F
به ادامۀ گذشته، قسمت هفتاد و هشتم، مؤرخ:اول اکتوبر 2018
فقیرمحمد ودان
مروری بـر یادداشتهای عبدالـوکیل سـابق عضو هیئت اجـرائیه
شورای سراسری حزب وطن و وزیر خارجۀ ج. ا تحت عنوان:
F
از پـادشـاهی مطلقـه الـی سقوط
جمهوری دموکراتیک افغانستان
F
قسمت هفتاد و هشتم
F
در قسمت قبلی این سوال را مطرح نموده بودیم که چرا آجندای ارایه شده از جانب عبدالوکیل برای پیشبرد مذاکرات با احمد شاه مسعود را «خینۀ بعد از عید» و اکثراً «یک آجندای غیر منطبق با واقعیت های تحقق یافته»، خوانده ایم؟. مسئله را توضیح میدهیم:
نخست اینکه:ـ همه میدانستند و میدانند که چهره های شاخص ایتلاف شمال، به شمول احمد شاه مسعود، مطابق با «اعلامیۀ مشترک رهبری اتحادشوروی، فدراتیف روسیه و تنظیم های جهادی» مبنی بر انتقال قدرت به «حکومت انتقالی اسلامی»، برخلاف پروسه صلح ملل متحد موضع اختیار نموده بودند. خود مسعود بارها، چه قبل از سلطه بر کابل و چی بعد از آن، بطور مکرر و علنی مخالفت خویش را درین زمینه اعلام داشته و آن را «توطئه استکبار جهانی» خوانده و با وضاحت کامل تردید نموده بود. با حفظ چنین فهمی، «اکثریت خاموش» در میان اعضای هیئت اجرائیه شورای مرکزی حزب وطن با درنظرداشت تعهدات قبلی با ملل متحد و التزام به طرح صلح آن سازمان، میخواستند در وضعیت جدید، دو طرف جهادی مواجه با هم (احمد شاه مسعود و گلبدین حکمتیار) را نخست به پذیرش این طرح دعوت نمایند و در صورت رد آن از سوی جوانب متذکره ـ که درین صورت مسوولیت تاریخی آنان درین زمینه تثبیت و با تثبیت چنین مسوولیت و در نتیجۀ آن، سازمان ملل متحد نیزعدم امکان تطبیق طرح صلح خویش را رسماً اعلام مینمود ـ بر تشکیل حکومت ایتلافی پافشاری می نمودند. به همین منظور زمانیکه ضرورت مذاکرات با دو طرف از جانب برخی اعضای معلوم الحال هیئت اجرائیه حزب مطرح گردید، «اکثریت خاموش» در هیئت اجرائیه، در حالیکه از نیات باطنی شان بی خبر بودند، آن را تائید و بنابر تبارز آمادگی عبدالوکیل و سترجنرال محمد رفیع، آنان به انجام مذاکرات توظیف و برای شان توصیه گردید که طی مذاکرات مورد نظر، دو طرف را تشویق کنند که با صرف نظر از تقابل باهم، پروسۀ ملل متحد را احترام گذاشته و در تعمیل و تطبیق آن همکاری نمایند. بر همین بنیاد است که عبدالوکیل در مادۀ اول آجندای ارایه نمودۀ چهار ماده ای خویش، ظاهراً بحث پیرامون این مسئله را گنجانیده تا از مسعود خواسته شود که «با پلان صلح ملل متحد باید همکاری و از آن پشتیبانی» نماید و «مجال» ندهد تا «زمینۀ تخریب آن مهیا گردد». بدین بنیاد و بخاطر حفظ همین ظاهرداری هم است که عبدالوکیل به این دروغ بزرگ متوسل شده که گویا احمد شاه مسعود در رابطه به این «پیشنهاد» گفته که:«تماس ما به هیچ صورت و به هیچ نوع به پلان سرمنشی سازمان ملل متحد و تلاش های بنین سیوان صدمه نمی رساند». در حالیکه احمدشاه مسعود و سایر چهره های شاخص «ایتلاف شمال»، نه تنها اینکه پروسۀ صلح ملل متحد را تائید نمی نمودند؛ بلکه عملاً بغاوت شمال در ضدیت با این طرح سازماندهی و ایتلاف شمال در ضدیت با آن تشکیل گردیده بود.
گفتگوی تذکار یافتۀ احمدشاه مسعود با گلبدین حکمتیار، نه تنها تثبیت مینماید که طی مذاکرات او با عبدالوکیل اصلاً مسئله مربوط به «پلان سرمنشی ملل متحد» مطرح نه گردیده؛ بلکه تأکید محض او روی این موضع «که پائین تر از حکومت مجاهدین هیچ چیز را... قبول کرده نمیتواند»، بطلان این ادعای عبدالوکیل را نیز با روشنی تمام تثبیت و این دروغ او را رسوا مینماید که در مورد تعهد مسعود به «صدمه» نه رسانیدن به این «پلان» نوشته است.
دوم اینکه :ـ عبدالوکیل در حالی مسئله بحث پیرامون عدم «دخول و حملۀ قوتهای مسعود بالای شهر کابل» و عدم «پیشروی» آنان را «بسوی کابل» در ماده دوم آجندای ادعا شدۀ خود مطرح مینماید که در واقعیت و عملاً «دخول قوت های مسعود»، از همان سپیده دم روز 27 حمل با انتقال آنان توسط هلیکوپتر های قوای هوایی جمهوری افغانستان به میدان هوایی و جابجا ساختن آنان در نقاط با اهمیت شهر کابل، آغاز و تا همین روزی که عبدالوکیل مصروف مذاکره با احمدشاه مسعود، جنرال دوستم و دیگران بود، نیز ادامه داشت. این حقیقت را هم ډگروال عبدالوهاب نورستانی قومندان قطعۀ محافظ میدان هوایی بین المللی کابل تائید و هم ستر جنرال نبی عظیمی و خود احمدشاه مسعود به آن اعتراف نموده اند. تائید ډگروال عبدالوهاب نورستانی را قبلاً مطالعه نمودیم، افزون بر آن جنرال عظیمی به انتقال نیروهای دیگری از شورای نظار به کابل؛ چنین اعتراف مینماید:«مزدک، کاویانی، وکیل، بریالی در قطب مخالف بودند و با ایتلاف با مسعود پافشاری داشتند. آنها بودند که از مسعود طالب کمک نظامی شده و برای مقابله با حکمتیار از پروان قوت های شورای نظار را بنام قوت های جنرال بابه جان به کابل ذریعۀ هلیکوپترها دیسانت نمودند.»(ستر جنرال محمد نبی عظیمی، اردو و سیاست در سه دهۀ اخیر افغانستان، جلد اول و دوم، جلد دوم، صفحه 569)
علاوه بر اعتراف سترجنرال محمد نبی عظیمی، طی همین گفتگوی معروف یاد شدۀ تیلفونی میان کلبدین حکمتیار و احمدشاه مسعود، مسایل ذیل نیز تبادله و در نهایت احمدشاه مسعود، انتقال و جابجایی گستردۀ نیروهای خود به شهر کابل را چنین تائید مینماید:
[حکمتیار: «... قوت های شما در کمربندهای امنیتی اطراف کابل جابجا شدند و اگر شما میگوئید که با هیچ یک توافق نکردیم، یک تعداد افراد تان رفته اند و من میتوانم حساب کنم که در فلان، فلان موقعیت قرار دارند و در آنجا وارد شدند. ... همین حالا در میدان هوایی خواجه رواش کسانی هستند، در گارنیزون کابل، در پوسته های یک بخش کمربند شمالی، به طرف لوگر کسانی که جابجا شدند. ما طوری فکر می کنیم که اصلاً یک تعداد از جنرالهای طرفدار ببرک کارمل بخاطر تحمیل شرایط خود این کار را کردند، شاید به برخی اطمینان دادند و آنها را تشویق کردند که تا نیرو را به کمک آنها بفرستد. ...»
مسعود:خوب است، شما درست گفتید. نیرویی را که شما گفتید جابجا شده اند، من منکرش نیستم»]. این اعترافات صرف بخشی از نیروهایی انتقال شدۀ مربوط به شوار نظار را احتوا مینماید، در حالیکه افزون بر آن نیروهای جنرال دوستم، حزب وحدت اسلامی و سایر نهادهای شامل ایتلاف شمال نیز به شهر کابل انتقال و جابجا ساخته شده بودند.
بادرنظرداشت حقایق اعتراف شدۀ فوق در مورد «دخول قوت های مسعود به شهر کابل»، آیا منطقی تلقی شده میتواند که عبدالوکیل مطابق مادۀ دوم آجندای ادعا شدۀ چهارگانۀ خویش، مسئله عدم دخول نیروهای او را به شهر کابل مطرح و از او خواسته باشد که «دخول و حملۀ قوت های» او به «شهر کابل بعمل نیاید و بسوی کابل پیشروی صورت نگیرد»؟.
در عین حال، جمله بندی یی را که عبدالوکیل جهت بیان موضع احمدشاه مسعود درین زمینه ارایه نموده، بسیار ماهرانه و آشکارا به هدف فریب ذهنیت های خوانندگان یادداشت های خویش، تنظیم نموده است. عبدالوکیل مدعی است که در همین مذاکرات، احمدشاه مسعود گفته بود:«در مورد عدم دخول قوتها به داخل شهر کابل وعده میدهم تا زمانیکه دیگر نیروها، مخصوصاً قوای حکمتیار به داخل شهر کابل نشوند ما به جنگ و به کاربرد اسلحه دست نمی زنیم». محتوایی را که این جمله بندی ارایه شده از جانب عبدالوکیل، افاده مینماید؛ نه «وعده» دادن احمدشاه مسعود «در مورد عدم دخول قوت های» خویش «به داخل شهر کابل»؛ بلکه در مورد «دست نه زدن» قوت های داخل شده اش به «جنگ و بکاربرد اسلحه» و آن هم به شرطی و «تا زمانی» می باشد که «دیگر نیروها؛ بخصوص قوای حکمتیار به داخل شهر کابل نشوند». این گفتۀ منتسب به احمدشاه مسعود به آن معنی است که قوت های احمد شاه مسعود در شهر کابل جابجا و بر آن مسلط استند و نیروهای گلبدین نباید بخاطر تضعیف و یا تخریب تسلط او وارد کابل گردند و اگر داخل شدند، علیه آنها «به جنگ و به کاربرد اسلحله دست» میزند. بنابرین اگر عبدالوکیل در انتظام جمله بندی فوق، فریب ذهنیت خواننده های خود را در نظر نمیداشت و در گفتار خود صادق میبود؛ باید مینوشت که احمدشاه مسعود؛ چنین گفت:«در مورد عدم دخول قوت ها به داخل شهر کابل وعده میدهم تا زمانیکه دیگر نیروها، مخصوصاً قوای حکمتیار به داخل شهر نشوند، ما نیز نیروهای خود را به شهر داخل نمی نمائیم».
سوم اینکه:ـ در حالیکه نیروهای ایتلاف شمال و از این میان اکثراً نیروهای شورای نظار و جمعیت اسلامی، در تفاهم با چهره های شاخص ملکی و نظامی «دولتی»، قبلاً به این منظور به شهر کابل انتقال و جابجا گردیده اند که «در صورت حمله سایر نیروها [که هدف آن بطور واضح نیروهای حزب اسلامی است ـ ف. ودان] و دخول شان به شهر کابل»، این نیروها در «تشریک مساعی» با «قوت های دولتی» جلو آنان را گرفته و مانع شان گردند؛ پس گنجانیدن بحث در مادۀ سوم آجندای ارایه شده، روی چنین موضوعی که قبلاً تحقق یافته است، نمیتواند قابل یقین باشد. بخصوص این ناباوری زمانی بیشتر تثبیت می گردد که عبدالوکیل ضمن توضیح اظهار نظر احمدشاه مسعود «در بارۀ چهار مورد» آجندای ارایه شده، در زمینۀ مادۀ سوم آجندای پیشنهادی خویش هیچ گفتۀ از احمدشاه مسعود را تذکار نداده است (رک:عبدالوکیل، همانجا، جلد دوم، دو پراگراف اخیر صفحه 921). بنابرین و در نهایت؛ چنین میتوان نتیجه گرفت که: اصلاً چنین موضوعی طی مذاکرات متذکره مورد بحث و نتیجه گیری قرار نگرفته است.
چهارم اینکه: در تمام توضیحات عبدالوکیل پیرامون مذاکرات او با حمدشاه مسعود، جنرال دوستم و دیگران، کوچکترین افاده و اشاره ای درین زمینه صورت نه گرفته که طی این مذاکرات در مورد محتوای مادۀ چهارم آجندای ارایه شده از جانب عبدالوکیل («باز نگهداشتن راه کابل ـ سالنگ و در صورت امکان تا شمال کشور») بحث صورت گرفته و یا درین زمینه موضعگیری جانب احمدشاه مسعود و دیگران منعکس شده باشد. این حقیقت خود مؤید آن است که طی «مذاکرات» عنوان شده چنین مسئله یی نیز مطرح نگردیده است.
بادرنظرداشت توضیحات فوق که بحث پیرامون مواد چهارگانۀ آجندای ارایه شدۀ عبدالوکیل طی «مذاکرات» متذکره را زیر سوال برده است، میتوان این حقیقت مسلم را مطرح کرد که عبدالوکیل تحت پوشش و بهانۀ بحث پیرامون آجندای چهارگانۀ کذایی فوق، در ملاقاتهای مؤرخ 28 و 29 حمل متذکرۀ خویش با احمدشاه مسعود، داکتر عبدالرحمن، څارنوال محمود، جنرال دوستم، جنرال مؤمن و سید منصور نادری کدام مسایل را مورد بحث قرار داده است. واقعیت های افشا شده در مورد ورود جنرال عبدالرشید دوستم، جنرال مؤمن، سید منصور نادری و همراهان شان به جبل السراج درین وقت (28 و 29 حمل)، نه تنها تصویب تشکیل «شورای عالی جهاد اسلامی» را بمثابه ساختار تامین سلطۀ شان بر کابل؛ بلکه بحث روی طرح چگونگی تامین این سلطه و انتظام عملی آن را نیز تائید مینماید. اسدالله ولوالجی شخص دخیل در انکشافات شمال و ناظر بر آن، با اشاره به بخش «ناسیونالستی» دخیل در این انکشافات که «رهبری آن را گویا تاجک ها بدوش داشتند»؛ مینویسد که همین بخش:«ابتکار عمل را بدست گرفته و با دخیل ساختن پای آقای احمدشاه مسعود، جنرال عبدالرشید دوستم و عبدالعلی مزاری در مسأله، اولاً اسباب سقوط صفحات شمال را فراهم ساخته و بعداً با ایجاد «شورای عالی جهاد افغانستان» تحت ریاست آقای مسعود و معاونیت حاجی محمد محقق و جنرال عبدالرشید دوستم در 28 حمل سال 1371 در ولایت پروان، طرح اشغال کابل را روی دست گرفتند. در شهر کابل که اختیارات نظامی عمدتاً در دست محمد نبی عظیمی قرار داشته و راه دخول بی دردسر قوای نظامی شورای مذکور را آماده دیده بود.»(اسدالله ولوالجی، در صفحات شمال افغانستان چه میگذشت؟، بخش اول و دوم، صفحه 30)
عدم پرواز عبدالوکیل به تاریخ 26 حمل ـ که می باید مطابق فیصله هیئت اجرائیه شورای حزب وطن به جبل السراج صورت می گرفت ـ توأم با صحنه سازیها مبنی بر اینکه گویا «عالم رزم و قومندان هوایی»(افراد وابسته به خود شان) مانع آن گردید(رک: عبدالوکیل، همانجا، جلد دوم، صفحه 888) و معطل قرار دادن آن به روز 28 حمل، به همین علت صورت گرفته بود تا او بحیث نمایندۀ مراکز سیاسی و نظامی «ستون پنجم» در بحث پیرامون «طرح اشغال کابل» شرکت و بعداً تصامیم اتخاذ شده در زمینه را در همکاری و تشریک مساعی با مراکز متذکره سازماندهی و تعمیل نماید. بنابرین ماموریت متذکره را بخاطر اغوای «اکثریت خاموش» در اعضای هیئت اجرائیه حزب وطن و همچو شخصیت ها در رهبری دولت (ریاست جمهوری، حکومت، پارلمان و ستره محکمه)، تحت پوشش آجندای چهارگانۀ مورد بحث وانمود ساخته است.
جلسۀ مخفی و شبانۀ 29 حمل ـ که فردای آن 30 حمل بود ـ بعد از برگشت عبدالوکیل از ملاقات های جبل السراج که در وزارت خارجه دایر و در آن عبداوکیل، محمود بریالی، فرید احمد مزدک، نجم الدین کاویانی، سترجنرال محمد نبی عظیمی و ستر جنرال محمدآصف دلاور شرکت داشتند، جز به منظور اتخاذ تدابیر عملی جهت تصامیم مخفی اتخاذ شده حین حضور عبدالوکیل در جبل اسراج، دلیل دیگری نمیتواند داشته باشد. ستر جنرال محمد نبی عظیمی اگرچه با صحنه سازی هایی که عدم دخالت و شرکت او را در توطئه های پشت پرده توجیه نماید؛ به حقیقت تدویر چنین جلسه ای اعتراف مینماید که: «وکیل ... شبی برای من و آصف دلاور تیلفون کرد و از ما خواست تا به دفتر وی برویم. در آنجا محمود بریالی، رفیع (؟)، مزدک و کاویانی نیز جمع شده بودند. وکیل گفت احمدشاه مسعود شخص بسیار شریفی است، وی تمام پیشنهادات مرا شنید و همه را قبول کرد و مسعود گفت که نباید مردم کابل پایمال گردد و بخاطر بقدرت رسیدن ما صدمه ببینند. او در مورد تشکیل دولت ایتلافی نظر منفی نداشت؛ اما آن را مشروط به رضایت ربانی و سایر رهبران گذاشت. او گفت عفو عمومی را اعلان می کنم، انشأالله صلح تامین میگردد و ملل متحد نیز این مسئله را پذیرفته است و پلان سیوان جنبۀ تطبیقی ندارد. وکیل گفت: نظر شما چیست؟. سوالهای زیادی از او شد. مزدک، کاویانی و وکیل با خوشبینی زیادی به آینده می نگرستند و مسعود را قهرمان دوران معرفی می کردند. من پرسیدم، چقدر بالای مسعود میتوان اعتماد کرد؟. کاویانی و مزدک جواب دادند که مسعود بخاطر شکست دادن حریف خود حکمتیار، حاضر به هرنوع سازش و مصالحه است و درین زمینه تشویشی وجود ندارد. پرسیدم چرا درین جلسه سایر اعضای بیروی سیاسی اشتراک ندارند؟. وکیل گفت، بخاطر آنکه من قبلاً هرکدام آنها را دیده بودم و موافقت هرکدام آنها را گرفته ام. قرار است بار دیگر به پروان بروم و خواهش می کنم یک کلید شفر مخابرۀ زاس را با یک نفر افسر ملکی مخابره همراه من به پروان بفرستید تا ارتباط گارنیزون با پروان تامین شود و در صورتیکه ضرورت به کمک مسعود گردد، از وی کمک مطالبه شده بتواند.»(سترجنرال محمد نبی عظیمی، اردو و سیاست در سه دهۀ اخیر افغانستان، جلد اول و دوم، جلد دوم، صفحه 566، تأکید از: ف. ودان)
باوجود صحنه سازی های بعمل آمده، حتی از همین نقل قول ارایه شدۀ فوق الذکر سترجنرال محمد نبی عظیمی نیز آشکار می گردد که تدویر کنندگان جلسه شبانۀ سری وزارت خارجه که در غیاب «سایر اعضای بیروی سیاسی» دایر گردیده به آن معتقد بودند که دیگر «پلان سیوان جنبۀ تطبیق ندارد»، گفته های آنان مؤید آن بودند که سرنوشت«تشکیل دولت ایتلافی» با مشروط ساختن آن «به رضایت ربانی و سایر رهبران» تنظیم های جهادی، نه تنها مشکوک بود؛ بلکه با بستن امید آنان به اعطای «اعلان عفو عمومی» از جانب مسعود کاملاً منتفی می گردید و در نهایت یگانۀ مسئله ای که مسعود را در جایگاه دارای صلاحیت«اعلان عفو عمومی» قرار می داد، انتقال قدرت به تنظیم های جهادی با محوریت جمعیت اسلامی بود. بخاطر تحقق همین امر هم بود که با تامین «ارتباط گارنیزون [کابل]» با پروان [(قرارگاه احمدشاه مسعود)] می باید عملاً گارنیزون کابل تحت قومندۀ احمدشاه مسعود قرار می گرفت و انکشافات بعدی نشان داد که چنین شد. افزون بر آن توظیف افراد «خودی» همچو تورنجنرال امیرمحمد که به اعتراف خود نبی عظیمی «از سالها قبل با مسعود ارتباط داشت» و ډگروال صدیق آمر مخابرۀ گارنیزون کابل به چنین امری، خود حقیقت بیان شده را هرچه بیشتر تأئید مینماید.
با یقین کامل میتوان حکم نمود که احضار مشترک دو سترجنرال همه کارۀ قوای مسلح جمهوری افغانستان (سترجنرال عظیمی و سترجنرال آصف دلاور) درین جلسه، نه صرف برای «خواهش» مربوط به فرستادن «یک کلید شفر مخابرۀ زاس» و «یک نفر افسر ملکی مخابره»، بلکه به منظور توظیف آنان به وظایفی سری ناشی از ملاقات های عبدالوکیل در جبل السراج بود که طی این جلسه به آنان توضیح و تفویض گردید.
عبدالوکیل قبل از تدویر جلسه وزارت خارجه، از مذاکرات خویش با احمدشاه مسعود به هیئت اجرائیه شورای مرکزی حزب وطن نیز گزارش میدهد. محتوی این گزارش چگونه بود و چه انکشافات بعدی را باعث گردید؟. جواب به این سوال را در قسمت بعدی باهم میخوانیم.
ادامه دارد
از مقدمه تا قسمت هفتادو هفتم
F
لطفن برای خوانش هرقسمت بالای شماره ها کلیک کنید
|
|
|