وسیلۀ دلالِ مکار و محیلی چون دولت و بخصوص نظامیان پاکستان و پشتوانۀ مالی عربستان سعودی، سرانجام در آغاز دهۀ اول قرن جاری، با سقوط حاکمیت قرون وسطایی طالبان و عقب زدن سلطۀ دلال گماشته شدۀ خویش (پاکستان)، خود مستقیماً وارد «بازی برزگ» شده، تحت پوشش "جامعۀ جهانی" و با تائید سازمان ملل، حضور همه جانبه (سیاسی، نظامی، استخباراتی، اقتصادی و حتی فرهنگی) خویش را توأم با تحریک موج دیگری از رقابت های دول رقیب، تامین نمود.
اکنون هم ایالات متحدۀ امریکا و دول شامل ایتلاف تحت رهبری آن (جامعۀ جهانی) و هم دول رقیب (عمدتاً فدراتیف روسیه، جمهوری اسلامی ایران و جمهوری چین)، توأم با تداوم بازی های محیلانه و عملکرد خشن و ویرانگرانۀ ضد افغانی پاکستان، یک بار دیگر و طی دور دیگری از دایرۀ شیطانی جنگ، سرزمین ما را به میدان رقابت شان مبدل نموده اند که این رقابت بادرنظرداشت نه صرف منافع شان در حیطۀ جغرافیای افغانی؛ بلکه در جغرافیای گستردۀ شامل جنوب آسیا، آسیای مرکزی و کشورهای خلیج، با اتکأ به مختصات جامعۀ عقب نگهداشته شده، فقیر و سخت منقطب افغانستان پیش برده میشود و سرزمین، جان، مال و همه هست و بود افغانها را در یک جنگ نیابتی و با توسل به پیچیده ترین شیوه ها و اشکال نظامی، سیاسی، استخباراتی، اقتصادی و تبلیغاتی ـ روانی مورد سؤاستفاده قرار داده و دستیابی به اهداف ذیل را در نظر دارند:
اهداف استراتیژیک ایالات متحدۀ امریکا در رابطه به افغانستان:
خطوط دقیق و اساسی سیاست جدید و در حالت تطبیق ایالات متحدۀ در رابطه به افغانستان در جولای 1999 (دوسال و چند ماه قبل از سقوط طالبان) در سند استراتیژیکی تحت عنوان "سیاست امریکا در افغانستان:مسابقه ها و راه های حل" انتظام یافت.این سند توسط موسسۀ تحقیقاتی "افغانستان فوندیشن" که به همین هدف در سال 1996 ظاهراً توسط سناتور و عضو حزب جمهوریخواه امریکا تاسیس و در آن عده یی از کارمندان مراکز تحقیقاتی، اطلاعاتی و شخصیت های نظامی ایالات متحدۀ امریکا و برخی از امریکایی های افغانی الاصل شامل گردیدند. در تهیۀ سند مذکور بیش از 60 نفر متخصص و افغانستان شناس سهم داشتند که مواد آن را بعد از انجام مصاحبه هایی در داخل امریکا و اروپا با روشنفکران افغانی، مامورین ملل متحد، کارمندان مسوول ادارات دولتی امریکا و تحقیق و تدقیق گستردۀ هیئت حقیقت جوی در منطقه، جمع آوری و متن نهایی آن تحت سرپرستی زلمی خلیلزاد با شرکت "دانیل بایمن"، "ایلی کراکوسکی" و "دان ریتر" ترتیب گردید.در مقدمۀ این سند آمده است که "افغانستان برای امریکا به دلایل استراتیژیکی، اخلاقی، اقتصادی و تاریخی واجد اهمیت می باشد" و تأکید گردیده که:" اضلاع متحدۀ امریکا بمنظور حفظ منافع خود باید یک سیاست منطقی، مؤثر، متحمل و دوامدار اتخاذ نماید تا پرابلم ها را در افغانستان و بطور مجموع در منطقه تقلیل دهد". در همین سند که ـ چنانچه گفته شد ـ در زمان تسلط طالبان بر افغانستان و وجود رهبری "اقاعده"، منجمله حضور اسامه بن لادن در کشورما، تهیه گردیده سه هدف اساسی ذیل برای ایالات متحدۀ امریکا برشمرده شده اند:
1 ـ "افغانستان به ذات دارای موقعیت حیاتی جیو ـ استراتیژیک بوده در مجاورت مناطق بحرانی و فاقد استقرار از قبیل خلیج فارس و سرحدات بین هند و پاکستان قرار دارد. در واقع اهمیت افغانستان در طی سالهای آینده هنگام بیشتر خواهد شد که ذخایر تیل و گاز آسیای میانه که برابر با ذخایر بحر شمال تخمین می شود، رول بزرگ اقتصادی خود را در مارکیت انرژی جهان آغاز نماید. افغانستان کوریدور با ارزشی برای این ذخایر انرژی و همچنین برای دسترسی به مارکیت های آسیای مرکزی شده میتواند. افزون بر آن افغانستان میتواند رول ملحق ساختن تجارت بین جنوب آسیا و آسیای میانه را بازی کند".
2 ـ با عطف توجه به زمان حاکمیت طالبان در افغانستان قید گردیده که "در سالهای اخیر عدم استقرار در افغانستان به نحوی بیرون از سرحدات آن رخنه کرده است. عدۀ زیادی تروریست ها در عربستان سعودی و افراطیون مسلمان در جهان عرب، در افغانستان تربیه شده اند. این افراطیون وحشت و عدم استقرار را در کشورهای اسرائیل، بوسنیا، خلیج فارس و نقاط دیگر جهان که منافع امریکا جریان دارد، خلق کرده اند".
3 ـ باز هم با عطف توجه به حاکمیت طالبان، هدف سوم در سند متذکره؛ چنین معین گردیده که:"صادرات عمدۀ افغانستان در بین منطقه اکنون عبارتند از مواد مخدر، انواع اسلحه و اسلام افراطی" که می باید علیه چنین وضعیت مبارزه و این سه منبع خطر رفع گردند.
چنانچه مطالعه گردید، افزون بر سه هدف اساسی فوق الذکر ـ که در آن میان هدف توضیح شده در شمارۀ اول دارای اهمیت استراتیژیک و دلیل اصلی حضور ابرقدرت امریکا در افغانستان است ـ ایالات متحدۀ امریکا دلایل "اخلاقی"، "علایق عمیق بشری" و "تاریخی" را نیز بر شمرده است که در بخش اخلاق و علایق بشری: کمک به رفع عقبماندگی اقتصادی، بهبود خدمات اجتماعی، بهبود وضعیت تعلیم و تربیه، تامین حقوق بشر بخصوص کمک در جهت تساوی حقوق زنان با مردان و رفع اثرات منفی تاثیرات سیاست های قرون وسطایی طالبان بر ابعاد مختلف زندگی اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی وانمود گردیده و سرانجام اهمیت "تاریخی" افغانستان چنان وانمود می شود که گویا امریکا مدیون مردم افغانستان است و وقت آن رسیده است تا این دین تاریخی خود را ادأ نماید. زیرا:" افغانستان در سقوط امپراتوری اتحادشوروی نقش عمده و مؤثر بازی کرده است و این شاید بزرگترین ظفر سیاست خارجی امریکا بعد از جنگ عمومی دوم جهانی باشد".
برای دستیابی به اهداف فوق در سند تأکید گردیده که:"امریکا باید سعی نماید همکاری منطقوی را از طریق ابتکارات چند جانبه و زعامت مستقیم ایجاد نماید" و در ادامه گفته شده که:"تلاش پاکستان برای احراز قدرت ، افغانستان را به عدم استقرار مواجه ساخته است. هنگامیکه یک زمینۀ تفاهم به هم رسیده و پاکستان آن را موجب تقلیل نفوذ خود دانسته، اسلام آباد بر ضد صلح عمل کرده است. اسلام آباد خوف دارد که فقدان کنترول آن در افغانستان یک تهدید اضافی امنیت برای پاکستان را ایجاد خواهد کرد، عده یی زیاد اعضای اردو و سرویس استخباراتی پاکستان پروگرام اسلامگرایی رژیم طالبان را حمایت میکنند" و نتیجه گیری مینماید که:"پاکستان باید بپذیرد که نمیتواند افغانستان را کنترول کند". بنابرین:"واشنگتن به اسلام آباد روشن سازد که منافع مشروع پاکستان را در منطقه میفهمد و قبول دارد. این منافع مشروع مشتمل است بر موجودیت یک افغانستان بی مدعا و دوست که حاضر به جستجو و استفاده از تمام انواع مناسبات مبتنی بر منافع مشترک باشد، بشمول باز گذاشتن دروازۀ آسیای مرکزی جهت تجارت با جنوب آسیا و ارتقای انکشاف اقتصادی". درین سند حتی پیشبینی گردیده که:"اسلام آباد متمایل به ترک حمایت از زعامت فعلی طالبان نخواهد شد؛ بلکه بخاطر کمپاین ضد طالبان امریکا، شاید از واشنگتن بیشتر فاصله بگیرد. حتی اگر نفوذ امریکا مامورین عالیرتبۀ پاکستان را تحت فشار قرا بدهد، احتمال زیاد وجود دارد که عناصری در اردوی پاکستان، مقامات آی. اس. آی سازمان استخباراتی پاکستان، موسسات غیر حکومتی و مذهبی پاکستان عملاً به کمک طالبان بشتابند" و در صورت انکشاف اوضاع در استقامت ذکر شده؛ گفته شده که:"واشنکتن باید بطور مؤکد حمایت روز افزون پاکستان را از طالبان تقبیح نماید. در برابر امتناع احتمالی پاکستان از این روش، امریکا... از هرنوع چوبکاری و کوبیدن کار بگیرد تا پاکستان را به اهمیت افغانستان برای امریکا ملتفت گرداند". در رابطه به اینکه امریکا این «چوبکاری و کوبیدن» را عملی کند، تعمیل سیاست های ذیل را در نظر میگیرد:
ـ "پالیسی امریکا میتواند از صحنۀ تجزیه طلبی پاکستان بهره برداری کند".
ـ "امریکا باید در بارۀ همکاری بیشتر خود با هندوستان ـ حتی به شمول امکان تزئید روابط متقابلۀ نظامی با هندوستان ـ آمادگی بگیرد".
ـ "پاکستان را از ناحیۀ قطع کمک های اقتصادی و روابط تجارتی تهدید کند، کمک های موسسۀ بین المللی امداد مالی را برای پاکستان محدود سازد".
ـ "امریکا باید از هر فرصت ممکن استفاده کرده به تقویت موقف آن گروه ها در پاکستان بشتابد که دارای موقف های مشابه با امریکا می باشند".
ـ " توجه خاص باید مبذول گردد تا بالای موسسۀ استخبارات [پاکستان] فشار وارد شود که در پالیسی افغانستان خود تجدید نظر کند".
ـ " اقتصاد در حال سقوط پاکستان، قدرت و مؤثریت کمک های اقتصادی امریکا را به پاکستان بلند می برد» و سرانجام اینکه:"واشنگتن ... باید دولت چین را قانع سازد تا از نفوذ خود بالای پاکستان کار گرفته، پاکستان را وادار سازد تا از حمایت طالبان بکاهد. بیجنگ از نفوذ قابل ملاحظه بالای اسلام آباد برخوردار است. ... چین شاید از مساعی امریکا حمایت نماید، زیرا چین علاقمند جلوگیری از توسعۀ عدم استقرار و جلوگیری از توسعۀ افراط گرایی اسلامی می باشد".
جریان رویدادهای بعد از اجرایی شدن این سند استراتژیک نشان میدهد که هم جمهوری خواهان و هم دموکرات های ایالات متحدۀ امریکا علی الرغم مانورهای استراتیژیک فراافغانی و منطقوی شان در مقابله با استراتیژی های رقیب و بازی های محیلانۀ پاکستان؛ تلاش نموده اند عملکرد سیاسی، نظامی و اقتصادی شان را در راستای تطبیق این سند انتظام بخشیده و گام به گام بسوی اهدافی حرکت نمایند که درین سند منعکس گردیده اند. سفر اخیر جان کیری وزیر خارجۀ امریکا به دهلی و توافق برای آغاز مذاکرات سه جانبۀ افغانستان، امریکا و هندوستان ـ که قرار است در امریکا شروع شود ـ انکشاف تازه یی درهمین راستا محسوب میگردد.