فقیرمحمد ودان
مؤرخ: ۱۸سپتمبر ۲۰۱۶
به پیشواز بـزرگداشت از بیستمین سـالـروز حمـاسۀ شهـادت دوکتور نجیب الله رئیس جمهور
افغانستان و رهبر حزب وطن
راه و آرمانهای شهید دوکتور نجیب الله
قسمت ششم
اهداف جمهوری فدراتیف روسیه در رابطه به افغانستان:
بعد از فروپاشی اتحاد شوروی، فدراتیف روسیه طی سالهای اخیر مجدداً قادر گردیده بمثابه یک کشور سرمایه داری و قدرت نیرومند منطقوی قامت راست نماید. مردم افغانستان توقع داشتند تا رهبران فدراتیف روسیه بخاطر جبران نقش اتحاد شوروی و روسیۀ تحت رهبری باریس یلتسین در ویرانی کشور شان، که به شکلی از اشکال با فدراتیف روسیه پیوند تاریخی دارند، سیاست های افغانی کشور هند را سرمشق قرار داده در استقرار صلح و ثبات و بازسازی افغانستان نقش خویش را ایفا و دوستی شان را با مردم افغانستان تثبیت نمایند و مانند دولت و مردم هند دل و دماغ مردم افغانستان را بدست آورند؛ ولی برعکس آنان پا به پای سیاست های افغانی ایران قدم گذاشته و اینک بمثابه شریک استراتیژیک ایران در زمینه عمل مینمایند. زیرا: رهبران روسیه تلاش ورزیده و تلاش می ورزند تا این کشور در آینده نیز به نفوذ سیاسی، اقتصادی و کلتوری خویش بر کشورهای آسیای مرکزی ادامه دهد. در همین محدوده نیز است که مسکو میخواهد تا امتیاز عبور پاپیلین های نفت و گاز و راه های ترانزیت این کشورها را از خاک روسیه به بازارهای جهانی و در نتیجه تسلط بر بازارها و شریان های اقتصادی کشورهای مذکور را کماکان حفظ نماید. بدین ملحوظ رهبران روسیه سعی مینمایند تا نه تنها از نفوذ رقیبی همچو امریکا در کشورهای آسیای میانه جلوگیری نمایند؛ بلکه برای صدمه زدن به نفوذ و اعتبار ایالات متحدۀ امریکا، به بی ثباتی در افغانستان نیز دامن میزنند تا افزون بر صدمه زدن به ایالات متحدۀ امریکا، این دروازۀ ورود و خروج به آسیای میانه را در یک رقابت جهت امتداد پاپیلین های نفت و گاز، نا امن نگهداشته و در نتیجه عبور پاپلین ها و امتداد و استفاده از راهای ترانزیتی را ناممکن سازند. زیرا روسیه نیز مانند ایران آرزو ندارد پاپیلین تیل و گاز ترکمنستان از طریق افغانستان به جنوب آسیا و ماورای آن تمدید گردد. به علت همین وجوهات مشترک، روسیه و ایران در سیاست های افغانی شان نیز شراکت و همکاری استراتیژیک دارند.
روسیه بخاطر دست یابی به اهداف متذکره، مانند ایرانی ها افزون بر روابط ظاهراً خوب با دولت افغانستان، در کشور ما به اقدامات پیچیده و چندین جانبۀ استخباراتی نیز توصل جسته و میجویند. درین ارتباط نه تنها روی روابط دیرینۀ استخباراتی خویش با برخی از شاخه های "جهادی" و "کمونیست" حساب باز نموده اند؛ بلکه پنهان نمی کنند که با برخی از گروپهای "طالبان" نیز روابط عمیق و قابل محاسبه ایجاد کرده اند.
علی الرغم تلاش های روسیه و ایران؛ خوشبختانه دیده می شود که کشوهای آسیای میانه با علاقمندی برای امتداد خطوط انتقالاتی به سر زمین کشور ما پیوسته همکاری مینمایند. حزب وطن اعمار خط آهن و رسیدن نخستین قطار حامل کالاهای چینی به بندر حیرتان را ـ با عبور از سرزمین این کشورها ـ آغاز نوید بخشی درین زمینه محسوب مینماید. ما امیدوار هستیم با تامین صلح و ثبات در کشور، خطوط آهن، شاهرا های موتر رو و پاپلین های انتقال نفت و گاز از شمال و جنوب و شرق و غرب افغانستان به سمت همدیگر امتداد یافته و افغانستان به حقوق طبیعی جغرافیایی ـ اقتصادی خویش بمثابه چهار راه تجارتی، دست یابد و این همه به تامین صلح و ثبات در افغانستان ضرورت دارد.
با بررسی وضعیت بحرانی کشور و نقش کشورهای دخیل در شکلگیری این وضعیت، اکنون ضرور است تا به سوال ذیل پاسخ گفته شود:
3 ـ حزب وطن برای نجات کشور از وضعیت کنونی و تامین صلح و ثبات، چی طرح دارد؟.
بادر نظرداشت توضیحات عینی بخش های گذشتۀ این سلسله در رابطه به چگونگی وضعیت کنونی کشورما؛ میتوان به نتیجه گیریهای اساسی ذیل دست یافت:
1 ـ افغانستان به ملحوظ آغاز پروسۀ گذار از ساختارهای اجتماعی، اقتصادی و معنویات جامعۀ قبیلوی بسوی تکوین دولت ـ ملت و مختصات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی آن و برخورد با موانع متعدد درین زمینه، حالت یک جامعه بحران زده، سخت منقطب و متفرق در تمام عرصه های حیات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی را دارد.
2 ـ بحران فوق الذکر و انقطاب اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی ناشی از آن، زمینه هایی را مساعد نموده تا دول خارجی دخیل، بنابر علاقمندی های استراتژیکِ متفاوت و متضاد از همدیگر، امکانات آن را بدست آورند تا جنگ جاری را تحریک و جهت تداوم آن در استقامت تامین هرچه بیشتر منافع شان سرمایه گذاری نمایند و در نتیجه به تعمیق و گسترش بحران، انقطابها و افتراق های ناشی آز آن هرچه بیشتر دامن بزنند تا در آب گل آلود، ماهی های مراد شان را در حد مطلوب شکار کنند.
بنابرین؛ این بحران تا زمانی ادامه خواهد یافت که:
1ـ یا دول خارجی مداخله کننده و دخیل در وضعیت افغانستان به یک سازش و تسامح میان منافع شان به توافق برسند، درین زمینه؛ اول: تا اکنون هیچ نوع علایم و گرایشی مبنی بر سازش و تسامح میان این کشورها به مشاهده نمی رسد و دوم: اگر احتمالاً چنین شود، درین صورت این دول خارجی اند که به قیمت قربانی منافع مردم افغانستان (ملیت ها، اقوام و قبایل ساکن کشور) باهم روی دستیابی به درجات متفاوتِ منافع شان به توافق میرسند. و
2 ـ یا ملیت ها، اقوام و قبایل ساکن کشور بمثابه یک تن واحد، با قبول هویت واحد و تعریف واحد از منافع ملی شان، به دور رهبری واحد ملی جمع و ارادۀ واحد شان را برای ختم بحران و در قدم اول ختم جنگ و تامین صلح (استقرار صلح، حفظ صلح و اعمار پایه های مادی و معنوی صلح و برگشت ناپذیر ساختن جنگ) و ثبات در کشور تبارز دهند و از چنین موضع با جهان و از جمله با کشورهای مداخله کننده و دخیل در وضعیت افغانستان، از موضع قوی ملی و در محور منافع ملی (منافع جمعی تمام ملیت ها، اقوام و قبایل ساکن کشور) به گفتگو و مفاهمه بپردازند.
هدف ملی توضیح شده در مادۀ دوم فوق الذکر، صرف هدف ذهنی نیست که تنها با تَحکُم و یا با شعارها و تمایلات ذهنی افراد و حلقات تامین گردد؛ بلکه دارای ابعاد مختلف عینی اعم از اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و تاریخی است که ایجاب اندیشۀ رهنمای مُدَوَن سیاسی ملی، ترقیخواه، واقعیت گرا، اعتدال پسند، صلحجو و مشوق سازگاری و همبستگی و ساختار سیاسی (حزب) معتقد و متعهد به چنین اندیشۀ را مینماید تا در محور این اندیشه و ساختار ملی، مردم جمع و بدین صورت ارادۀ واحد شان بمنظور رفع بحران، انقطاب و افتراق موجود استقامت داده شده و عملاً در جهت دستیابی به اهدافی سوق گردند که مبتنی بر این اندیشۀ مشخص میگردد. اندیشه و ساختار سیاسی فوق الذکر بنابر ماهیت آشتی جویانه و پیوند دهندۀ شان میتوانند به حل انقطاب ها و افتراق های موجود اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی کشور ما کمک نموده، اعتماد متقابل مردم افغانستان را ایجاد و تقویت نمایند و در نتیجه برای تبارز ارادۀ واحد جمعی مردم افغانستان نه تنها فضای مساعد بوجود آورند بلکه این اراده را بسوی پروسۀ تکوین ملت استقامت دهند. این اندیشه و ساختار می باید دارای گدام مختصات باشند؟.