به ادامۀ گذشته، قسمت چهل و هشتم، مؤرخ: اول می 2018
فقیرمحمد ودان
مروری بـر یادداشتهای عبدالـوکیل سـابق عضو هیئت اجـرائیه
شورای سراسری حزب وطن و وزیر خارجۀ ج. ا تحت عنوان:
از پـادشـاهی مطلقـه الـی سقوط
جمهوری دموکراتیک افغانستان
قسمت چهل و هشتم
د ـ مواضع و دیدگاه هـای اتحاد شوروی و
روسیه فدرال در قبال طرح صلح ملل متحد
نفوذ اقتصادی و نظامی اتحاد شوروی و در نتیجه نفوذ سیاسی و استخباراتی آن کشور در مقایسه با ابرقدرت رقیب در افغانستان، که سالها قبل از سقوط سلطنت زمینه های برتر مساعد یافته بود، باعث سیر انکشافات تاریخی در کشور ما به نفع این ابرقدرت جهانی گردید و بنابرین طی تمام این انکشافات، اتحادشوروی، افغانستان را بمثابه حریم امنیتی سرحدات جنوبی خویش در برابر تحرکات ابر قدرت رقیب (ایالات متحدۀ امریکا) و اقمار منطقوی آن، دفاع و حمایت نموده بود.
اما باوجود چنین سابقه، حقایق آشکار و کثیرالجوانب تاریخی مؤید آن اند که اتحادشوروی بعد از امضای توافقنامه های ژینو، پروسۀ تحقق توافقنامه های مذکور و خروج قوای نظامی خویش از افغانستان، به تدریج و تحت تأثیر تلاش برای بهبود مناسبات با امریکا و سایر کشورهای غربی، بسوی مواضعی سوق گردید که در نهایت خود دست و آستین برزد تا آنچه را در افغانستان تحقق بخشد که ایالات متحدۀ امریکا و متحدین آن باوجود ده ها ملیارد دالر مصارف، نتوانسته بودند به آن دست یابند و آماده گردیده بودند تا یا میدان را توأم با مایوسیت شدید ترک گویند و یا صرف نظر از استراتیژی غلبۀ نظامی، به حل سیاسی معضلۀ افغانستان بر بنیاد طرح صلح پنج فقره یی سرمنشی سازمان ملل گردن نهند. استیلای حقیقتِ مایوسیت بر تنظیم های جهادی، امریکا و سایر متحدین آنان را افزون بر اتفاق محققین و ناظران سیاسی معتبر جهان، حتی پیتر تامسن نمایندۀ رئیس جمهور و سفیر امریکا برای مجاهدین، همۀ رهبران و قومندانان ارشد جهادی و از این میان گلبدین حکمتیار و احمدشاه مسعود نیز، با صراحت و بطور مکرر تائید نموده اند.
اکنون بجاست تا دریافت جواب به این سوال را تدقیق نمائیم که اتحادشوروی چرا و چگونه از موضع مدافع جمهوری افغانستان، در موضعی کاملاً برعکس آن قرار گرفت؟.
برای ارایۀ جواب به سوال فوق، می باید به حقایق زیانباری مربوط به دو نقطۀ عطف در سیاست های افغانی اتحادشوروی توجه شود که در بستر تداوم و تعمیق گرایش های فکری ـ سیاسی گرباچوف و بعداً در بستر تبارز باریس یلتسن و تبدیل او به قدرتمندترین شخص در رهبری شوروی در حال اضمحلال مطرح گردیدند و در تداوم و تعمیق همین بستر بود که نه تنها گرایش ضد افغانی زمینه یافت؛ بلکه انهدام سیستم بین المللی سوسیالستی، پیمان دفاعی وارسا و سرانجام فروپاشی خود اتحادشوروی نیز تحقق پذیرفت.
نقطۀ عطف اولی در سیاست های
اتحاد شوروی در قبال افغانستان
با آغاز و تکمیل خروج عساکر شوروی از افغانستان، که بر بنیاد توافقات ژینو و منطبق با منافع ملی کشورما تحقق می پذیرفت، گرباچوف به تعمیل تمایلات سیاسی خویش در رابطه به افغانستان، با آهستگی و بطور مستور آغاز نمود و برای تدارکِ زمینه های تعمیل این تمایلات، ورنسوف معاون اول وزارت خارجۀ شوروی را با تفویض صلاحیت های لازم، بحیث سفیر در جمهوری افغانستان توظیف نمود. درین زمینه عبدالوکیل مینویسد که:«دولت اتحادشوروی قبل از خروج قوای نظامیش از افغانستان در سال 1989، بمنظور دستیابی به یک حل سیاسی برای مشکل افغانستان، تلاش به خرج میداد تا به هر نحوی که شده باشد با مجاهدین و مخالفین دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان [دولت جمهوری افغانستان درست است ـ ف. ودان] تماس برقرار نماید. هدف از این تلاش در قدم نخست، کمک برای پیدانمودن یک راه حل سیاسی و صلح آمیز جهت آشتی دادن و مصالحۀ رهبری جمهوری دموکراتیک افغانستان و بخش از گروهای مجاهدین برای تشکیل یک دولت ایتلافی بود. ولی در عقب این تلاشها، هدف دیگر هم وجود داشت و آن عبارت از پیدا نمودن زبان مشترک و همکاری با مخالفین دولت افغانستان بود تا در آینده همکار و شریک جدید شان در افغانستان باشند.»(عبدالوکیل، همانجا، جلد دوم، صفحه 702).
عبدالوکیل که خود در نتیجۀ فشار رهبری شوروی و به منظور دستیار پشت پرده جهت تعمیل «هدف دیگری» که در «عقب این تلاشهای» ورنسوف «وجود داشت»، در مقام وزارت خارجۀ جمهوری افغانستان تحمیل و جابجا گردیده بود، بخوبی میدانست و میداند که در آغاز و ادامۀ فعالیت ورتسوف، هدف اصلی همان «پیدا نمودن زبان مشترک و همکاری با مخالفین افغانستان بود تا در آینده همکار و شریک جدید شان در افغانستان باشند»، در حالیکه «کمک برای پیدانمودن یک را حل سیاسی و صلح آمیز جهت آشتی دادن و مصالحۀ رهبری ج. د. ا و بخشی از گروه های مجاهدین برای تشکیل یک دولت ایتلافی»، در فعالیتِ او هدف فرعی و آنهم بطور تاکتیکی و بمنظور فشار بر طرف های پاکستان، سعودی و ایران و در نتیجه کسب امتیازات بیشتر محسوب و بعد از کسب این امتیازات، بمثابه روپوش دپلوماتیک برای همین هدف اصلی و در نهایت با رفع این روپوش، در اعلامیۀ مشترک هیئت مجاهدین، اتحادشوروی و روسیۀ فدرال، نیات اصلی شان را بطور علنی اعلام نمودند.
باتوجه به انکشافات فوق الذکر در فعالیت های ورنسوف است که عبدالوکیل در نقل قول فوق الذکر خود کاملاً درست و بجا مطرح نموده است که در عقب تلاشهای ورنسوف «هدف دیگری هم وجود داشت»؛ ولی او در تمام یاداشت های بعدی خود به این حقیقت که تعقیب این «هدف دیگری» چه دست آوردها و نتایجی را بار آورد، بخاطری تماس نگرفته است که نقش و سهم خود او در تعمیل این انکشافات ـ که همان سقوط دولت جمهوری افغانستان و انتقال قدرت به «همکار و شریک جدید شان در افغانستان»، بر بنیاد اعلامیۀ مشترک مجاهدین، اتحادشوروی و روسیۀ فدراتیف بود ـ برملا میگردید.
باید گفت که حقایق افشأ شده مؤید آن اند که تماسهای اتحاد شوروی افزون بر مجاری سری و استخباراتی آن کشور که بطور مستقیم با برخی از رهبران تنظیم های جهادی مقیم پاکستان و ایران و قومندان های آنان در داخل کشور از سالهای قبل آغاز گردیده و ادامه داشت، زمانی وارد مرحلۀ جدید و خطرناک خویش شد که این تماس ها، از طریق نهادهای استخباراتی دول دخیل (از یک طرف: سی. آی.ای امریکا، آی. اس. آی پاکستان و استخبارات عربستان سعودی و از طرف دیگر: سپاه پاسداران ایران) در تفاهم و همکاری با استخبارات شوروی، انتظام یافت. داکتر نصری حق شناس یکی از کادرهای ارشد جمعیت اسلامی افغانستان نمیتواند پنهان نماید که نه تنها نخستین «مذاکره رویاروی» روس ها با مجاهدین «توسط آی. اس. آی» «زمینه سازی» شد؛ بلکه «قرار» بر آن نیز شد که «فصل و بابی برایش بگشایند». او در تداوم این اعتراف؛ مینویسد که:«ایشان[(روسها)] در گذشته از رویارویی با مجاهدین رم میکردند و حقانیتی را که از خورشید هم روشنتر بود انکار و رد مینمودند. اما بالاخره در سنگر سیاسی هم سر ماندند و این سد را با عنوان کردن مذاکره دربارۀ اسرای جنگی شکستند و به تاریخ 7 قوس [1367] (27 نوامبر 1988) در اسلام آباد و در محلی که آی. اس. آی تعیین کرده بود، رویاروی هم قرار گرفتند. درین مذاکره که نخستین دیدار رسمی بین دو طرف بشمار میرفت، انجنیر عبدالرحیم عضو جمعیت و غیرت بهیر عضو حزب اسلامی حکمتیار به نمایندگی از مجاهدین و سکرتر اول و دوم سفارت و اتشۀ نظامی و کنسل روس در اسلام آباد، به نمایندگی از حکومت خود راجع به تبادلۀ اسرای جنگی باهم تبادل نظر کردند.» (داکتر نصری حق شناس، تحولات سیاسی جهاد افغانستان، جلد دوم، صفحه 226).
در تداوم «فصل و بابی» را که «روس ها» به همکاری آی. اس. آی جهت تماس های شان با سران تنظیم های جهادی «گشودند»، به تدریج استخبارات سعودی و سپاه پاسداران ایران نیز دخیل گردیدند و درین رابطه جانب شوروی بعد از اندک مدتی جهت پیشبرد تماس هایی با ساختارهای استخباراتی متذکره در سطح پائین، «اندرونوف» فرد مشکوک مربوط به کی. جی. بی و ظاهراً عضو پارلمان و رئیس کمسیون روابط بین المللی شورای عالی روسیه را توظیف نمودند ـ ملاقات های تنظیم شدۀ او توسط آی. اس. آی با سران تنظیم های جهادی در پشاور، بخصوص با گلبدین در آستانه کودتای شهنواز تڼی در قسمت های قبلی همین سلسله منعکس ګردیده اند ـ که او تا سفر هیئت مجاهدین در ماه عقرب 1370 به مسکو نیز به چنین وظیفه یی ادامه و در جریان اقامت هیئت مذکور و در مذاکرات نقش فعال داشت که به موقع روی آن تماس خواهیم گرفت.
ورنسوف و دستیار استخباراتی او (اندرونوف) بعد از توظیف شان، بطور مکرر مذاکراتی را در تفاهم و تحت نظر مقامات سیاسی و استخباراتی پاکستان، سعودی و ایران، با هیئت هایی از مجاهدین مقیم پاکستان و ایران انجام داده که در آغاز اگر چه هدف اصلی شان همان تامین ارتباط با تنظیم های جهادی و پیدانمودن «همکار و شریک جدید شان در افغانستان» بود، به مسئله کمک جهت «تشکیل یک دولت ایتلافی» میان ح. د. خ. ا (با نفی دوکتور نجیب الله) و تنظیم های جهادی نیز بی توجه نبودند و آنهم عمدتاً به هدف تحت فشار قرار دادند طرفهای مذاکره بخاطر کسب امتیاز هر چه بیشتر در جهت جابجا نمودن مهره های موجود خودی شان از میان رهبران ح. د. خ ا، در دولت ایتلافی مورد نظر؛ ولی حقایق بعدی بوقوع پیوستۀ تاریخی به وضاحت نشان میدهند که انکشاف تدریجی اوضاع در اتحاد شوروی، تامین روابط سیاسی و استخباراتی مستقیم این کشور با عده یی از رهبران تنظیم ها در جریان و حواشی مذاکرات و در نهایت کسب امتیازات و انکشاف فضای همکاری «کی. جی. بی» با «سی. آی. ای» و استخبارات عربستان سعودی، به تدریج زمینه هایی را فراهم آوردند که رهبران اتحادشوروی و فدراتیف روسیه از این مواضع نیز دست بکشند.
به منظور تصریح پروسۀ مذاکراتِ مورد بحث توسط ورنسوف و چگونگی انکشاف آن ایجاب مینماید تا در ذیل نظری گذرایی به این پروسه انداخته شود:
تحت تاثیر فضای آغاز شدۀ حسن نیت استخبارات شوروی با سی. آی. ای بود که همکاری آی. اس. آی با کی. جی. بی، جهت حاضر نمودن علنی رهبران تنظیم های جهادی برای مذاکره با جانب اتحاد شوروی آغاز گردید و بعد از اندک مدتی، در جریان این همکاری ضرورت دخالت ترکی فیصل رئیس استخبارات عربستان سعودی به خاطری مطرح گردید که گاو صندوق های پطرو دالر آن کشور بتواند چاره ساز گردد. به همین ملحوظ بود که آی. اس. آی پاکستان، هیئتی از تنظیم های جهادی را تحت ریاست برهان الدین ربانی بدست «یک نفر مامور وزارت خارجۀ پاکستان و یک کرنیل آی. اس. آی بنام «پاچا» [همین فرد بعدها تا سطح رئیس آی. اس. آی ارتقأ یافت ـ ف. ودان] می سپارد تا آنان را به تاریخ 12 قوس 1367 (دوم دسمبر 1988) به «سرزمین حرمین شریفین» ببرند که «توسط شهزاده ترکی فیصل» طی آغاز نخستین دور مذاکرات علنی در چنین سطحی به «ورنتسوف ـ معین وزارت خارجۀ اتحاد شوروی و درین وقت سفیر شوروی در افغانستان» و افراد معیتی او «معرفی» گردند. رهبری آی. اس. آی با توجه به گاوصندوق های پطرودالر قرار داشته در اختیارات ترکی فیصل و اثرگذاری آن بر انکشافات بعدی مورد نظر، بطور محاسبه شده چنین امتیازی را به او تفویض نمود.
دکتر نصری حقشناس در زمینۀ این سفر هیئت مجاهدین به سعودی و مذاکرات متذکره؛ چنین مینویسد: «شام روز 13 قوس (سوم دسمبر) مقامات سعودی دعوتی به اعضای هیئت ترتیب دادند. قبل از آن اعضای دو هیئت توسط شهزاده ترکی فیصل به یک دیگر معرفی گردیدند. ... پس از این حرف ها و تعارف و صرف شام، دوهیئت در مقابل هم نشسته به مذاکره پرداختند ... دور اول مذاکرات یکنیم ساعت دوام کرد. دور دوم صبح یکشنبه 24 [14 درست است] قوس دایر گردید و سه ساعت دوام نمود و دور سوم مذاکرات شام همان روز برپاشد و یک ساعت و نیم به درازا کشید.»( داکتر نصری حق شناس، تحولات سیاسی جهاد افغانستان، جلد دوم، صفحه 228) درین مذاکرات هیئت مجاهدین ضمن سایر مطالب، بر دو مسئله با اهمیت «خروج قوای روسی» از افغانستان و «انتقال مسالمت آمیز قدرت به مجاهدین» پافشاری نمودند. این در حالی بود که بخش عمدۀ قوای شوروی مطابق جدول زمانی قبول شده در توافقات ژینو از افغانستان خارج گردیده و متباقی نیز طی مدت کمتر از دونیم ماه (تا 26 دلو 1367 ـ 15 فبروی 1989) افغانستان را ترک مینمودند. بنابرین مسئله اساسی مورد بحث را نه «خروج قوای روسی»؛ بلکه همان«انتقال مسالمت آمیز قدرت به مجاهدین» تشکیل میداد. در حالیکه ورنسوف بر تشکیل «حکومت ایتلافی» با شرکت رژیم موجود و آتش بس میان طرفین، پیش از تکمیل خروج عساکر شوروی اصرار می ورزید. در ختم مذاکرات «دو طرف موافقه کردند تا مذاکرات شان را بعداً در اسلام آباد دنبال نمایند، ولی تاریخی برای آن مشخص نگردید.» (داکتر نصری حق شناس، همانجا، جلد دوم، صفحه 229). مسئلۀ با اهمیت تر از همه این بود که مذاکرات متذکره بهانه یی برای آغاز مجدد تماسهای سیاسی میان اتحادشوروی و عربستان سعودی گردید که به مرور زمان انکشاف نمود و تا سطح ایجاد روابط دپلوماتیک و معاملات بسیار با اهمیتی در سیاست های دو طرف در شرق میانه و در افغانستان ارتقأ یافت.
بعد از مذاکرات طائیف بود که به تاریخ سوم جدی 1367 (23 دسمبر 1988) هیئت تنظیم های جهادی بازهم تحت رهبری برهان الدین ربانی به تهران سفر نمود و طی آن «با حجت الاسلام خامنه ای رئیس جمهور [اکنون رهبر مذهبی و فرد اول در انتظام قدرت دولتی جمهوری اسلامی ایران ـ ف. ودان]، هاشمی رفسنجانی رئیس شورای اسلامی، موسوی صدراعظم، ولایتی وزیر خارجه و سایر مقامات ایرانی ملاقات هایی انجام داد. طی این دیدارها مقامات ایرانی حمایت قوی خود را از جهاد مقدس افغانستان اعلام داشته و خواهان حفظ وحدت و تشکیل دولت اسلامی در افغانستان شدند.»(دکتر نصری حق شناس، تحولات سیاسی جهاد افغانستان، جلد دوم، صفحه 233، تکیه از: ف. ودان)
به تعقیب سفر فوق الذکر هیئت تنظیم های جهادی، ورنتسوف به تاریخ 13 جدی 1367 (دوم جنوری 1989) وارد تهران گردید و طی دو روز اقامت خویش با خامنه ای رئیس جمهور و برخی مقامات دیگر ایرانی مذاکراتی روی مسایل افغانستان بعمل آورد. بربنیاد معلوماتِ مقامات مسوول شوروی، دفتر مطبوعاتی ریاست جمهوری افغانستان در رابطه به سفر متذکره؛ اطلاعیه ذیل را در مطبوعات منتشر نمود:«بنابه دعوت حکومت ایران به تاریخ 13 و 14 جدی (مطابق دوم و سوم جنوری 1989) یولی ورانتسوف معاون وزیر خارجۀ اتحادشوروی و سفیر شوروی در افغانستان، در تهران اقامت داشت و در دیدار با خامنه یی و مقامات ایرانی روی مسئله قطع هرچه زودتر جنگ و استقرار صلح در افغانستان بصورت همه جانبه مذاکره کرد. در بارۀ آتش بس حکومت جمهوری افغانستان مؤرخ 12 جدی 1367، بحیث مقدمۀ یک صلح، موضعگیری و نقاط نظر شوروی در مورد تشکیل مجمع تدارک صلح به نمایندگان تمام احزاب سیاسی و جوانب ذیدخل جهت پایه گذاری اساسات پروسۀ ایجاد حکومت ایتلافی بر پایۀ وسیع بطور همه جانبه تشریح گردید. جانب ایرانی علاقمندی خود را به قطع هرچه زودتر خونریزی در افغانستان ابراز داشت.» (داکتر نصری حق شناس، تحولات سیاسی جهاد افغانستان، جلد دوم، صفحه 236). به تعقیب این ملاقات ها «ورنتسوف به تاریخ 15 جدی وارد اسلام آباد شد و با غلام اسحق خان [رئیس جمهور]، بینظیر بوتو [صدراعظم] و صاحبزاده یعقوب خان [وزیرخارجۀ پاکستان] ملاقات های انجام داد و پیام هایی از سوی گرباچوف به ایشان تقدیم نمود.
مقامات پاکستان موضعگیری قبلی خویش را نسبت به موضوع افغانستان تأکید و اظهار امیدواری کردند تا شوروی جهت تامین صلح در افغانستان صرف مساعی کند. ...
در بارۀ مذاکرات با ورنتسوف، بین تنظیم های شامل در اتحاد توافق نظر وجود نداشت اکثر تنظیم ها به این باور بودند که مذاکره در آن شرایط ثمری به بار نمی آورد،... ولی باوجود آن بر اثر اصرار و فشار مقامات پاکستانی، هیئت جهادی مجبور گردید تا با ورنتسوف ملاقات نماید. مذاکره بین طرفین در حالیکه سفیر روس در اسلام آباد نیز هیئت روسی را همراهی میکرد روز جمعه 17 جدی [1367] (6 جنوری 1989) صبح و بعد از ظهر در وزارت خارجه پاکستان بعمل آمد و چهارونیم ساعت را در بر گرفت. اما روسها از آنچه در طایف عنوان کرده بودند، هیچگونه انعطاف پذیری از خود نشان ندادند و مذاکره به نتیجه یی نرسید.»(داکتر نصری حق شناس، تحولات سیاسی جهاد افغانستان، جلد دوم، صفحات 236 و 237). شورای عالی اتحاد اسلامی مجاهدین، قبل از شروع مذاکرات خویش با ورنتسوف طی اجلاس اضطراری خویش برای مذاکرات مذکور شرایطی گذاشته بودند که عمده ترین آن این بود که «اتحادشوروی باید بالای سهم داشتن حزب خلق در حکومت آیندۀ افغانستان اصرار نورزد.» و با اشارۀ غیر مستقیم به سفر ورنسوف به تهران و ملاقات او با برخی سران تنظیم های جهادی مقیم ایران تاکید نموده بودند که اتحادشوروی «از کوشش برای انجام مذاکرات جداگانه با افراد و گروه های مختلفۀ افغانی اجتناب ورزد.» (رک:داکتر نصری حق شناس، همانجا، جلد دوم، صفحه 237). به تعقیب مذاکرات مذکور شورای عالی اتحاد اسلامی مجاهدین فیصله نامه یی را به امضای «صبغت الله مجددی رئیس اتحاد اسلامی مجاهدین» مبنی بر «قطع مذاکرات با روسها» به نشر سپرد که در آن آمده بود: «مجاهدین در صورتی مذاکرات را دوباره شروع خواهند کرد که روسها بدون قید و شرط عساکر خود را از افغانستان خارج کنند و برای بقای آن حکومت ... سعی نه نمایند که بزور ... بالای مردم افغانستان تحمیل شده است.»(داکتر نصری حق شناس، همانجا، جلد دوم، 238).
باز هم طرح خروج «بی قید و شرط» عساکر شوروی، در حالیکه صرف یک ماه بعد (26 دلو 1367) آخرین عسکر شوروی افغانستان را بر اساس توافقات ژینو ترک مینودند، طرح جدی به نظر نمی رسید. همچنان طرح «سعی» شوروی ها برای«بقای» حکومت جمهوری افغانستان نه تنها با خروج کامل نظامیان شوروی از افغانستان منتفی میگردید؛ بلکه در صورت تشکیل حکومت ایتلافی میان تمام طرف های افغانی معضلۀ افغانستان (ح. د. خ. ا و متحدین سیاسی آن، تنظیم های جهادی مقیم پاکستان و ایران و تکنوکراتهای افغانی مقیم کشورهای غربی) و بعداً تدویر انتخابات بر اساس نظام حقوقی جدید کشور، نظام دولتی نیز باقی نمی ماند و کاملاً تغییر می کرد. این همه مؤید آن اند که «سی. آی. ای»، «آی. اس. آی» و استخبارات سعودی میخواستند تنظیم های جهادی مقیم پاکستان را بمثابه افزار فشار بر شوروی ـ جهت اقناع بر تائید نفی ح. د. خ. ا و تضعیف مواضع تنظیم های جهادی مقیم ایران ـ مورد استفاده قرار دهند. به همین منظور مذاکرات جاری را قطع و به تعقیب آن، قبل از خروج کامل عساکر شوروی، امر تشکیل «حکومت عبوری» مجاهدین را صادر نمودند. دکتر نصری حق شناس خود نیز این اظهارات «کرنیل یوسف افسر عالیرتبۀ آی. اس. آی را تائید مینماید که او درین زمینه؛ چنین نوشته است:«ایالات متحده در اواخر سال 1988 میلادی پاکستان را وادار به ایجاد یک دولت عبوری افغانستان نمود»(نصری حق شناس،همانجا، جلد دوم، صفحه 239 با نقل از کرنیل یوسف، خاموش مجاهد، صفحه 373 و تلک خرس صفحه 222 به بعد). نصری حقشناس در ادامه تائید امر فوق الذکر امریکا؛ همچنان اعتراف مینماید: «پاکستان و سعودی هم که هدف خاصی داشتند، طرح امریکا را ممد مراد خود یافتند و از آن به گرمی استقبال کردند و آنگاه کارگردانی این بازیهای پنهانی را آی. اس. آی بعهده گرفت و روز 19 جدی [1367](8 جنوری 1989) رهبران را بطور عاجل و توسط طیاره از پشاور به راولپندی بردند و تا نیمه های شب در دفتر جنرال حمید گل باهم جلسه نمودند. در همین مذاکره و شب نشینی بود که طرح تدویر شورای مشورتی و تشکیل حکومت عبوری مورد مذاکره قرار گرفت.»(داکتر نصری حق شناس، همانجا، جلددوم، صفحه 239). بر اساس همین دستور و کارگردانی مستقیم آی. اس. آی، سرانجام اجلاس شورای مشورتی با شرکت 420 نمایندۀ به روز 22 دلو 1367 (10 فبروری 1989) در «مدینت الحجاج راولپندی» دایر گردید و این اجلاس نتوانست طی جلسات متعدد خود طی 12 روز (تا سوم حوت مطابق به 21 فبروری) به کدام توافقی برسد. بنابرین آی. اس. آی ناگزیر گردید، بعد از اخذ صلاحیت از رهبران تنظیم ها، عامل معروف شناخته شدۀ خویش (مولوی جلال الدین حقانی) را در رأس هیئتی قرار داده و این هیئت را به دفتر حمید گل انتقال و بعد از دو روز غیابت، دوباره به محل اجلاس برگردانده و توسط او لست تفویض شدۀ ترکیب اعضای حکومت عبوری مجاهدین را به جلسۀ شورای مشورتی اعلان و با چنین رسوایی «حکومت عبوری» یا «انتقالی» فرمایش داده شده از جانب امریکا، توسط آی. اس. آی و استخبارات عربستان سعودی تشکیل و آماده گردید تا بعد از تسخیر شهر جلال آباد، به داخل افغانستان صادر گردد. تصمیم حمله بر شهر جلال آباد نیز در غیاب رهبران جهادی اتخاذ گردید. پیتر تامسن درین زمینه چنین مینویسد:«... حمید گل به تاریخ 6 مارچ 1989 در جلسۀ در مورد افغانستان که صدراعظم بوتو ریاست آن را بعهده داشت، همراه با احساسات برسمیت شناختن کاردستی خود (حکومت انتقالی) را تقاضا کرد. در جلسۀ مذکور رابرت اوکلی سفیر امریکا نیز شرکت داشت. یک بار دیگر هیچ افغان در آن اشتراک نداشت. بوتو به حمیدگل خاطرنشان ساخت که حکومت انتقالی حداقل یک شهر بزرگ را در داخل افغانستان اشغال نماید تا پاکستان بتواند آن را به رسمیت بشناسد، اوکلی نظر بوتو را تائید کرده علاوه کرد ایالات متحده در مورد به رسمیت شناختن حکومت انتقالی، پاکستان را تعقیب میکند. حمیدگل در جواب گفت که شرایط بوتو برآورده می شود. او نیز گفت که احضارات حملۀ مجاهدین به جلال آباد در جریان است.»(پیتر تامسن، جنگهای افغانستان، ترجمۀ حکیم سروری، جلد نخست، صفحه های 300 و 301). افزون بر دستور سی. آی. ای در مورد تشکیل حکومت انتقالی مجاهدین، از افادۀ فوق الذکر پیتر تامسن به وضع معلوم میگردد که هم طرح بینظیر بوتو مبنی بر اشغال یک شهر در داخل افغانستان، هم آغاز قبلی آمادگی حمله بر جلال آباد همه آمادگی های از پیش گرفته شدۀ استخباراتی اند که اینک شامل تصامیم سیاسی میگردند.
بعداً دیده شد که شکست پلان آی. اس. آی برای تسخیر جلال آباد، اعتبار تنظیم های جهادی و مواضع «سی. آی. ای» و «آی. اس. آی» را نزد مراکز رهبری سیاست های افغانی ایالات متحدۀ امریکا تضعیف نمود و در نتیجه پشتیبانی آنان از سی. آی. ای نیز تضعیف و چنانچه در قسمت قبلی همین سلسله خواندیم، این شکست، در نهایت به تغییر دیدگاه ها و مواضع مراکز رهبری سیاست های افغانی ایالات متحدۀ امریکا و قطع حد اکثر کمک های مالی و نظامی آن کشور به مجاهدین منجر گردید. ولی سی. آی. ای که جنگ افغانستان را جنگ آغاز شده توسط خود و جنگ خود میدانست و اعتبار و حیثیت خود را در ترازوی برد و باخت درین جنگ توزین مینمود، بی توجه به تغییر مواضع این مراکز، کماکان در کنار آی. اس. آی و استخبارات سعودی قرار گرفته و با اتکأ بر گاوصندوق های پطرودالر قرار داشته در اختیار ترکی فیصل، از تلاشهایش جهت تداوم جنگ و حل نظامی معضله افغانستان حمایت نموده و در نتیجه، با استفاده از این امکانات و سرمایه گذاری روی وضعیت تغییر یابندۀ اتحادشوروی، زمینه های بروز نقطۀ عطف دومی را در سیاست های افغانی آن کشور باعث گردید؛ چگونه؟. پاسخ به این سوال را در قسمت بعدی همین سلسله مطالعه خواهیم نمود.
ادامه دارد
برای خوانش قسمت های گذشته بالای شماره ها کلیک کنید
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
||||
|
|
|
|